رد ادعای دکتر شیبی در همبستگی تصوف و تشیع

  • 1396/10/20 - 08:51
دکتر شیبی معتقد است که زهد امام علی (ع) و یارانش مسبب شروع تصوف است، در نتیجه بین تصوف و تشیع همبستگی وجود دارد. درحالی‌که تا قرن هشتم همه صوفیان از اهل سنت بوده‌اند و با شیعیان با عناد برخورد می‌کردند. مثلا علاء الدوله سمنانی و غزالی ازجمله بزرگانی هستند که شیعیان را با لفظ رافضی خطاب قرار داده‌اند.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ کامل مصطفی الشیبی ازجمله محققین صوفی است که معتقد به پیوند و همبستگی میان تصوف و تشیع است و سرچشمه تصوف را از صدر اسلام و از شخصیت‌های همچون حضرت ابوذر و سلمان و عمار و حضرت علی (علیه السلام) می‌داند. او معتقد است که زهد این اشخاص همان زهد صوفیانه است. لذا آن حضرت را پیر خوانده و شیعیان را مسببان شروع تصوف می‌داند. درحالی‌که زهد اشخاصی مثل امام علی (علیه السلام) و یارانش با زهد افراطی صوفیانه بسیار متفاوت است. از دیگر دلایل مردود بودن ادعای همبستگی میان تصوف و تشیع این است که تا قرن هشتم تمام صوفیان از اهل سنت بوده و حتی بسیاری از بزرگان صوفیه همچون علاءالدوله سمنانی و غزالی شیعیان را با کلمه زشت و معاندانِه رافضی خطاب می‌کردند. [عرفان اسلامی و عرفان التقاطی، ص 317]

پی‌نوشت:
الهامی، داود، عرفان اسلامی و عرفان التقاطی، نشر مکتب اسلام، 1374، ص 317

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ باوجود تفاوت‌ها و تمایزاتی که بین تصوف و تشیع است، برخی از محققین صوفی همچون کامل مصطفی الشیبی قائل به پیوند و همبستگی عمیق بین تصوف و تشیع است. ایشان با نگارش دو کتاب در این زمینه در پی اثبات این امر است که سرچشمه تصوف از صدر اسلام و از شخصیت‌های همچون حضرت ابوذر و سلمان و عمار (علیهم السلام) آغاز شده است و سردسته این افراد را حضرت علی (علیه السلام) معرفی کرده است و زهد این افراد را دلیل بر صوفی بودن و شروع صوفیگری دانسته است. ایشان در مورد حضرت علی (علیه السلام) می‌نویسد: «سخنان زاهدانهٔ وی به گفته‌های عده بسیار زیادی از صوفیان و زاهدان آمیخته است ... و به دلیل همین منزلت علی (علیه السلام) در زهد بوده که شخصیت حسن بصری و عمر بن عبدالعزیز بر الگوی شخصیت او تصویر شده و به همین لحاظ، علی (علیه السلام) مرجع معرفت صوفیانه و پیری که همه طریقه‌ها در او به هم می‌رسند، گردیده است.» [1]
غافل از آنکه زهد شخصیت‌های مانند حضرت علی (علیه‌السلام) و حضرت سلمان متأثر از شرع بوده و نمی‌تواند دلیل بر صوفی بودن ایشان باشد. بنابراین نمی‌توان شروع صوفیگری را منسوب به این اشخاص کرد. کما اینکه تمایزات فراوانی نیز بین تصوف و تشیع وجود دارد. ازجمله همین زهد اشخاصی همچون حضرت علی (علیه السلام) و حضرت سلمان که دست‌مایه افرادی همچون کامل مصطفی الشیبی گردیده است، به‌مراتب با زهد صوفیانه که در آن افراط موج میزند متفاوت است. از دیگر دلایل عدم همبستگی بین تصوف و تشیع این است که تذکره نویسان صوفیه به‌جز عطار که فقط از دو نفر از ائمه اطهار (علیهم السلام) در کتاب خود نام برده است، هیچ‌کدام از این تذکره‌نویسان شرح و کرامتی از ائمه اطهار (علیهم السلام) مبنی بر صوفی بودنشان در کتب خود مطرح نکرده‌اند و حتی خود عطار نیز به این امر اشاره دارد که علت شروع کتابش با امام صادق (علیه السلام) و خاتمه دادن آن به امام باقر (علیه السلام) از باب تبرک بوده است.
دیگر اینکه محققی همچون کامل مصطفی الشیبی آیا به این نکته توجه نداشته است که تا قرن هشتم هیچ‌کدام از صوفیان شیعه نبوده‌اند و همگی از اهل سنت بوده‌اند و با شیعیان با عناد و دشمنی برخورد می‌کردند. همان‌طور که برخی از آن‌ها در سخنان خود شیعیان را رافضی خوانده‌اند. علاءالدوله سمنانی بارها در سخنان خود شیعیان را رافضی خطاب کرده است. مثلاً درباره حدیث ناجیه می‌گوید: «حضرت مصطفی (ص) فرموده است: زود باشد که امت من متفرق شوند به هفتاد و هفت گروه یا کمتر و رستگار یک گروه باشد، باقی در آتش دوزخ باشند.... امت این خیرالانبیاء باوجود تفرقه منحصرند بر هفت گروه: جبریه، قدریه، معطله، مشبهه، خارجی، رافضی، اهل سنت و جماعت پس متابعت کن هر فرقه‌ای را که محترزند از غلو و تقصیر.» [2] همیچنین شخصیتی علمی چون غزالی نیز که در تصوف شهره عام و خاص است در نام بردن از شیعیان، از کلمه زشت رافضی استفاده می‌کند و در سخنانی اهانت‌آمیز می‌گوید: «لعن بر غیر شیطان جایز نیست مگر اینکه شخص، بدون ایمان و توبه از دنیا برود. یا اینکه شخص رافضی باشد، زیرا علم قطعی بر این است که رافضی از رفض برنمی‌گردد و توفیق توبه پیدا نمی‌کند تا اینکه بمیرد.» [3]
از این دست اهانت‌ها و طعن و تحقیرها در حق شیعیان توسط سران تصوف که همگی از اهل عامه بوده‌اند کم نیست. درنتیجه باید گفت که نه‌تنها تصوف و تشیع هیچ‌گونه همبستگی و پیوندی بینشان وجود ندارد بلکه دارای تفاوت‌ها و تمایزات مختلفی است که تا قرن‌ها شیعیان به خاطر همین تمایزات از صوفیان بیزاری جسته‌اند. لذا دو تألیف دکتر کامل مصطفی الشیبی را در پیوند زدن بین تصوف و تشیع را نباید محققانه بلکه باید مغرضانه خواند، که برای بهبود بخشیدن به نابسامانی تصوف و هویت بخشی به آن توسط وی به نگارش درآمده است.

پی‌نوشت:
[1]. الشیبی، کامل مصطفی، النزعات الصوفیه الفکر الشیعی، ترجمه علیرضا ذکاوتی، نشر امیرکبیر، تهران، 1394، ص 14
[2]. الهامی، داود، عرفان اسلامی و عرفان التقاطی، نشر مکتب اسلام، 1374، ص 317
[3]. غزالی، محمد، احیاءالعلوم، به تحقیق حافظ عراقی، انتشارات دارالکتاب العربی، ج 3، ص 125

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.