سلفیها؛ خوارج زمان
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ خوارج از پر صداترین و مشکلزاترین گروههای اسلامی است، که با اندکی از طرفداران خود و با بیباکی ناشی از جهل و تعصب، کجفهمی و غرور و نادانی، توانست در بهترین دوران اسلام که افتخار رهبری امیرالمومنین را داشت، دین را به بدترین شکل ممکن از مسیر خود خارج کند. این جریان با وهابیت دارای مبانی مشترک و در اهداف اشتراک مساعی دارند.[1]
برداشتهای نادرست از دین
خوارج با فهم انحرافی و متعصبانه از آیات قرآن و با ظاهربینی و استدلال به آیه شریفهی «... إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ.[انعام/ 57] حکم تنها از آنِ خداست...» تمام حکومتها را بهجز حکومت الهی رد میکنند و بههمین دلیل، حکمیت را باطل و کفر پنداشتند.
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) در تفسیر بسیار زیبا و جذاب از فهم ایشان فرمودند: «کلمه حَقٍّ یُرادُ بِها الباطِلُ.[2] این سخن حقی است که از آن ارادهی باطل شده است.» تفسیر این جمله، به فهم واقعی از آیات برمیگردد؛ زیرا معلوم است که خداوند نمیخواهد، هرگونه حکومتی را رد و حکومت را برای خود تعریف کند، بلکه میخواهد بگوید هر حکومتی، باید از قانون الهی تبعیت کند. والا غیر الهی است. در این مورد در کتاب «بررسی تطبیقی ایدهها و رفتارهای خوارج و وهابیت» آمده است: «حکم در این آیه بهمعنای قانون و برنامه حکومت است، نه بهمعنای حکومت و فرمانروایی.»[3]
جناب علامه طباطبایی نیز میفرمایند: «ماده «حکم» دلالت دارد، بر اتقان و استحکامى که اگر در هر چيزى وجود داشته باشد، اجزائش از متلاشی شدن و تفرقه محفوظ میماند و هر موجودى که بر اساس حکمت، بهوجود آمده باشد، اجزايش متلاشى نمیگردد و در نتیجه، اثرش ضعيف و نيرويش درهمشکسته نمىشود. برگشت جميع مشتقات اين ماده از قبيل احکام، تحکيم، حکمت، حکومت و... بههمین معنای جامع است. آمر در امرى که مىکند و قاضى در حکمى که صادر مىکند، گویى در مورد امر و حکم، نسبتى ايجاد میکند و مورد امر و حکم را با آن نسبت مستحکم مىسازد و بدینوسیله ضعف و فتوری را که در آن راه يافته بود، جبران مىکند.»[4]
وهابیان دقیقاً همین نحوه استدلال را ارائه میکنند.
نحوهی این شباهت را استاد اسدعلیزاده اینگونه تعبیر کرده است: «بر اثر برداشتهای نادرست خود از آیات و روایات، شفاعت، توسل، استغاثه، نذر را شعار مذهبی خود قرار میدهند، ولی میگویند درخواست شفاعت، استغاثه، توسل و نذر برای غیر خدا جایز نیست. این درست است که شفاعت و استغاثه و غیر اینها همه از خداست و درواقع، خداوند است که مورد استغاثه قرار میگیرد. او مددکار حقیقی انسان است. فقط او غنی است و غیر او همه محتاجند و امر شفاعت و امثال آن بهدست قدرت خداوند متعال است، ولی وهابیها منظور دیگری دارند و آن اینکه ما نباید کسانی را که خدا بزرگشان کرده (پیامبران و اولیاء)، بزرگشان بداریم و به آنها متوسل بشویم و شفاعت بطلبیم و برای رفع نیاز به سراغ آنها برویم و نذر کنیم. ازاینرو، میگویند: شفاعت، توسل و یاری خواستن از کسانیکه خدا آنها را شفیع، وسیله تقرب و دادرس مردم قرار داده، بدعت است.»[5]
پینوشت:
[1]. برای اطلاع بیشتر درباره گروه خوارج به کتابهای «وقعة صفین»، «الخوارج و الحقیقة الغائبة»، «تاریخ سیاسی صدر اسلام» «شیعه و خوارج» و کتابهای مربوط به تاریخ زندگانی امام امیرالمؤمنین (علیهم السلام) و کتابهای ملل و نحل و فِرَق و مذاهب، مراجعه فرمایید.
[2]. نهجالبلاغه، ترجمه محمد دشتی، خطبه 40، بیتا.
[3]. بررسی تطبیقی ایدهها و رفتارهای خوارج و وهابیت، اکبر اسد علی زاده، مقاله سراج منیر، تابستان 91، شماره 6 موسسه دارالاعلام
[4]. تفسیر المیزان، استاد علامه طباطبایی، ج 7، ص 115-116، جامعه مدرسین، قم؛ بیتا.
[5]. بررسی تطبیقی ایدهها و رفتارهای خوارج و وهابیت، اکبر اسد علی زاده، مقاله سراج منیر، تابستان 91، شماره 6 موسسه دارالاعلام
افزودن نظر جدید