دلیل تقریر بهائیان برای اثبات حقانیت خود
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از جمله دلائلی که بهائیان برای حقانیت خود مطرح میکنند، دلیل تقریر است. منظور ایشان از تقریر، این است که اگر شخصی ادعای پیامبری کند، شریعتی تأسیس نماید، آن را به خداوند تبارک و تعالی نسبت دهد و آن شریعت در عالم باقی بماند، این نفوذ و بقا، دلیلی بر حقانیت آن میباشد.
بهائیان برای تأیید ادعای خود، به برخی از آیات قرآن استدلال میکنند، از جملهی این آیات، آیاتی از سوره مبارکهی ابراهیم است که خداوند در آن، چنین فرمودند: «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاء تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللّهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ وَمَثلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ [ابراهیم/26-24]؛ آيا نديدى خدا چگونه مثل زده، سخنى پاک كه مانند درختى پاک است كه ريشهاش استوار و شاخهاش در آسمان است. ميوهاش را هر دَم به إذن پروردگارش میدهد و خدا مثلها را براى مردم میزند، شايد كه آنان پند گيرند و مثل سخنى ناپاک چون درختى ناپاک است كه از روى زمين كنده شده و قرارى ندارد».
گلپایگانی، مبلّغ معروف بهائیت، پیرامون این آیات میگوید: «محال است که قاهر مقتدری (خداوند) که به یک صیحه، قوم عاد و ثمود را هلاک فرمود و به یک اراده، جَبروت فارس و روم را به عدم کشاند، بگذارد دعوت کاذبی در عالم نافذ گردد یا مُفتر باطلی بدون اذن او، شریعتی تشریع نماید که موجب هلاکت و گمراهی عالمی شود...».[1] اکنون به نقد و بررسی استدلال بهائیان، از دلیل تقریر و این آیات مبارکه میپردازیم.
اولاً: این ادعا (که اگر دعوتی در عالم گسترش یافت، به حق است) باطل است؛ زیرا دعوتهای کاذب فروانی در عالم گسترش یافته که بهائیان خود بر باطل بودن آنان (نظیر مارکسیسم، ادیان هندو، بودا و شیطانپرستی اعتراف دارند)، بنابراین صِرف گسترش اعتقادی در عالم، دلیل حقانیت آن نمیشود.
ثانیاً: حضرت نوح (علیهالسلام) با توجه به اینکه عمر بسیار طولانی داشتند، اما افراد بسیار کمی به ایشان ایمان آوردند.[2] حال اگر بنابر نظر بهائیان، ملاک حقانیت ادیان، گسترش آنان در عالم است، پس میتوان گفت، ادعای رسالت حضرت نوح (علیهالسلام) باطل بوده است! و حال که اینگونه نیست.
ثالثاً: برداشت بهائیان از این آیات، تناسبی با ظاهر و تفسیر آن ندارد، چرا که درست است «شجرهی طیبه» را میتوان توحید و «شجره خبیثه» را شرک به شمار آورد، اما منظور از عدم ثبات و قرار آن، نبود بدعت و دین ساختگی نیست، بلکه منظور، نداشتن حقانیت و فایده است؛ یعنی جز ضرر و شر، برای صاحبش چیزی ندارد.[3]
در پایان میتوان گفت، بهائیان با نقل برخی آیات که بعضاً هیچ ظهوری در مرادشان ندارد، صرفاً سعی در فریب مسلمانان سادهلوح به آئین خرافی و بیریشهی خود را دارند.
پینوشت:
[1]. ابوالفضل گلپایگانی، فرائد، نسخه الکترونیکی، ص 70.
[2]. سورهی مبارکه نوح، آیات 28-21.
[3]. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 5، قم: دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعهی مدرسین حوزه علمیهی قم، 1418 ق، ج 12، ص 53.
افزودن نظر جدید