آیا پیامبر اکرم فرموده است به ابوبکر و عمر اقتدا کنید؟
یکی از احادیثی که پیروان اهل سنت و وهابیت جهت اثبات حقانیت و مشروعیت خلفا به آن استناد می کنند ، حدیثی است که به حدیث اقتدا معروف است
ایشان معتقدند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خطاب به مردم فرموده اند : اقتدوا بالذین من بعدی ابابکر و عمر ، بعد از من به ابوبکر و عمر اقتدا کنید (1)
در پنج نکته اول به نقد محتوایی حدیث اقتدا می پردازیم,و در نکته ششم به بررسی راویان این حدیث می پردازیم
نکته اول:
از آن جا که لفظ ( اقتدوا ) صیغه امر است و از پیامبر اکرم صادر شده ، لذا به قول اصولی ها ظهور در وجوب دارد بدین معنا که اطاعت از این امر بر امت واجب است ، از طرفی هم اقتدا کردن یعنی تبعیت کردن و مطیع کسی بودن در همه امور و تحت هر شرایطی به طور مطلق. لازمه امر به اقتداو تبعیت مطلق از شخصی مساوی با عصمت اوست و گرنه تناقض پیش خواهد امد که محال عقلیست ،بنابراین معنای این سخن که " به ابوبکر و عمر اقتدا کنید" این است که مخالفت با آن ها جایز نیست ، پس چرا امیر المومنین ( علیه السلام ) و برخی دیگر از بزرگان صحابه در ابتدا و حضرت زهرا سلام الله علیها تا پایان عمر از این دستور رسول خدا تبعیت نکرده و به شیخین اقتدا نکردند ؟
شواهد تاریخی حاکی از آن است که عده ای از اصحاب و بزرگان قوم از جمله عباس بن عبدالمطلب، فضل بن عباس، زبیر بن عوام، خالد بن سعید، مقداد بن عمرو ، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، عمار ین یاسر، براء بن عازب و ابی بن کعب با ابوبکر بیعت نکردند و جانب امام علی (علیه السلام ) را گرفتند (2)
همچنین در تاریخ گزارش شده است که امام علی (علیه السلام ) تا زمانی که فاطمه در قید حیات بود با ابوبکر بیعت نکرد، ولی وقتی دید مردم از او روی برتافتند مجبور به مصالحه با ابوبکر شد (3)
به تصریح مسند احمد (4) و طبری (5) این عده در خانۀ حضرت زهرا (سلام الله علیها) اجتماع کرده و از بیعت با ابوبکر سر باز زدند.
از طرفی می خوانیم که:
پیامبر اکرم درباره حضرت زهرا می فرمایند: فاطمة بضعة منّي فمن أغضبها أغضبني(6) فاطمه پاره تن من است هر كه او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است.
البته حدیث مذکور علاوه بر کتب شیعیان در چندین کتب معروف اهل سنت نیز وارد شده است.
حال با وجود این روایات که در کتب اهل سنت وارد شده است، چگونه امکان دارد که پیامبر اکرم دستور دهند که به ابوبکر و عمر اقتدا کنید ؟
نکته دوم:با نگاهی اجمالی به اخبار و روایات تاریخی در منابع عامه ، اختلاف میان شیخین بیش از پیش بر همگان آشکار می گردد ، آری شیخین در موارد متعددی با هم اختلاف نظر داشته اند ، حال اگر این روایت صحیح باشد ، اقتدا به ایشان در موارد اختلافی چگونه میسر و ممکن خواهد بود ؟
آیا در این گونه موارد باید به ابوکر اقتدا کرد یا به عمر یا به هر دو ؟
شواهدی بر وجود اختلاف میان شیخین در منابع عامه نقل شده که در این مقاله کوتاه به برخی از آنها اشاره می نماییم
عن عمر بن يحيى الزرقي قال : أقطع أبو بكر طلحة ابن عبيد الله أرضا وكتب له بها كتابا ، وأشهد له بها ناسا فيهم عمر ، فأتى طلحة عمر بالكتاب فقال : اختم على هذا : فقال : لا أختم ، أهذا كله لك دون الناس ! قال فرجع طلحة مغضبا إلى أبي بكر فقال : والله ! ما أدري أنت الخليفة أم عمر ! قال : بل عمر ولكنه أبى -أبو عبيد في الأموال(7).
عمر بن يحيى زرقي مي گويد : ابو بكر به طلحة بن عبيد الله زميني داده بود و سندي هم براي طلحه نوشته بود و براي تثبيت اين مطلب عده اي از مردم را شاهد گرفت که يکي از آنها عمر بود ، طلحه نزد عمر آمد و به او گفت : پاي اين سند را مهر بزن ، عمر گفت : مهر نمي زنم ، آيا کل اين زمين مال توست و ديگران در آن سهمي ندارند ! عمر بن يحيى مي گويد: طلحه خشمگين شد و با همان حال نزد ابوبکر رفت و گفت: به خدا قسم من نمي دانم تو خليفه اي يا عمر ؟ ابوبکر گفت : ( در حقيقت) عمر خليفه است ولي از مهر زدن پاي سند امتناع کرد .
ولما بلغ الخبر أبا بكر وعمر رضي الله عنهما قال عمر لأبي بكر رضي الله عنه إن خالدا قد زنى فارجمه قال ما كنت لأرجمه فإنه تأول فأخطأ قال فإنه قتل مسلما فاقتله به قال ما كنت لأقتله به إنه تأول فأخطأ قال فاعزله قال ما كنت لأشيم سيفا سله الله عليهم أبدا (8)
ابن خلکان نقل مي کند : وقتي كه خبر زناي خالد بن وليد با همسر مالک بن نويرة به ابوبکر و عمر رسيد ، عمر به ابوبکر گفت : خالد زنا کرده است او را سنگسار کن . ابوبکر گفت من او را سنگسار نمي کنم او مجتهدي است که در اجتهادش به خطا رفته است.عمر به ابوبکر گفت: او مسلماني را کشته است،او را بکش (به قتل برسان ، اورا قصاص کن) ، ابوبکر گفت : او را نمي کشم او مجتهدي است که در اجتهادش به خطا رفته است.عمر به ابوبکر گفت : پس او را عزل کن . ابوبکر جواب داد : من شمشيري را که خداوند بر سر آنان از نيام بيرون کشيده است هيچ وقت در غلاف نمي کنم .
نکته سوم:
چگونه پیامبر اکرم دستور اقتدا به عمر را می دهد ،در حالی که طبق اخبار و شواهد تاریخی ، عمر حتی ساده ترین احکام را هم نمی دانست
به عنوان مثال و برای اختصار در این مورد فقط به نقل دو حدیث معتبر و صحیح از کتب اهل سنت اکتفا می کنیم.
إنّ رجلا أتى عمر فقال: انى اجنبت فلم أجد ماء. فقال: لا تصل. فقال عمار: أما تذكر يا أمير المؤمنين! اذ انا وانت في سرية فاجنبنا فلم نجد ماء. فاما انت لم تصل وأما انا فتمعكت في التراب وصليت فقال النبى صلى الله عليه وسلم : «انما يكفيك أن تضرب بيديك الارض ثمّ تنفخ ثمّ تمسح بهما وجهك وكفيك» فقال عمر: اتق اللّه يا عمار! قال: إن شئت لم أحدث به(9)
مردی نزد عمر رفت و به او گفت: «من جنب شده ام و آبی برای غسل پیدا نکرده ام». عمر گفت: نماز نخوان! عمّار آن جا بود و حکم رسول خدا را در مورد تیمم به او گوشزد کرد
حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، ثنا إِبْرَاهِيمُ بْنُ عَبْدٍ التَّمِيمِيِّ، أَنْبَأَ يَزِيدُ بْنُ هَارُونَ، أَنْبَأَ حُمَيْدٌ، عَنْ أَنَسٍ، وَحَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ، حَدَّثَنِي أَبِي، ثنا إِسْحَاقُ، أَنْبَأَ يَعْقُوبُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ سَعْدٍ، ثنا أَبِي، عَنْ صَالِحِ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، أَنَّ أَنَسَ بْنَ مَالِكٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، أَخْبَرَهُ أَنَّهُ سَمِعَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، يَقُولُ: (فَأَنْبَتْنَا فِيهَا حَبًّا وَعِنَبًا وَقَضْبًا وَزَيْتُونًا وَنَخْلًا وَحَدَائِقَ غُلْبًا وَفَاكِهَةً وَأَبًّا) (10) قَالَ: فَكُلُّ هَذَا قَدْ عَرَفْنَاهُ فَمَا الْأَبُّ، ثُمَّ نَقَضَ عَصًا كَانَتْ فِي يَدِهِ فَقَالَ: «هَذَا لَعَمْرُ اللَّهَ التَّكَلُّفُ اتَّبِعُوا مَا تَبَيَّنَ لَكُمْ مِنْ هَذَا الْكِتَابِ.(11)
انس گويد: عمر در حاليكه در بین اصحاب نشسته بود این آیه را خواند :( فَأَنْبَتْنَا فِيهَا حَبًّا وَعِنَبًا وَقَضْبًا وَزَيْتُونًا وَنَخْلًا وَحَدَائِقَ غُلْبًا وَفَاكِهَةً وَأَبًّا ) سپس گفت تمام اين ها را شناختيم پس (ابّا) چيست ؟
نکته چهارم:
اگر پیامبر اکرم فرموده باشند "به ابوبکر و عمر اقتدا کنید" چرا در روز سقيفه به چنين حديثى استدلال نشده است
از طرفى، اگر حديث اقتدا از پيامبر خدا صادر شده باشد، به طور قطع ابوبكر در روز سقيفه به آن استدلال مى كرد؛ ولى در هيچ يك از كتابهاى حديثى و تاريخى نقل نشده است كه ابوبكر به آن حديث بر مردم استدلال كرده باشد؛ يعنى اگر چنين حديثى وجود خارجى مى داشت، قطعاً نقل شده و شهرت مى يافت، همان گونه كه قضيّه سقيفه و نزاع و ستيزهاى كه در آن روز رخ داده در كتابها نقل شده است.
فراتر اين كه، در هيچ موقعيّتى نيافتيم كه ابوبكر به آن حديث استدلال كرده باشد.
نکته پنجم:
اقرار ابوبکر به عدم صلاحیتش برای خلافت:
بعد از آن كه با ابوبكر به عنوان خليفه بيعت شد، وی رو به حاضرين كرد و گفت: أقیلونی فلست بخیرکم ، «مرا به حال خود واگذارید و رها کنید ؛ زيرا كه من بهترين شما نيستم (12)
اگر کسی بگوید ابوبکر این گفتار را از شدت ورع و تواضع زده ، در جوابش می گوییم:
اگر خلافت واقعا حق ابوبکر بوده است ،دیگر گفتن این حرف ها معنا ندارد ، خلافت که تعارف بردار نیست ،خلافت بر مسلمانان یک مساله ای مهم و اساسی است، ضمن این که طبق آیات قرآن خلیفه باید از جانب خدا تعیین شود نه مردم!
در کتب اهل سنت آمده است که
«كانت بيعة أبي بكر فلتة، وقي المسلمين شرّها، فمن عاد إلى مثلها فاقتلوه(13)
و آن گاه كه عمر به خلافت رسيد، طى سخنانى گفت: بيعت با ابوبكر كارى ناگهانى و بى انديشه بود كه مسلمانان از شرّش در امان ماندند. پس اگر كسى به چنین بيعتى بازگشت او را بكشيد.
نکته ششم:
بررسی سندی حدیث اقتدا :
راویان حدیث اقتدا به نظر علمای اهل سنت افرادی ضعیف و غیر قابل اعتماد هستند ،اکنون به طور خلاصه به بررسی راویان حدیث اقتدا می پردازیم
1- عبدالملك بن عمير:
وكيع از سُفيان، از عبدالملك بن عمير، از فردى كه مولاى ربعى بن خراش بود، از ربعى بن خراش، از حذيفه براى ما نقل مى كند كه ما در حضور پيامبر صلى اللَّه عليه وآله نشسته بوديم كه حضرتش فرمود:
«نمى دانم چه قدر در ميان شما هستم ، به آن دو فردى كه پس از من هستند اقتدا كنيد- و به ابوبكر و عمر اشاره كرد- و به پيمان عمّار تمسّك كنيد و آن چه را كه ابن مسعود براى شما نقل كرد، تصديق كنيد»( 14)
نظر عالمان رجالی اهل سنت درباره عبدالملك بن عمير :
احمد مى گويد: وی با وجود نقل روايات اندك، مضطرب الحديث (15) است. از او بيش از پانصد حديث نديدم كه در بسيارى از آن ها خطا و اشتباه كرده است (16)
احمد بن حنبل در مورد ديگرى نيز گفته است: او ضعيف است و خطا مى كند (17)
ابن مَعين در مورد او مى گويد: مخلّط (18) است (19)
ابن حجر عسقلانى در وصف عبدالملك مى گويد: او مدلِّس(20) بود(21)
2- سالم بن علاء مرادى :
سعيد بن يحيى بن سعيد اموى، از وكيع، از سالم بن علاء مرادى، از عمرو بن هرم، از ربعى بن خراش، از حذيفه نقل مى كند كه مى گويد:
حضور پيامبر صلى اللَّه عليه وآله نشسته بوديم حضرتش فرمود:
«نمى دانم چقدر در ميان شما خواهم بود».آن گاه در حالى كه اشاره به ابوبكر و عمر مى كرد فرمود: «پس از من به آن دو اقتدا كنيد»(22)
ذهبى در ميزان الاعتدال درباره سالم بن علاء مرادی مى گويد: ابن مَعين و نَسايى او را ضعيف دانسته اند(23)
در كتاب لسان الميزان آمده است: عُقَيلى او را ذكر كرده و ابن جارود وى را ضعيف دانسته است(24)
3-عمر بن هرم :
يكى ديگر از راويانی که حدیث اقتدا را نقل کرده است عمرو بن هرم است كه قَطّان او را ضعيف دانسته است(25)
4- وكيع بن جَرّاح :
رجال شناسان او را مورد طعن و عيب قرار داده اند(26)
5- مولاى ربعى بن خراش :
برخى اين فرد را با نام هلال، مولاى ربعى ذكر كرده اند در حالى كه اين شخص مجهول و ناشناخته است و اصلًا معلوم نيست كه او كيست.(27)
بنابراین حدیث مذکور به لحاظ سندی نیز قابل خدشه بوده و نمی توان به آن احتجاج یا استدلال نمود علاوه بر اینکه معارضاتی نیز دارد که از جمله آنها می توان به حدیث ثقلین و حدیث سفینه اشاره کرد که پیامبر اکرم در آنها دستور به تبعیت و اقتدا به اهل بیت خویش داده اند ، و چون همه علمای فریقین اعم از شیعه و سنی به صحت آن دو حدیث اعتراف کرده اند لذا آن احادیث با حدیث اقتدا معارض خواهند بود و بر آن مقدم می شوند .
پی نوشت ها:
(1)صحیح الجامع الصغیر ج 1 ص 55
(2)سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص ۶۲، چاپ دار الفکر، لبنان ؛ تاریخ یعقوبی، ۲/۱۲۴-۱۲۵؛ طبری، تاریخ الامم والملوک، ۲، ج۲، ص۴۴۳، چاپ استقامت ، قاهره؛ مسند احمد، ج۳،ص۱۵۶ (هامش)،چاپ دار الصادر
(3)طبری، تاریخ الامم والملوک، ۲/۴۴۸ ، چاپ استقامت ، قاهره
(4)جلد 1 ص 55
(5)جلد 2 ص 466
(6) الجامع الصغير: 2/ 360- صحيح البخاري ج 6، ص 158 و...
(7) الأموال ـ قاسم بن سلام ـ ج 2 ، ص 145 ، باب الإقطاع ، حديث 590 ؛ کنز العمال ج 12 ، ص 546 ،باب فضائل الفاروق ، حديث 35738 ( به نقل از أبوعبيد قاسم بن سلام در کتاب الأموال )
(8) وفيات الأعيان ج6 ، ص 15
(9)صحيح مسلم، ج 1 ص 280، كتاب الحيض، باب 28، ح 112--سنن ابن ماجه، ج 1 ص 188، كتاب الطهارة وسنن ها، باب 91، ح 569--سنن النسائی ج 1 ص 134
(10)عبس آیه 28
(11)الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل ج 4 ص705--تاریخ بغداد ج13 ص 421
(12) الامامة والسياسه: 1/ 20، الصواعق المحرقه: 11، الرّياض النّضره: 1/ 251- 253، كنز العمّال: 5/ 252، حديث 14108.
(13) صحيح بُخارى: 6/ 2505، تاريخ الخلفاء: 67.
(14) مسند احمد: 6/ 533.
(15) يعنى كسى كه احاديث مضطرب نقل مى كند. حديث مضطربه حديثى است كه متن يا سندش به گونه اى مختلف نقل شده باشد، به گونه اى كه شكل اصلى و واقعى آن مشخص نشود.
(16) تهذيب التهذيب: 6/ 360 و منابع ديگر
(17) ميزان الاعتدال: 4/ 406
(18) در اصطلاح حديثشناسى، مخلّط به كسى گويند كه اهميّت نمى دهد از چه كسى نقل كند و صحيح و ناصحيح را با هم مخلوط مىكند و نقل مى نمايد.
(19) ميزان الاعتدال: 4/ 406، تهذيب التهذيب: 6/ 360
(20) مدلّس: يعنى كسى كه تدليس مى كند وعيب را مى پوشاند.
(21) تقريب التهذيب: 1/ 618
(22) سنن تِرمذى: 5/ 375، كتاب مناقب، باب مناقب ابى بكر و عمر، حديث 3683.
(23) ميزان الاعتدال: 3/ 166
(24) لسان الميزان: 3/ 8.
(25) ميزان الاعتدال: 5/ 349
(26) ميزان الاعتدال 7/ 127.
(27) الإحكام في اصول الأحكام: 6/ 809
جهت کسب اطلاعات بیشتر به کتاب حدیث اقتدا به شیخین نوشته آیت الله سید علی حسینی میلانی مراجعه فرمایید .
افزودن نظر جدید