امام زمان (عج) در بابیت و بهائیت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ اعتقاد به امام دوازدهم از اصول عقائد شیعیان است و تمام شیعیان به وجود شریف ایشان با استناد به احادیث، تاریخ و برهانهای عقلی، باور و یقین دارند. فرقهی ضالهی بهائیت منشعب از بابیت است و بابیت نیز از یکی از جریانات فکری شیعه بنام شیخیه متولد شد. در مسلک شیخیه، اصلی وجود دارد مبنی بر اینکه بایستی در هر عصری یک شیعهی کامل که از آن به عنوان رکن رابع یاد میشود، وجود داشته باشد که رابطهی فیض بین امام و امت باشد. سیدعلی محمد باب که جوانی جاه طلب بود، مدتی در شهر مقدس کربلا در مکتب سید کاظم رشتی، رئیس و اعلم علمای مسلک شیخیه، تحصیل نموده و بعد از مرگ استاد، ادعای رکنیت، ذکریت و مقام موهوم باب امام زمان (علیه السلام) نمود. وی در یکی از کتابهایش مینویسد:
«فرض است بر مقام رحمت خداوند عالم که از جانب حجت خود، عبدی را با حجت وافیه منتخب و اظهار فرماید تا آنکه سبیل اختلافات را به نقطهی وحدت برساند.»[1] وی با این جملات، ضرورت وجودی باب امام زمان را متذکر شده و در چند صفحهی بعد مینویسد: «امر که به اینجا ختم شد از سبیل فضل امام غائب (عج) عبدی از عبید خود را از بحبوحهی اعجام و اشراف منتخب از برای حفظ دین فرموده و علم توحید و حکمت حقه، که اعظم خیرات است، به او عطا فرموده... »[2] و در همان کتاب صریحاً از امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) نام میبرد: «... الحسن بن علی و الحسین... و الحسن بن علی و الحجة القائم محمد بن الحسن صاحب الزمان...». [3]
سید باب در این مرحله هنوز در لباس اسلام و پیرو آئین تشیع بوده است. پس امام زمان او، همان امام زمان شیعیان است، مانند هر شیعه معتقد به مقام ائمه بوده است، خود را کوچکتر از مقام ولایت و امامت دانسته و میگوید: «بحق خداوندی که آل الله را به ولایت مطلقه ظاهر فرموده، که وجود من و صفات من و کلماتیکه از لسان و قلم من جاری شده و باذن الله خواهد شد، معادل یک حرف از ادعیهی اهل عصمت (علیه السلام) نخواهد شد، لاجل آنکه ایشان در موارد مشیت الله سکنی دارند و ماسوای ایشان در اثر فعل ایشان مذکورند.» [4]
اما طی چند سال رفته رفته لحن سید محمد علی شیرازی تغییر میکند و خود را امام غایب و همان مهدی موعود (عجل الله تعالی فرجه) میداند. سید باب در نوشتههای آخر خود و میرزا حسینعلی نوری در نوشتههای اول خود، روایات مربوط به مهدی (عجل الله تعالی فرجه) را با تفسیرها و تأویلات مضحک به خودشان تطبیق میکردند. این بحث تا سالهای آخر عمر میرزا حسینعلی بهاءالله وجود داشته است، اما وقتی ادعای نبوت، الوهیت و خدایی کرد، این عقیده سد راه او قرار گرفته بود، فلذا آن را منکر شد و این اعتقاد را از مجعولات شیعه عنوان کرد.
عبدالبهاء پسر حسینعلی نوری در مورد امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) میگوید: «این قصور از اصل در عالم جسم وجود نداشته است، بلکه حضرت امام ثانی عشر در ضمیر غیب بود، اما در عالم جسد تحققی نداشت، بلکه بعضی از اکابر شیعیان در آن زمان، محض محافظهی ضعفای ناس چنین مصلحت دانستند که آن شخص موجود در چیز غیب را چنان ذکر نمایند که تصور شود در ضمیر جسم است.» [5]
میرزا بها مینویسد: «جمیع فرق اثنی عشر نفس موهوم را که اصلاً وجود نبوده، مع عیال و اطفال موهومه در مدائن موهومه محل معین نمودن و ساجد او بودند.»[6] و در صفحات دیگر ضمن تقبیح مذهب شیعه، که آنرا حزب میخواند در داشتن عقیده به موجودیت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) میگوید: «به تواتر روایاتی نقل نمودند که هر نفسی قائل شود با اینکه موعود متولد می شود، کافر است و از دین خارج. این روایات سبب شد که جمعی را من غیر تقصیر و جرم شهید نمودند، تا آنکه نقطهی اولی روح ماسویه فداه از فارس از صلب شخصی معلوم متولد شدند و دعوی قائمی نمودند.».[7]
باید از جناب بها و پسرش عباس عبدالبهاء پرسید:
اگر امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) موهوم بوده و یا در ضمیر غیب و در عالم جسم و جسد وجود نداشته است، چرا سید باب و میرزا حسینعلی بهاء اسم و رسم آن را در کتابهای خود ذکر میکنند و ادعای مهدویت مینمایند و در آغاز کار خود را مهدی معرفی کردند. بنابراین باید گفت: بنیانگذاران بابیت و بهائیت بااستفاده از زمینه و بستر موجود در میان مسلمانان و اعتقادی که آنان به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) داشتند، خود را مهدی نامیدند و بعد که مدعی نبوت و خدایی شدند منکر مهدویت شدند، پس امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) آنان هیچ ربطی به امام زمان ما شیعیان ندارد.
پینوشت:
[1]. سید علیمحمد شیرازی، صحیفهی عدلیه، بیجا: بینا، بی تا، ص 7.
[2]. همان، ص 13.
[3]. همان، ص 27.
[4]. همان، ص 10.
[5]. عزیز الله سلیمانی اردکانی، مصابیح هدایت، بیجا: بینا، بیتا.
[6]. بهاءالله، اقتدارات و چند لوح دیگر، بیجا: بینا، بیتا، ص 244.
[7]. همان، ص 269.
افزودن نظر جدید