دیدگاه سران وهابیت درباره جنایات بنیامیه
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ وهابیت مدافع امویان و توجیه کننده حوادث تلخ صدر اسلام است، حکومت بنیامیه را مشروع میداند و حوادث صفین، صلح امام حسن(علیه السلام)، قتل برخی از اصحاب جلیل القدر پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مانند حجر بن عدی، وشهادت امام حسین(علیه السلام) در واقعه کربلا، یورش به شهر مدینه و قتل عام مردم آن و... را به نفع بنیامیه توجیه میکند، اما بزرگان اهلسنت در این مواضع دیدی منصفانه دارند و حقایق تاریخی را هر چند موجب تخریب شخصیت معاویه و در مجموع حکومت بنیامیه شود را میپذیرند، لذا اختلاف نظر میان وهابیت و اهلسنت درباره بنیامیه به اختلاف نگاه آنها به تاریخ صدر اسلام و روایات رسیده از آن زمان برمیگردد، وهابیت بر اساس مبانی اصحاب حدیث ناچار به پذیرش عدالت صحابه است و متأثر از تفکّر عثمانی، روایات راویان مایل به اهلبیت(علیهم السلام) درباره معاویه و... را کذب محض میشمارند و حوادث تلخ صدر اسلام را با سکوت در برابر آن و تأویل و توجیه آن به نحوی به نفع معاویه و بنی امیه تفسیر میکنند، و درمورد شهادت امام حسین(علیه السلام) با استفاده از دروغ، حیله و... حضرت را مقصر میدانند، اما قاتلانش را هم سرزنش میکنند، و در نهایت آنان را تبرئه میکنند. اینان در عین حال که شهادت امام حسین(علیه السلام) را مظلومانه دانسته و قاتلان حضرت را شایسته لعن و نفرین میدانند، قیامش را تأیید نمیکنند.
این دیدگاه وهابیت سرچشمه از پیروی کردن از افکار ابنتیمیه میدانند.[۱] قیام امام حسین(علیه السلام) را در مقابل حکومت یزید، که ولایتش با بیعت اهل شام و سایر مردم محقق شده، کاری غلط و مسبب به وجود آمدن فتنه در امت اسلام نشان میدهند.[۲] از نظر آنها، یزید نقشی در کشته شدن امام حسین(علیه السلام) نداشت و حتی راضی به اینکار هم نبود.[۳] بلکه این جنایت به دست عمر سعد و به دستور عبیدالله بن زیاد و به تحریک شمر بن ذی الجوشن انجام شد و این در حالی بود که خود امام حسین(علیه السلام) از آنها خواست او را به نزد یزید ببرند تا دستش را در دست یزید گذارد.[۴] البته این ادعا را بیشتر مسلمانان خصوصاً اهلسنت نمیپذیرند. اهل سنت یزید را مسئول شهادت امام دانسته، قیامش را تأیید میکنند، مثلاً غزالی یکی از علمای بزرگ اهلسنت بخشی از کتاب -من معالم الحق- را به قیام امام حسین(علیه السلام) و کشته شدن مظلومانه او اختصاص داده است، و حرکت امام حسین(علیه السلام) را نوعی حرکت اصلاحی ضروری در مقابل حاکم ستمگر معرفی میکند که بدون داشتن شایستگی این منصب از طریق وراثت به حکومت دست یافته و برای حفظ آن از هیچ جنایتی فروگذار نمیکند.
غزالی هر چند به سرپیچی امام حسین(علیه السلام) از بیعت با یزید و خروج از مدینه قبل از رسیدن نامههای کوفیان اشارهای نمیکند اما تصریح میکند که امام حسین(علیه السلام) میدانست در هر حال حکومت یزید او را رها نخواهد کرد تا بیعت کند و او مرگ را بر بیعت کردن ترجیح داد. این در حالی بود که همه بزرگان امت اسلامی میدانستند که حکومت یزید نامشروع و سست است اما هیچ طرح مناسبی برای کنار گذاشتن او نداشتند به همین دلیل عبدالله بن عباس، حضرت را از رفتن به عراق نهی میکرد، در حالی که عبدالله بن زبیر آن حضرت را به عراق تشویق میکرد. در این میان امام حسین(علیه السلام) جان خود را فدای از بین بردن حکومت یزید کرد. هر چند به ظاهر شکست خورد اما خون او موجب تداوم قیامها بر ضدّ امویان شد و حکومتشان سقوط کرد.[۵]
سیّد قطب هم معتقد است که حکومت یزید نامشروع بوده است، قیام امام حسین(علیه السلام) را میستاید و شهادت امام حسین(علیه السلام) را در حقیقت و در مقیاس وسیعتر پیروزی میداند، هر چند به ظاهر شکست به نظر میرسد، چرا که تأثیر خون شهید از بسیاری از سخنانی که در فضائل ارزشهای بزرگ گفته شود بیشتر است.[۶]
پینوشت:
[۱]. منهاج السنه النبویه، ابن تیمیه، انتشارات جامع الامام محمد بن سعود الاسلامیه، عربستان، (۱۴۰۶ق)، تحقیق محمد رشاد سالم: ج۴ ص۵۳۱.
[۲]. البدع الحولیه، بن عبدالعزیز تویجری، دارالفضیله، چاپ اول، (۱۴۲۱ق)، ریاض، عربستان: ص۱۰۱.
[۳]. مجموع الفتاوی، ابنتیمیه، دارالوفاء، چاپ سوم، (۱۴۲۶ق)، تحقیق انور الباز، عامر الجزار: ج۳ ص۴۱۱.
[۴]. رأس الحسین...، ابنتیمیه، تحقیق سید الجمیلی، بی جا، بی نا، بی تا: ص۲۰۰.
[۵]. من معالم الحق...، غزالی، النشر النهضة، قاهره، مصر، چاپ چهارم، (۲۰۰۵م)، ص۱۰۴ و ص۱۱۶.
[۶]. فی ضلال القرآن، سیّد قطب، دار الشرق، بیروت، چاپ هفدهم، (۱۴۱۲ق)، ج۵ ص۳۸۶.
افزودن نظر جدید