تناقض رئیس وهابیت در مساله استغاثه
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از جمله عقاید محمد بن عبدالوهاب شرک بودن استغاثه به غیر از خداوند است. محمد بن عبدالوهاب در این باره میگوید: «الاستغاثه مخصوصه بالله،[1] استغاثه مخصوص به خداست». این در حالی است که محمد بن عبدالوهاب استغاثه به غیر خدا را جائز میداند اما قید "فیما یقدر(توانایی انجام آن کار را)" بیان میکند: «شبهه دیگری که در اینجا هست مربوط به استغاثه مردم به پیامبر است. مردم در روز قیامت به حضرت آدم و سپس به نوح و سپس به ابراهیم و سپس به موسی و عیسی استغاثه میکنند، ولی کسی از اینها جوابگو نیست و در پایان مردم به پیامبر استغاثه میکنند. کسانی که این شبهه را مطرح کردهاند گفتند: این دلیل بر استغاثه به غیر خداست؛ جواب من این است که استغاثه به مخلوق در آن چیزی که توانایی دارد(ما یقدر) بی اشکال است».[2]
خواننده محترم مشاهده میکند که چطور محمد بن عبدالوهاب در باب استغاثه دچار تناقض شده است و از سویی عدم جواز کلی استغاثه به خداوند را مطرح میکند و از سویی دیگر استغاثه به غیر خدا را در موارد "فیما یقدر(آنچه توانایی دارد)" را جائز میشمرد.
اما انصاف آن است توجیهات کلام ابنعبدالوهاب در باب استغاثه نیز در نظر گرفته شود:
توجیه اول این است که گفته شود: «عبادت عنوان نسبی است. به این معنا که اگر عنوان عبادت نسبت به خداوند در نظر گرفته شود، عنوان عبادت صدق میکند و اگر نسبت به مخلوق فیما یقدر(توانایی انجام آن کار را داشته باشد) در نظر گرفته شود، عبادت نیست». با این توجیه دیگر تناقضی در کلام محمد بن عبدالوهاب نیست. اما این توجیه دارای اشکالاتی است که در ذیل میآید.
اشکال اول این است که این توجیه خلاف ظاهر عبارات و تصریحات رئیس وهابیان یعنی محمد بن عبدالوهاب است. وی در جایی مینویسد: «اسلام، استعانت و استغاثه مخصوص به خداوند است».[3] قید مخصوص در این کلام، جایی هر گونه توجیهی را میبندد. وی در جایی دیگر از بافت حصرگویی استفاده میکند و بیان میدارد: «از انواعی عبادتی که فقط برای خداست، استغاثه است».[4] با این عبارت جایی هیچ توجیهای نمیباشد.
اشکال دوم این است که نسبیبودن عبادت با تعریف عبادت که محمد بن عبدالوهاب بیان میکند، منافات دارد. او میگوید: «عبادت به معنای غایت خضوع و تذلل است برای هر کسی که باشد».[5] این تعریف بیانگر عبادی بودن هر عملی است که با کمال خضوع باشد و فرقی نمیکند که این کار برای خداوند باشد یا برای غیر خداوند انجام گیرد.
توجیه دومی که میتوان در جمع کلام محمد بن عبدالوهاب(کلام اول: اطلاق استغاثه به دیگران شرک است و کلام دوم: استغاثه به دیگران در "ما یقدر(آنچه که قادر است)" شرک نیست) از آن کمک گرفت این است که بگوییم که استغاثه در آنچه که فقط خداوند قادر است، عبادت است. به این معنا که اگر به شخصی در آنچه که خداوند فقط توانایی انجام آن کار را دارد، استغاثه بشود، این شرک است. برای همین استغاثه به پیامبر در حال حیات و اموری که بتواند وی انجام دهد، شرک نیست.
اما این توجیه نیز دارای اشکالاتی است که قبلا بیان شد:
اشکال اول این است که چنانکه قبلا گفته شد، این توجیه با ظاهر عبارات و تصریحات ابنعبدالوهاب سازگار نیست و علاوه بر آن با تعریف عبادت نیز منافات دارد.
اشکال دیگر این است که اگر عبادی بودن استغاثه، با قید "ما لا یقدر الا الله(آنچه که فقط خداوند قادر است)" باشد، باید در امور جزئی که دیگران نیز میتوانند آن را انجام دهند، استغاثه به خداوند، عبادت نباشد، در حالی که چنین نیست. مثلا اگر کسی بند کفش خود را از خداوند بخواهد و به خدا استغاثه کند، این استغاثه عبادت نیست. چون برآورده کردن بند کفش از غیر خداوند نیز ممکن است و فرض این است که استغاثه زمانی عبادت است که فقط خداوند بتواند آن را انجام دهد. در حالی که چنین نیست و استغاثه در امور جزئی به خداوند، مثل خواستن بند کفش نیز عبادت است. در قرآن هر گونه خواستن از خداوند را عبادت شمرده است و تاکید میکند که از عبادت خداوند استکبار نورزند. در آیه «وَ قَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونىِ أَسْتَجِبْ لَكمُْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبرِونَ عَنْ عِبَادَتىِ سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِين[غافر/60] پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانيد تا (دعاى) شما را بپذيرم! كسانى كه از عبادت من تكبّر مىورزند به زودى با ذلّت وارد دوزخ مىشوند!» به این مطلب اشاره شده است.
از سویی دیگر در روایات اهلسنت تاکید شده است که باید همه چیز را از خداوند بخواهید. به عنوان مثال انس میگوید: «رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمودند: باید همه شما، نیاز خود را به خداوند بگوید، حتی اصلاح پارگی نخ نعلین(کفش) خود را».[6] درخواست اصلاح پارگی نخ نعلین، قطعا از اموری نیست که فقط خداوند بتواند انجام دهد و از دست مخلوقین بر میآید، ولی پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرموده که از خداوند درخواست کنید.
اشکال دیگری که به توجیه دوم(استغاثه در آنچه که فقط خداوند قادر است، عبادت است) وارد میشود این است که این توجیه در بردارنده شرک به استغاثه به انسان زنده در صورت عجز است. اگر از انسان زنده استغاثه شود و وی قدرت انجام آن کار را نداشته باشد، این مصداق عبادت است چرا که در توجیه دوم گفته شد که استغاثه مادامی عبادت است که فقط خداوند بتواند آن را انجام دهد و در اینجا با عجز انسان زنده باید مصداق "فقط خداوند قادر باشد" صدق میکند پس عبادت میشود و چون از انسان خواسته شده است، شرک است. این در حالی است که هیچیک از علمای وهابیت استغاثه به انسان زنده را در صورت عجز آن شخص شرک نمیخوانند و فقط این کار را لغو میدانند. بنعثیمین در این باره میگوید: «استغاثه به زندهای که غیر قادر است به شرطی که اعتقاد به قوه خفیه برای وی نباشد، لغو است».[7]
اگر از همه این اشکالات صرف نظر کنیم، باید بگوییم که شما چه وقت برای غیر خداوند، قدرت را فرض میکنید؟ به عبارتی دیگر ملاک قدرت چیست؟ طبق مبنای محمد بن عبدالوهاب، استغاثه به پیامبر(صلی الله علیه و آله) در اموری که مقدور ایشان است، در زمان حیات جائز و در زمان ممات(مردن)، شرک است. ابنعبدالوهاب در این باره میگوید: «من اخلاص دین را برای مردم تبیین کردم و آنان را از دعوت انبیاء و اموات از صالحین و غیر آنان نهی کردم». با توجه به این کلام، ملاک قدرت در نزد رئیس وهابیت، زنده و مرده بودن پیامبر(صلی الله علیه و آله) است. پس مرگ موجب عدم قدرت و حیات موجب قدرت است. این در حالی است که ما در قرآن آیاتی داریم که پیامبران حتی در حال حیات، قدرت خود را نه از حیاتشان بلکه از خداوند میدانستند. مثلا در آیه « قُل لَّا أَمْلِكُ لِنَفْسىِ نَفْعًا وَ لَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثرَْتُ مِنَ الْخَيرِْ وَ مَا مَسَّنىَِ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُون.[اعراف/188] بگو: «من مالك سود و زيان خويش نيستم، مگر آنچه را خدا بخواهد (و از غيب و اسرار نهان نيز خبر ندارم، مگر آنچه خداوند اراده كند) و اگر از غيب با خبر بودم، سود فراوانى براى خود فراهم مىكردم، و هيچ بدى (و زيانى) به من نمىرسيد من فقط بيمدهنده و بشارتدهندهام براى گروهى كه ايمان مىآورند! (و آماده پذيرش حقند)» به پیامبر دستور داده شده است که بگوید، همه چیز از آن خداوند است.
با توجه به این مطلب، توحید مداری محمد بن عبدالوهاب خود دچار شرک است، چرا که قدرت را فقط در حیات(زندهبودن) و ممات(مرده بودن) بودن میداند در صورتی که قدرت در دست خداوند است و به حیات و ممات بودن ربطی ندارد.
خلاصه:
خلاصه کلام این است که استغاثه در کلام محمد بن عبدالوهاب دچار تناقض است. وی از سویی با صراحت استغاثه به غیر خداوند را موجب شرک میداند و از سویی دیگر استغاثه به غیر خداوند را در آنچه او توانایی دارد، بیاشکال میپندارد. چرا که اگر مراد از این توجیه، نسبی بودن عنوان عبادت است به این معنا که اگر نسبت به خداوند باشد عبادت و نسبت به دیگران عبادت نیست؛ این با ظاهر حصرگرایی عبارات دیگر محمد بن عبدالوهاب مبنی بر حصر جواز استغاثه از خداوند نمیسازد. افزون بر آن مسلمانان زمانی که از غیر خداوند استغاثه میکنند، چون عنوان عبادت نسبت به غیر خداوند است اشکالی ندارد و شرک نیست.
اگر مراد از این توجیه اضافه کردن قید "فیما لا یقدر الا الله، آنچه که فقط خداوند قادر است" به عنوان عبادت باشد؛ این توجیه هم محذوراتی دارد. مثلا باید در امور جزئی که دیگران نیز میتوانند آن را انجام دهند، استغاثه به خداوند، عبادت نباشد، در حالی که چنین نیست. افزون بر این، این توجیه در بردارنده شرک به استغاثه به انسان زنده در صورت عجز است که وهابیت به آن قائل نیست.
پینوشت:
[1]. نجدی، محمد بن عبدالوهاب، کشف الشبهات، عربستان، وزاره الشوون الاسلامیه، چاپ اول، 1418ق. ص7 و 8.
[2]. همان، ص50 و 51.
[3]. نجدی، محمد بن عبدالوهاب، خمسون سوالا و جوابا فی العقیده، موقع مشکاه الاسلامیه، سوال15.
[4]. همان، سوال16.
[5]. نجدی، محمد بن عبدالوهاب، اصول الدین الاسلامی مع قواعده الاربع، محقق: محمد الطیب، مکه، دار الحدیث الخیریه، بیتا؛ ص7.
[6]. ترمذی، ابوعیسی، سنن ترمذی، محقق: بشار عواد، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 1998م. ج5، ص481.
[7]. عثیمین، محمد، شرح کشف الشبهات، ریاض، دار الثریا، چاپ اول، 1416ق. ص28-29. برگرفته از مقاله تناقضات ابنعبدالوهاب در مساله تکفیر، مجله سراج منیر، قم، انتشارات دار الاعلام، سال سوم، شماره 11، پاییز 92ش، ص63.
افزودن نظر جدید