پاسخ به یک شبهه بهائیان، در نفی خاتمیت پیامبر اسلام

  • 1394/08/27 - 19:15
سران فرقه ضاله بهائیت همواره برای توجیه ادعاهای کذب خود از جمله ادعای نبوت سران خویش دست به مغالطه می‌زنند و در بعض مواقع برای اثبات چرندیات خود به آیات مبارک قرآن تمسک می‌کنند و آیات مبارک را از معانی اصلی خود دور کنند و بر طبق میل خویش تأویل و تفسیر کنند تا دستاویزی برای به اصطلاح حقانیتشان باشد. از جمله موارد مغالطات و استدلال‌ها...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب‌_ سران فرقه ضاله بهائیت همواره برای توجیه ادعاهای کذب خود از جمله ادعای نبوت سران خویش دست به مغالطه می‌زنند و در بعض مواقع برای اثبات چرندیات خود به آیات مبارک قرآن تمسک می‌کنند و آیات مبارک را از معانی اصلی خود دور کنند و بر طبق میل خویش تأویل و تفسیر کنند تا دستاویزی برای به اصطلاح حقانیتشان باشد. از جمله موارد مغالطات و استدلال‌ها در کتاب مصباح الهدایة در ضمن شرح حال یکی از مبلغین بهائی، به نام شیخ محمّد ناطق اردستانی اصفهانی (متوفی ۱۳۵۵قمری در طهران) از قول خود او نقل می‌کند: «اما شبهه ثانی (خاتمیت) باقی بود تا روزی در ضمن تحقیقات مراجعه به قرآن مجید با این آیه تصادف کردم (و لو شئنا لبعثنا من کل قریة من نذیر)؛ معلوم می‌شود جناب ناطق چون با این آیه سوره فرقان تصادم می‌کند، شبهه خاتمیت او رفع شده و برای بعثت انبیاء (جدید) مانعی نمی‌بیند».[۱] حال به جواب به این شبهه می‌پردازیم:
اول: جناب ناطق آیه را تحریف می‌کند؛ اصل آیه این است: «وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا في‏ کُلِّ قَرْيَةٍ نَذيراً»[۲] و کاملا واضح است در کلام عربی تغییر کلمه‌ای بعضا می‌تواند معنای جمله را وارونه کند. دوم: جناب ناطق از معنای کلمه‌ی (لو) غافل شده، که به قول علمای ادب و لغت مربوط به زمان گذشته بوده و در قضایایی که محقق نشده است استعمال می‌شود.[۳] مانند آیه شریفه «لَوْ كانَ فيهِما الِهَةٌ اِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا...؛ اگر در آسمان و زمین، جز «اللَّه» خدایان دیگری بود، فاسد می‌شدند و نظام جهان به هم می‌خورد».[۴] از اینکه غیر از الله خدای دیگری وجود ندارد، به وسیله این آیه معنای (لو) کاملا روشن می‌شود. ثالثا: اگر بپذیریم معنای آیه شریفه مربوط به آینده بوده و چنین باشد «اگر بخواهیم در هر سرزمینی پیامبری برای اهالی آنجا مبعوث می‌کنیم» باز مدعی و مقصود جناب ناطق حاصل نخواهد شد زیرا صرف توانستن دلالت بر وقوع و تحقق نمی‌کند؛ مثلا در همین سوره فرقان خداوند می‌فرماید: «أَلَمْ تَرَ إِلَى رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاء لَجَعَلَهُ سَاكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَلِيلًا؛ آيا نديده‏‌ای كه پروردگارت چگونه سايه را گسترده است؟ و اگر می‌خواست، آن را ساكن قرار مى‏‌داد، آن گاه خورشيد را بر آن دليل گردانيديم».[۵] آیا نسبت به این آیه می‌توانیم بگوییم که سایه آفتاب ثابت و ساکن است؟ بنابراین نتیجه می‌گیریم صرف توانستن و قدرت بر کاری ملازمه‌ای با انجام توسط شخص قادر نخواهد داشت. چهارم: اگر مضمون این آیه شریفه محقق شده باشد، لازم است در هر قریه و آبادی پیامبری مبعوث گردد، پس خوب بود جناب ناطق از پیامبر قریه خود پیروی کرده و او را ترویج می‌نمود، نه پیغمبری از شیراز و مازندران را، آنهم پیغمبرانی که هیچ گونه جنبه انذار نداشتند. پنجم: خود این آیه شریفه دلالت بر نفی بعثت انبیای دیگر می‌کند، زیرا در آیه بعد، خداوند متعال می‌فرماید: «فَلاَ تُطِعِ‌ الْکَافِرِينَ‌ وَ جَاهِدْهُمْ‌ بِهِ‌ جِهَاداً کَبِيراً؛ بنابراین، از کافران (مخالفین) اطاعت مکن، و به وسیله آن (قرآن‌) با آنان جهاد بزرگی بنما».[۶] ششم: اگر این آیه را (آیه مورد استدلال جناب ناطق) به آیه اول سوره فرقان ضمیمه کنیم مقصود را می‌فهمیم. «تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا؛ بزرگ (و خجسته) است كسى كه بر بنده خود فرقان (كتاب جداسازنده حق از باطل) را نازل فرمود تا براى جهانيان هشداردهنده‏‌اى باشد».[۷] با توجه در معنای فرقان، یعنی جدا کننده حق از باطل، روشن می‌شود که دین مبین اسلام و کتاب مقدس قرآن معیار جدایی حق از باطل است و ادعاهای اشخاص دیگر در قابل آن بی‌معنی است. هفتم: خداوند در سوره بقره می‌فرماید: «مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ؛ هيچ آيه‌ای را منسوخ يا ترک نمی‌کنيم، مگر آنکه بهتر از آن يا همانند آن را می‌آوريم، آيا نمی‌دانی که خدا بر هر کاری تواناست».[۸] پس اگر به عقیده بهائیت (که خاتمیت را در پیغمبر اسلام نمی‌دانند) ملتزم شویم می‌بایست بنابراین آیه، کتابی که بعد از قرآن بعنوان کتاب آسمانی و هدایت بشر نازل می‌شود، می‌بایست از هر جهت بهتر، جامع‌تر و مفیدتر از قرآن باشد، (بلکه هر عقل سلیم این موضوع را می‌پذیرد) و ما اگر دین مقدس اسلام، قرآن مجید، احکام و آداب اسلامی را با کتاب سرتاپا غلط (لفظی، ادبی و معنوی) بیان و اقدس و مطالب و احکام مسخره آمیز و درهم و خنده‌آور آنها مقایسه کنیم؛ پاینده و همیشگی بودن دین اسلام ثابت خواهد شد.
با از بین رفتن پایه و اساس این شبهه، معلوم می‌شود که سخنان سران بهائی تا چه اندازه بی‌اساس است و سایر شبهات آنان به واسطه تأملی ساده از بین خواهد رفت. البته این نکته را باید متذکر شد که استدلال ما به آیات قرآن در این مختصر، به از این جهت است که بهائیان کتاب قرآن را کتاب الهی و دین اسلام را دین قبل از خود می‌دانند پس همانطور که برای اثبات حقانیت خود به قرآن تمسک و مغالطه می‌کنند و معانی آن را دستخوش تغییر قرار می‌دهند، علیه ایشان نیز می‌توان از آیات قرآن استفاده کرد.

پی‌نوشت:
[۱]. مصباح هدایت، محمود کاشی ج۳، ص ۴۰۷.
[۲].. قرآن کریم، فرقان/۵۱.
[۳]. کتاب مغنی الأدیب، بخش (لو).
[۴]. قرآن کریم، انبیاء/۲۲.
[۵]. قرآن کریم، فرقان/۴۵.
[۶]. قرآن کریم، فرقان/۵۲.
[۷]. قرآن کریم، فرقان/۱.
[۸]. قرآن کریم، بقره/۱۰۶.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.