اعتبار حدیث غدیر نزد وهابیت
.
حدیث غدیر و حدیث ثقلین از پرارزشترین گنجینههای حدیثی مسلمانان است و بزرگان مذاهب اسلامی در کتابهایشان، اعم از صحاح، سنن، مسانید، تفاسیر، سیره، تاریخ، لغت و غیره، از این دو حدیث یاد کردهاند. شیعیان، این دو حدیث را صحیح، متواتر و از دلایل امامت و وصایت بلافصل امیرمؤمنان (علیه السّلام) دانسته و آن را به 82 طریق، با عباراتی متفاوت از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت کردهاند. اهلسنت نیز این دو حدیث را از دهها طریق روایت کردهاند.
با این وجود سرکرده وهابیت، ابن تیمیه حرّانی که هر جا روایتی در فضایل اهلبیت (علیهم السّلام) میبیند، میکوشد تا به نحوی آن را از کار بیندازد در اینجا نیز به شبههافکنی رو آورده و میگوید: «تمام آنچه که مسلم نیشابوری از حدیث غدیر روایت کرده این است: «إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب الله و عترتی أهل بیتی اذکّرکم الله فی أهل بیتی»، (دو ثقل گرانبها یعنی قرآن و عترتم که همانا اهلبیت من هستند را در میان شما به جای گذارده و شما را به رعایت حال اهلبیت خویش توصیه میکنم.) در حالی که همین مقدار از حدیث را محمد بن اسماعیل بخاری روایت نکرده...؛ فقط ترمذی از پیش خود، بخش «و إنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض» را به حدیث غدیر افزوده که گروهی از حافظان حدیث بر این مطلب تصریح کردهاند که این قسمت، در حدیث غدیر نبوده و ترمذی آن را به حدیث غدیر افزوده است. بر فرض هم که این بخش از حدیث غدیر که ترمذی روایت کرده را بپذیریم، نهایت چیزی که دلالت خواهد داشت این است که همه اهل عترت که شامل تمام بنیهاشم میگردد بر ضلالت و گمراهی اجتماع نمیکنند و این ربطی به آن چیزی که مسلم نیشابوری روایت کرده ندارد؛ چرا که فقط سفارش به پیروی از کتاب خداست که این سفارش را بارها پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کرده و این ربطی به خلافت علی و اهلبیت ندارد.»[1]
ابن تیمیه در متن بالا چندین شبهه مطرح نموده: عدم وجود حدیث غدیر در کتاب بخاری دلیلی است بر عدم اعتبار آن حدیث؛ حدیث غدیری که در کتاب مسلم آمده بر «خلافت» امیرمؤمنان (علیه السّلام) و اهلبیت (علیهم السّلام) دلالت نمیکند؛ اهلبیت شامل همه بنیهاشم میگردد؛ اضافه کردن بخشی از حدیث غدیر توسط ترمذی و عدم روایت توسط دیگران.
در پاسخ، مقدمةً به این موضوع میپردازیم تا با شناخت بیشتر شخصیت ابن تیمیه بتوانیم خاستگاه شبهات او را بازشناسی کنیم و ببینیم آیا کسی که از چنین ادبیاتی برخوردار است که حتّی نسبت به ساحت مقدّس اهلبیت (علیهم السّلام) که به نص صریح قرآن کریم در آیه «تطهیر» از مقام عصمت برخوردارند چنین دشمنی میورزد، خلاف این گونه سخنان انتظار میرود؟
ابن تیمیه و دشمنی با امیرمؤمنان (علیه السلام) و اهلبیت (علیهم السّلام)؛ از خصلتهای بارز ابنتیمیه، مخالفت و دشمنی علنی با اهلبیت (علیهم السّلام) به ویژه امیرمؤمنان (علیه السّلام) است. معنا و تعریف ناصبی؛ زبیدی در تاج العروس مینویسد: «نواصب، ناصبین و اهل نصب: کسانی هستند که دین خود را بر دشمنی سرور ما امیرمؤمنان (علیه السّلام) پادشاه مسلمانان، ابوالحسن علی بن ابی طالب -رضی الله عنه و کرّم الله وجهه- بنا نهادهاند.»[2] ابن حجر عسقلانی از علمای بزرگ اهلسنت و مورد قبول وهابیت که از شارحان کتاب بخاری نیز میباشد در تعریف عجیبی درباره ناصبی مینویسد: «ناصبی کسی است که بغض علی (علیه السّلام) را به دل داشته و نیز کسی است که غیر او را (ظاهرا معاویه به بعد را) بر او (علی (علیه السّلام)) مقدّم بدارد.»[3]
حکم ناصبی و دشمن اهلبیت (علیهم السّلام)؛ روایاتی از منابع اهلسنت و مورد قبول وهابیت وارد شده که حکم ناصبی را بیان مینماید؛ چنان که حاکم نیشابوری در کتاب خود و نیز ابن حبّان در کتاب موسوم به صحیح خود روایت کردهاند: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، کسی با ما اهلبیت (علیهم السّلام) دشمنی نمیورزد، مگر آن که خداوند او را به آتش میافکند. این روایتی است صحیح بر اساس شرایط صحت در کتاب مسلم نیشابوری، ولی او و بخاری آن را روایت نکردهاند».[4] همچنین اشاره به این روایت نبوی که در کتب اهلسنت و مورد قبول وهابیت آمده به خوبی حکم افرادی همچون ابن تیمیه را مشخص میکند: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «... اگر شخصی در بین رکن و مقام به نماز ایستد و همانجا از دنیا برود، ولی نسبت به فضایل اهلبیت (علیهم السّلام) کوچکترین نقیصهجویی بکند، خداوند عزّوجلّ او را به آتش جهنم خواهد افکند.»[5]
همچنین احمد بن حنبل همین حکم را درباره اهلبیت (علیهم السّلام) روایت نموده: «پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: هر که بغض ما اهلبیت (علیهم السّلام) را به دل داشته باشد منافق است.»[6] و نیز روایات بسیاری که بغض اهلبیت (علیهم السّلام) را نشانه حرامزادگی میداند.
در ادامه به پارهای از اهانتها و توهینهای ابن تیمیه به حضرات معصومین (علیهم السّلام) میپردازیم:
- اهانت ابن تیمیه به پدر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)؛ وی در کتاب مجموع الفتاوی مینویسد: «توسل به دعای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وشفاعت وی در صورت ایمان به او، فایده میدهد؛ به همینرو شفاعت وی برای کافران و منافقان سودی نمیبخشد؛ چنان که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از استغفار برای عمو و پدر کافرش منع گردید!»[7] این در حالی است که پدران انبیاء الهی هرگز مشرک نبودهاند.
- نسبت سرقت به حضرت زهرا (علیها السّلام) و امیرمؤمنان (علیه السّلام)؛ توجیه ابن تیمیه برای جنایت هجوم به خانه وحی این است که حمله کنندگان بدین منظور دست به چنین اقدام وقیحی زدند تا آنجا را تفتیش کرده، اموال غصب شده و پنهان شده بیتالمال توسط اهلبیت (علیهم السّلام) را یافته و بین مستحقّان تقسیم کنند! به عبارت او توجه کنید: «نهایت چیزی که در باب هجوم به خانه فاطمه میتوان گفت این است که عمر بن خطاب به خانه هجوم برد تا ببیند آیا در آنجا چیزی از بیتالمال مییابد تا آن را میان نیازمندان تقسیم کند.»[8] آیا اتّهام و نسبتی زشتتر از این به خاندانی که به نص صریح قرآن کریم مظهر طهارت و عصمت از هرگونه رجس و پلیدی است تصور میشود؟
- زیر سؤال بردن دوران خلافت امیرمؤمنان (علیه السّلام)؛ ابن تیمیه در اهانتی دیگر تمام دوران خلافت امیرمؤمنان (علیه السّلام) را بدترین دورانها دانسته و تعبیرات زشتی را نسبت به آن به کار میبرد: «به خوبی روشن است که دوران خلفای سهگانه از روی مصلحت و لطف الهی دوران بزرگترین الطاف و مصلحتهای خداوند بود؛ در حالی که دوران خلافت علی (علیه السّلام) زمان جنگها، کشتارها، فتنهها و تفرقهها بود.»[9]خوانندگان گرامی، خود قضاوت کنند که چه معیاری جز عداوت، بغض و کینه نسبت به ساحت مقدّس مولای متقیان امیرمؤمنان (علیه السّلام) میتواند باعث چنین سخن کینهتوزانهای باشد.
پینوشت:
[1]. منهاج السنة النبویة، ابن تیمیه، مؤسسه قرطبه، ج 7، ص 318. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[2]. تاج العروس من جواهر القاموس، زبیدی، دار الهدایة، ج 4، ص 277.
[3]. هدی الساری مقدمة فتح الباری شرح صحیح البخاری، ابن حجر عسقلانی، بیروت، ج 1، ص 459.
[4]. المستدرک علی صحیحین، حاکم نیشابوری، بیروت، ج 3، ص 162.
[5]. السنة لابن أبی عاصم، عمرو بن أبی عاصم الضحاک الشیبانی، المکتب الإسلامی، بیروت، ج 2، ص 642.
[6]. فضائل الصحابة، احمد بن حنبل، مؤسسه الرسالة، بیروت، ج 2، ص 661.
[7]. کتب و رسائل ابن تیمیه، ابن تیمیه، مکتبة ابن تیمیه، ج 1، ص 143.
[8]. منهاج السنة النبویة، ابن تیمیه، مؤسسه قرطبه، ج 8، ص 291.
[9]. منهاج السنة النبویة، ابن تیمیه، مؤسسه قرطبه، ج 3، ص 379. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
افزودن نظر جدید