تثلیث در وهابیت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ما در زمانهای زندگی میکنیم که شبکههای مختلف وهابی با تبلیغات گسترده خود مدعی دفاع از اندیشههای امام علی (علیه السلام) هستند و ایشان را مبرا از آنچه شیعیان در مورد ایشان ادعا میکنند میداند آنان امام علی (علیه السلام) را خلیفه چهارم اهل سنت معرفی کرده و استدلالات شیعه در امر ولایت و خلافت ایشان پس از نبی مکرم اسلام را دروغ پردازی معرفی میکنند! این ادعای آنان در حالی است که اسلاف و پیشینیان آنان که اندیشه سلفی و وهابی داشتند. اصولاً خلافتی برای امام علی ( علیه السلام) حتی در مرتبه چهارم –به مانند سایر اهل سنت- قائل نبودهاند!
یکی از نمادها و جلوه های دشمنی اندیشه وهابی با حضرت علی (علیه السلام) اعتقاد به نظریه تثلیث خلفا و تبلیغ آن در جامعه اسلامی و مسلمانان است. ابن تیمیه پدر فکری و عقیدتی وهابیت در راستای تنقیص حضرت علی (علیه السلام) نظریه تثلیت خلفا را تبلیغ کرده و مدعی است بعد از پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله) تنها ابوبکر، عمر و عثمان بهعنوان خلیفه بر مسلمانان خلافت کرده و شخص دیگری به خلافت نرسیدهاست. وی دوران خلافت امام علی (علیه السلام) را دوران فتنه دانسته و با دفاع از امویان، معاویه را خلیفه چهارم اهل سنت معرفی میکند.[1]
اساس و ریشه این تفکر ابن تیمیه در اندیشههای عبدالله بن عمر فرزند خلیفه دوم دیده شدهاست از او نقل شده: «کنا فی زمن النبی لانعدل به ابی بکر احداً، ثم عمر، ثم عثمان، ثم نترک اصحاب النبی، لانفاضل بینهم.[2]» و یا این گفته او که میگوید: «کنا نخیر بین الناس فی زمن النبی فنخیر ابوبکر، ثم عمر بن الخطاب، ثم عثمان بن عفان.[3]» محمد بن اسماعیل بخاری، که حدیث متواتر غدیر و حدیث طیر را نقل نکرده است. حدیث عبدالله بن عمر را در دو جا نقل کرده است. و نظریه تثلیت را تثبیت کرده است.
این در حالی است که احمد بن حنبل پیشوای فکری حنابله، علی رغم نقل حدیث عبدالله بن عمر و تأیید ضمنی نظریه تثلیث، یکی از کسانی است که با پست و بیارزش خواندن این نظریه به مبارزه با آن پرداخته است.[4] وی با مطرح کردن این سؤال که: آیا امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) بدون اینکه خلیفه باشد و حقی داشته باشد، احکام و حدود الهی را اجرا کرده و صدقات را جمعآوری و تقسیم کرده است؟ قائلین نظریه تثلیث را گمراهتر از حمار (الاغ) دانسته است و مینویسد: «اصحاب پیامبر خلافت آن حضرت را پذیرفته و به آن راضی بودند، پشت سر ایشان نماز میخواندند و در رکاب ایشان میجنگیدند. با آن حضرت اعمال حج را انجام میدادند و ایشان را امیرالمؤمنین میخواندند. ما نیز از اصحاب پیامبر تبعیت میکنیم.[5] احمد در مورد کسانی که خلافت امام علی ( علیه السلام) را انکار کردهاند و ایشان را خلیفه چهارم نمیدانند میگوید که با آنان سخن میگویید و پیمان ازدواج نبندید.[6]
احمد بن حنبل در پاسخ به؛ وزیره بن محمد -که با استناد به روایت عبدالله بن عمر، حضرت علی (علیه السلام) را خلیفه مسلمانان نمیداند و پذیرش خلافت آن حضرت را موجب طعن بر طلحه و زبیر میبیند.- عمر بن خطاب را از فرزندش بالاتر دانسته و برای اثبات خلافت علی (علیه السلام) میگوید: «عمر بن خطاب علی را شایسته خلافت بر مسلمانان میدانست و به همین دلیل او را بهعنوان یکی از اعضای شورا انتخاب کرد. حضرت علی (علیه السلام) نیز خودش را امیرالمؤمنین معرفی میکند پس چگونه بگوییم علی خلیفه نیست؟»[7]
شواهد تاریخی نشان میدهد نظریه تثلیث در عصر هارون الرشید نیز مطرح بودهاست و از همان زمان، مبارزه با آن نیز شروع شده است؛ هارون الرشید در ابتدا به مانند ابن تیمیه حضرت علی (علیه السلام) خلیفه نمیدانست و کسانی را که این نظر را قبول نداشتند تهدید به قتل میکرد. ابومعاویه ضریر که از مشایخ احمد بن حنبل است برای اینکه هارون را متوجه عواقب این عمل کند خطاب به او گفت: «ای امیر المومنین، قبیله تیم (قبیله ابوبکر) میگوید: خلیفه پیامبر از ماست. و قبیله عدی (قبیله عمر بن خطاب) نیز میگوید: خلیفه پیامبر از ماست. و بنیامیه (قبیله عثمان بن عفان) نیز میگویند: رئیس و بزرگ خلفا از قبیله ماست. بهره و نسیب شما بنیهاشم از خلافت چیست؟ به خدا قسم! تنها بهره شما از خلافت، علی بن ابیطالب (علیه السلام) است.» هارون الرشید با مطلع شدن از اهداف مروجین این اندیشه، به اشتباه خود پیبرده و از تصمیم خود دست برداشت و گفت: «هر کس خلافت را برای علی (علیه السلام) اثبات نکند و او را خلیفه نداند کشته خواهد شد.»[8]
حال سؤال این جاست که ابن تیمیهای که شیخ الاسلام وهابیت است و با نادیده گرفتن شواهد و ادله فراوان تاریخی منکر خلافت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) میشود، طبق فتوی پیشوای فکری خود یعنی احمد بن حنبل، آیا حماری بیش نیست؟! که سخن گفتن و پیمان ازدواج بستن با او جایز نیست؟ سؤال دیگر اینکه وهابیونی که خود را پیروان ابن تیمیه میداند چرا از پیشوای خویش درس نمیگیرند و به مخالفت با عموم مسلمین شیعه و اهل سنت نمیپردازند و علی را خلیفه مسلمین میدانند؟ آیا جز این است که اینان همواره در پیروی از بزرگان منافق خود به نفاق و دورویی روی آوردهاند و در این زمان مصلحت را در این دیدهاند که با جا زدن خود به جای اهل سنت واقعی، در پی رسیدن به اهداف کثیف خویش باشند؟!
پینوشت:
[1]. منهاج السنه، ابن تیمیه حرانی، تحقیق: محمد رشاد سالم، موسسه الریان، بیروت، ج 1، ص 333
[2]. صحیح بخاری، بخاری، دار المعرفه، بیروت، ج 2، ص 297، کتاب الفضائل، فضائل عثمان بن عفان.
[3]. صحیح بخاری، همان ص 289، فضایل ابابکر
[4]. السنه، احمد بن حنبل، دار ابن الجوزی، چاپ اول، 1431 ق، دمام، عربستان، ج 2، ص 574، ح 1349
[5]. ائمه الفقه التسعه، عبدالرحمن شرقاوی، ج 2، ص 28
[6]. طبقات الحنابله، محمد بن ابی یعلی، دارالمعرفة، بیروت، لبنان، ج 1، ص 45، شرح حال احمد بن زراه، ش 25
[7]. همان، ج 1، ص 393
[8]. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج 5، ص 244، شرح حال محمد بن خازم، ش 2735
دیدگاهها
babak
1394/03/12 - 12:06
لینک ثابت
اینا دیگه چه عوجوبه های
افزودن نظر جدید