راه‌کار‌های انتخاب خلیفه و امام نزد اهل‌سنت و وهّابیت

  • 1393/12/20 - 16:58
از نظر شیعه، امامت، مقام و مسؤولیتی الهی است که جعل و نصب آن تنها در اختیار خداوند است و مردم و حتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در این زمینه اختیاری ندارند؛ مدعای شیعه در این باره آیات و روایات متعددی است که از جمله آن احادیث حدیث غدیر که اتمام حجّت و تصریح آشکار دیگری در واپسین روزهای حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ تا ...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از نظر شیعه، امامت، مقام و مسؤولیتی الهی است که جعل و نصب آن تنها در اختیار خداوند است و مردم و حتی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در این زمینه اختیاری ندارند؛ مدعای شیعه در این باره آیات و روایات متعددی است که از جمله آن احادیث حدیث غدیر که اتمام حجّت و تصریح آشکار دیگری در واپسین روزهای حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ تا در برابر دیدگان بیش از صدهزار نفر از صحابه جایی برای شک و تردید باقی نماند. امّا در مذهب اهل‌سنّت و مکتب وهّابیت که حاضر نیستند حدیث غدیر را که در بالاترین حدّ تواتر در کتاب‌های خودشان روایت شده، بپذیرند، ناچارند برای مشروعیت بخشیدن به خلافت و امامت خلفای خویش به ساز و کارهایی متوسل شوند که برخی از آنها را مرور می‌کنیم:

- انتخاب خلیفه و امام با اجماع ریش سفیدان؛ از جمله مبانی مشروعیت حکومت، نزد اهل‌سنت و وهابیت، نظریه اجماع اهل حل و عقد است؛ یعنی اگر گروهی از بزرگان، ریش سفیدان و خردمندان جامعه گرد هم آمده و بر خلافت و امامت شخصی، اتفاق نظر پیدا کردند، باید همه تسلیم نظر آنها شده و او را به عنوان حاکم و خلیفه جامعه اسلامی بپذیرند؛ در منابع اهل‌سنت در این باره که شمار اهل حل و عقد چه تعداد باشد، اختلاف نظر فراوان مشاهده می‌شود؛ گروهی، «اجماع تمام اهل حل و عقد» در مرکز خلافت اسلامی را لازم شمرده تا رضایت به دست آمده بین خود را نشانه‌ای برای رضایت عموم مردم دانسته و بدین‌وسیله خلیفه را منتخب همه مردم تلقّی نمایند؛ ولی از آن‌جا که چنین اجماعی، مصداق خارجی نداشته و خلافت ابوبکر با مخالفت‌های فراوان شکل گرفت، ناچار شده‌اند تا «اجماع» را گام به گام تنزل داده تا جایی که «موافقت یک نفر از اهل حل و عقد» را برای انعقاد خلافت کافی بدانند که در زیر به نمونه‌هایی از آن اشاره می‌گردد: علامه ابوالمعالی جوینی از علمای بزرگ اهل‌سنت ـ استاد ذهبی و کسی که اهل‌سنت از او به «الامام الاوحد» یاد می‌کنند ـ می‌گوید: «از آن جا که در خلافت (ابوبکر، عمر و عثمان)، اجماعی در کار نبوده، پس اجماع، در عقد امامت شرط نیست و عدد هم در آن شرط نیست و امامت و لو با رأی یک نفر از اهل حل و عقد منعقد می‌گردد.»[1] یعنی اگر یکی از ریش سفیدان، شخصی را به عنوان امام و خلیفه معین نمود، امامت، منعقد شده و همه باید گردن نهند. به راستی که باید به این انتخابات و دموکراسی، مرحبا و آفرین گفت!.

- انتخاب خلیفه و امام، توسط خلیفه حاضر؛ منکران غدیر برای توجیه خلافت خلفای خویش سازوکار دیگری اندیشیده و گفته‌اند: اگر ریش سفیدان، کسی را به عنوان خلیفه معین نکردند، ولی خلیفه حاضر، بگوید پس از من، فلان شخص، خلیفه است؛ همانند ابوبکر که برای پس از خود، عمر را؛ معاویه برای پس از خود، یزید را؛ و یزید پس از خود فرزندش را و... چنین انتصابی نیز مشروع بوده و مردم باید گردن نهند. ابن ابی شیبه (استاد بخاری)، ابن سعد و بسیاری از علمای بزرگ اهل‌سنت در کتاب‌های خود تصریح نموده‌اند که چون ابوبکر برای پس از خود، عمر را به خلافت معیّن نمود، با این که همه صحابه اعتراض نموده و گفتند: فردی را برای خلافت ما برگزیدی که خشن و تندخوست، فردا که خدا را ملاقات کنی، چه پاسخی برای او آماده کرده‌ای،[2] با این وجود او بدون توجه به حرف دیگران کار خود را کرد و وصیتی نوشت و در آن، عمر را به خلافت برگزید و آن را به عمر داد تا در مسجد برای مردم چنین قرائت کند: «ای مردم! بشنوید و از وصیت جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) [ابوبکر] که هیچ خیری را از شما فروگذار نکرده، اطاعت کنید. راوی گوید: غلام ابوبکر که «شدید» نام داشت، همراه عمر بود و نوشته‌ای در دست داشت که در آن جانشینی عمر بن خطاب را وصیت نموده بود.»[3] همچنین در بسیاری از منابع اهل‌سنت و مورد قبول وهابیت آمده: «آن‌گاه که وفات ابوبکر فرا رسید، وی عثمان را فراخواند تا برای او وصیت بنویسد، [پس از حاضر شدن عثمان] در همین حال و پیش از آن که نامی از عمر ببرد بی‌هوش شد و عثمان هم نام عمر را به عنوان خلیفه پس از وی نوشت. چون ابوبکر به هوش آمد از عثمان پرسید: نام چه کسی را نوشتی؟ عثمان گفت: از حالی که به تو دست داد ترسیدم و چون از خواست تو آگاه بودم و از تفرقه می‌ترسیدم، نام عمر بن خطّاب را نوشتم. ابوبکر گفت: خدا تو را رحمت کند. حتی اگر اسم خودت را نیز برای این کار می‌نوشتی، شایستگی آن را داشتی.[4] توجه به این نکته جالب است که عمر بن خطاب به هنگام درخواست پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در بستر بیماری برای نوشتن وصیت و تعیین جانشین، آن حضرت را متهم به هذیان‌گویی می‌نماید، اما این جا که سخن از جانشینی خود اوست، از هذیان‌گویی ابوبکر خبری نیست و مانع وی نمی‌گردد!.

- انتخاب خلیفه و امام با زور و کودتا؛ در همین راستا اهل‌سنت و وهابیت هر جا ببینند هیچ یک از اهل حل و عقد نظری نداده و خلیفه‌ی حاضر نیز خلیفه‌ای را برای پس از خود معین نکرده، در این گونه موارد با استفاده از قاعده «زور و کودتا» برای تعیین امام و خلیفه اسلامی دست به کار شوند؛ چنان که عبدالعزیز جدّ اعلای خاندان پادشاهی عربستان سعودی و ده‌ها حاکم به ظاهر اسلامی همچون: صدّام، قذّافی، حسنی مبارک و دیگران با استفاده از همین قاعده به روی کار آمده و خود را خلیفه و امیرمؤمنان خوانده‌اند. گروهی از علمای بزرگ کلامی اهل‌سنت، روایتی از احمد بن حنبل از عبدوس بن مالک آورده و گفته‌اند: «کسی که با زور شمشیر بر مردم غلبه کند و خلیفه شود و امیرمؤمنان نامیده شود، کسی که ایمان به خدا دارد، باید بگوید که او امام و خلیفه است؛ حتی اگر خلیفه، نیکوکار نباشد و شخصی فاجر و فاسق باشد.»[5] سعد الدین تفتازانی یکی دیگر از ارکان کلامی اهل‌سنت در مورد راه سوم در انتخاب خلیفه گوید: «راه سوم برای تعیین امام و خلیفه مسلمین: زور و غلبه است که اگر شخصی به این طریق امامت مردم را به دست گرفت، حتی اگر فاسق و نادان باشد، می‌تواند امام و خلیفه جامعه اسلامی گردد.»[6] بر این اساس هر کس توانست با ارتش، نیروی نظامی، کودتاه و خون و خون‌ریزی حاکم وقت را از قدرت به زیر کشیده و خودش حاکم جامعه  اسلامی شود کاری شرعی و موجّه انجام داده است. امیدواریم اهل انصاف درباره مشروعیتی که از راه‌های گفته شده در بالا و آنچه که در این مقاله درباره مشروعیت حدیث غدیر خواهد آمد، بیندیشند و با مقایسه آنها قضاوت کنند.

پی‌نوشت:

[1]. الإرشاد إلی قواطع الأدلة فی أصول الاعتقاد للجوینی، طبعة مطبعة السعادة به مصر، ص 424.
[2]. مصنف ابن أبی شیبة، مکتبة الرشد، ریاض، ج 7، ص 434.
[3]. تاریخ طبری، طیری، دار الکتب العلمیه، بیروت، ج 2، ص 353.
[4]. کنزالعمال، متقی هندی، دار الکتب العلمیه، بیروت، ج 5، ص 270.
[5]. شرح منتهی الإرادات، منصور بن یونس بن ادریس البهوتی، عالم الکتب، بیروت، ج 3، ص 388..
[6]. شرح المقاصد فی علم الکلام، تفتازانی، دار المعارف النعمانیة، پاکستان، ج 2، ص 272.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.