دعوای قدرت مدعیان نیابت در بابیت
میرزا حسینعلی نوری جاسوس سفارت روسیه و مواجب بگیری[1] که برای جمع آوری اخبار و راپورت آن به سفیر حق الزحمه دریافت میکرد[2] همان کسی که کینیاز دالگورکی او را با عنوان شکم پرست یاد میکند. [3]
حسینعلی نوری در ترویج فتنه بابیت با تبلیغ سخنان و گفتار باب او را در ادعای قائمیت یاری نمود و چنان در این راه تلاش مینمود که توانست به باب نزدیک شده و برادر کوچک خویش را به باب معرفی و علیمحمد نیز او را به عنوان جانشین خود معرفی مینماید چنانچه رد آغاز کتاب قسمتی از الواح عین دستخط خود باب به میرزا یحیی موجود است که نوشته شده : اين مکتوبي است از جانب علي قبل نبيل (عليمحمد) به سوي آن که نامش به نام وحيد(معادل يحيي) است. اي وحيد آنچه در بيان، نازل شده نگهداري کن و به آن امر نما، پس همانا تو بر راه حقيقت بزرگ هستي.» [4] .
با صدور این حکم از طرف علیمحمد و دعوی قائمیت باب و اعلان جانشینی میرزا یحیی ، حکومت که بدنبال بابیان و فتنه گران بود میرزا یحیی را بر آن داشت تا نام غائب مستور را برای خود برگزیند تا با کار پنهان از تعرض حکومت در امان باشد ، میرزا یحیی برادر بزرگ خود حسینعلی نوری را به عنوان پیشکار خود معرفی و خود به طور ناشناس به اطراف و اکناف میرفت و اگر زمینه را مهیا میدید جانشینی خود را اعلام میکرد.
در این ایام علیمحمد که در دارالحکومه تبریز محبوس بود در جلساتی که با علما داشت نتوانست مدعیات خود را اثبات کند و علما نیز با عنوان بیماری خبط دماغ و جنون از دادن حکم درباره او عذر آوردند [5] اما حکومت همچنان مصرانه به دنبال محاکمه او بود و مرحوم امیرکبیر تنها راه ریشه کردن فتنه های داخلی ایران را در ریشه کردن علیمحمد باب میدید [6] سرانجام باب به همراه یکی از مریدانش به نام محمدعلی زنوزی در روز دوشنبه 28شعبان 1246 در تبریز اعدام و تیرباران شد او همان شخصی بود که مدعی خدایی بود اما نتوانست خود را از تیر سربازان حفظ کند.
تکیل کمیته های تروریستی و مجازات از سوی بابیان و سوء قصد به جان ناصرالدین شاه قاجار موجب شد دوباره مورد پیگرد قرار بگیرند و عده ای از بابیان دستگیر شوند و میرزا حسینعلی نوری نیز از افرادی بود که متهم اصلی این ماجرا بودند ولی سفارت روسیه اینبار نیز با مداخله آشمکار خود به حمایت از تروریسم و فتنه گران پرداخت و به اتفاق کارکنان سفارت شهادت دادند که اینان بابی نیستند و از کارکنان سفارت هستند و اگر مویی از سر اینان کم شود برای تنبیه نهرهای خون در این شهر جاری خواهد شد [7] و اینگونه بود که بهاءالله از بند رهایی یافت.
در این هنگام بدلیل آشکار شدن ماهیت حسینعلی و رابطه جاسوسی او برای سفارت احتمال سوء قصد به جان بهاء الله و احتمال کشته شدن به دست مردم مسلمان بدلیل انکار اسلام یا بدست حکومت به سبب ترور شاه ، کینیاز دالگورکی با طرح نقشه جدید او را از ایران به عراق تبعید تا بتواند ادامه ماموریت خویش را با موفقیت طی کند .[8] .
بهاء الله پس از تحمل چند ماه حبس در سیاه چال تهران[9] به واسطه دالگورکی آزاد و به سمت بغداد عازم میشود [10] و مواموران دولتی ایران و نمایندگان قنسول روس او را تا بغداد همراهی میکنند [11] و به او پیغام میدهد که : ميرزا يحيي را در پس پرده بگذار و او را من يظهره الله بخوان، نگذار با کسي ارتباط داشته باشد . [12] . چنانچه در آثار بجا مانده از بهاییت به نقش سفیر روسیه در این اتفاقات اشاره دقیق شده است .[13]
شوقی افندی از رهبران این فرقه در این باره چنین میگوید : وسائل استخلاص آن يوسف رحماني (بهاءالله) از آن چاه ظلماني از هر جهت فراهم گرديد و ابواب سجن مفتوح شد از يک طرف وساطت و دخالت پرنس دالگورکي سفير روس در ايران که به جميع وسائل در آزادي بهاءالله کوشيد... موجبات استخلاص و نجات هيکل مبارک را از چنگال دشمنان لدود فراهم آورد [14] .
شوقي در ادامه به نقل قولی از ميرزا حسينعلي بهاء اشاره نموده و میگوید : ايامي که اين مظلوم [!] در سجن، اسير سلاسل و اغلال بود سفير دولت بهيه (روس) - ايده الله تبارک و تعالي - نهايت اهتمام در استخلاص اين عبد [!] مبذول داشت و مکرر اجازهي خروج از سجن صادر گرديد، ولي پارهاي از علماي مدينه (شهر تهران) در اجراي اين منظور ممانعت نمودند تا بالاخره در اثر پافشاري و مساعي موقور حضرت سفير، استخلاص حاصل گرديد. اعلي حضرت امپراطور دولت بهيهي روس - ايده الله تبارک و تعالي - حفظ و رعايت خويش را في سبيل الله مبذول داشت. [15] .
پس از این ماجرا جیره خور مواجب بگیر ميرزا حسينعلي از امپراطور روس تشکر ميکند و با چاپلوسی ميگويد: يکي از سفيران تو، هنگامي که در زندان در زنجيرها و بندها بودم مرا ياري کرد به خاطر اين کار، خدا براي تو مقامي ثبت کرده است که دانش هيچ کس بدان احاطه نمييابد.[16] .
از نکات ویژه این ایام میتوان به نامه ای که میرزا یحیی در بغداد به امپراطور روس از خود صادر کرده و خطاب به تزار چنین میگوید : اي پادشاه روس نداي خداوند ملک قدوس را بشنو (منظور خودش بود) و به سوي بهشت بشتاب آن جايي که در آن ساکن شده است کسي که در بين ملاء بالا به اسماء حسني ناميده شده و در ملکوت انشاء به نام خداوند روشنيها نام يافته است. مبادا اينکه هواي نفست تو را از توجه به سوي خداوند بخشايندهي مهربان بازدارد. ما شنيديم آنچه در پنهاني با مولاي خود گفته...» [17] .
در ایامی که بهاء الله در بغداد بود کینیاز دالگورکی بابیان متواری را با پولی به زیارت کربلا پیش میرزا حسینعلی میفرستد و کم کم جمعیت زیادی دور او جمع شده و ماهیانه دو سه هزار تومن از طرف سفیر روس در ایران برای او فرستاده میشد .[18]
میرزا حسینعلی نوری کم کم با دیدن افراد دور خود به فکر جانشینی باب و در دست گرفتن قدرت افتاد و کم کم صبح ازل را به کنار زده و خود قدرت بابی آنروز میشود و این قضیه سبب جدایی و غضب میرزا یحیی از برادرش میشود و در بین بابیان شروع به رسوا نمودن بهاء الله مینماید در این هنگام بهاء الله که احساس خطر میکرد از بغداد پنهانی خارج شده و به کوه های سلیمانیه در نزدیکی موصل میرود و پیش دراویش نقشبندیه و قادریه بیتوته میکند و مدت دو سال در آنجا بوده و با لباس و کشکول درویشی به نام درویش محمد شناخته میشود [19]
او پس از یادگری برخی فنون درویشی و صوفیگری بعد از دو سال تحمل مشقات را از دست داده و از آنجا خارج میشود [20] و برای برگشت بین بابیان نامه ای مهر و محبت آمیز به برادر خود میرزا یحیی مینویسد و با عذرخواهی قبول مقام میرزا یحیی کرده و میگوید : باري تا آن که از مصدر امر حکم رجوع صادر شد لابدا تسليم نمودم و راجع شدم. [21]
بدینگونه بود که پس از اتفاقات و درگیری های فراوان بین این دو برادر ،بهاء الله با برنامه ای جدید دوباره بین بابیان برگشته و خود را بابی معتقد نشان میدهد تا بتواند برنامه های خود و استعمار را پیش ببرد.
پی نوشت :
1.سفينة النجاة آيةالله مجاهد زاهد شيخ ابوالفضل خراساني ص 498.
2.همان منبع ص 491 و اميرکبير قهرمان مبارزه با استعمار ص 275
3.همان مأخذ ص 497.
4.بهائيان ص 290.
5.الکواکب الديه في ماثر البهائيه از آتي ج 1 ص 241.
6.همان مأخذ ص 233 و 249.
7.تاريخ نبيل زرندي ص 523.
8.نامهاي از سن پالو ص 316.
9.بهائيت در ايران ص 147.
10.تاريخ و نقش سياسي رهبران بهائي ص 54.
11.مطلع الانوار ص 674.
12.پرنس دالگورگي ص 116 تا 119 خوانده شود.
13.الکواکب الدريه ج 1 ص 336.
14.قرن بديع قسمت دوم، ترجمه نصرالله مودت ص 44 - 43.
15.همان مأخذ ص 76.
16.کتاب مبين اثر حسينعلي بهاء ص 58.
17.لوح از کتاب حسين ص 57 ترجمه از تاريخ و نقش سياسي رهبران بهائي ص 65.
18.پرنس دالگورکي ص 116 تا 119 خوانده شود.
19.خاطرات انحطاط و سقوط فضل الله صبحی مهتدی ص 76
20.بهائيت در ايران ص 149.
21.ايقان ص 195.
افزودن نظر جدید