میرزا کوچک بهاییت کیست؟
با توجه به حضور افراد متفاوت و بی ریشه واساس در اصل بهاییت بر این شدم تا به معرفی یکی از این اعجوبه ها بپردازم تا بدانید بهاییت با چه شخصیت های بارزی! طی مسیر کرده و به آنها افتخار می کند.
يكي از افرادی که در بین بهائيان عشق آباد معروف است ميرزا كوچك(1)می باشد كه بهائيان او را به تقلب ياد مي كنند ولي در عين تقلب در نزد رؤساي بهائي تقرب داشته و دارد نخستين هنر اين ميرزا كوچك آن بود كه تقريبا در چهل سال قبل در عشق آباد شركتي تأسيس كرده از عبدالبهاء درخواست نمود كه لوحي براي تشويق بهائيان بفرستد و شركت را مستحكم سازد و فورا اين لوح آمد كه در ايام اقامت نگارنده در عشق آباد كرارا در محافل خوانده مي شد و با وجود افتضاحي كه از اين لوح برخاسته بود باز در اطراف آن سخن مي راندند.
موالله رب رب انت ملاذ المقربين و كهف عباد المخلصين و معين الموقنين و مويد الثابتين قد اتفق جم من الموحدين علي تشكيل شركة التجارة في بعض الاقاليم و تأسيس و سائط العمران و المعار في تلك الديار لجمع شمل الوري و لم شعث الاحباء لخدمة الفقراء و الضعفا و معالجة المرضي او معاونة اليتيم و العاجز و ابناء السبيل ايرب ايدهم علي هذا المشروع و وفقهم علي تأسيس هذا الامر المبرور و افتح عليهم ابواب النجاح و السرور و ايدهم بفيض الفلاح و الحبور و اجعل تجارتهم رابحة و ذققهم لائحه و موفقيتهم واضحه انك انت الرب الكريم الموفق الرحيم
حال مشاهد کنیدکه اين رنه ي ملكوتي و نغمه لاهوتي چه اثري در جهان ناسوت بخشيد؟ 1- اينكه لغزش هاي بسيار در عبارت است كه نمي خواهم خود را در اغلاط لفظي معطل كنيم و اهل عبارت مي دانند (شركة التجارة) لحن عرب نيست و بعضي الاقاليم از سخنان سه پهلو و خدعه است تاريش گوبنده خلاص باشد و جمله ي (وسائط العمران و العمار) حشو قبيح دارد و خدمة الفقراء با جملات بعدش دروغ و خدعه است و تأسيس شركت براي كلاه برداري از فقراء بوده نه خدمت به ايشان
2- اينكه دعاي شخصي كه او را مقدم بر انبياء و رسل مي دانند بايد مستجاب شود و او مانند اين است كه در اين لوح وعده موفقيت مي دهد كه از دعا هم بالاتر است و حال آنكه خواهيم دانست كه چگونه اين دعا معكوس مستجاب شده و آن و عده ي نصرت چگونه نكبت آورده 3- اينكه اين كلمات موجب اغفال است كه بيچارگان از يك سو تصور كنند كه مؤسس آن را نيت خيري است در حق فقراء و از يك سو گمان كنند كه اين داعيه مستجاب شده هرگز اين شركت ور شكست نمي شود. حال به بينيم چه شد؟ به محض اينكه پول هائي از مردم اخذ شد هنوز معلوم نشده بود كه اين شركت در چه رشته كار خواهد كرد كه صداي ورشكست آن بلند شد و خلاصه اينكه بيش از يكسال امتداد اين شركت نبود كه تمام سرمايه ي مردم تلف شد يا در كيسه ي مؤسس آن ماند و مسلما نصف از اين وجوه به عنوان حقوق صدي نوزده يا حق التأسيس صاحب لوح كه دراينجا هم به عنوان لخدمة الفقراء گوشزد كرده به عكا رفته است. پس از آنكه او را شناختيد عرض مي كنم. يك همچو آدم بزرگواري! در دوره ي بالشويكي مفتش سري روس ها شد و برادرزاده اش عبدالحسين حسين اوف در اداره ي (گيپيو) به جاسوسي پرداخت و جمعي از ايرانيان روسيه ي حتي هم مسلكان خودش را به زحمت افكند چنانكه تبعيد شدن حاجي احمد عليوف و برادرش حاجي عبدالرسول را بر اثر سعايت او دانسته اند و اگر چه حاجي احمد استحقاق اين بي مهري را داشت زيرا پس از آنكه با عبدالوهاب باقراف يزدي رفتند و خادمه ي هتل يا مترس شوقي بيرون آمده اول جواب مثبت داد و بعد كه به شوقي خبر داد برگشته جواب منفي داد كه شوقي از اين هتل رفته است خلاصه كساني كه با مخارج زياد اين گونه دروغ و تقلب از مولاي خود به بينند و باز حمل بر صحت و حكمت كرده در اين بساط رذالت سماط بپايند استحقاق هرگونه صدمه ي دارند خصوصا با خيانتي كه در خريد و فروش طلا مرتكب شده اند و روس ها فهميده آنان را تبعيد كرده اند ولي عاطفه بهائيان را تماشا كنيد همان بهائياني كه شهرت داده اند ما معاون يكديگريم چگونه به خسارت هم راضي بوده و هستند؟!
و بالاخره ميرزا كوچك اين روزها به ايران تبعيد شده در سال هاي 1343 و 44 - هجري ميرزا كوچك براي معالجه ي زنش عازم (كيسلاووسكي) شد يعني معدن آب ترش كه واقع است در آخرين نقطه از نقاط پنجگانه ي قفقاز كه همه ممتازند به آب هاي معدني و هواهاي خوش. قبل از حركتش به شوقي افندي كتبا يا تلگرافا خبر داده ضمنا تقاضا مي كند كه يك نفر مبلغ همراه ببرد براي تبليغ مردمي كه در آنجا به تفريح آمده و بيكارند - چه عقيده ي حاجي امين اين بود كه تبليغ براي آدم هاي بيكار خوب است زيرا كسي كه كار دارد گوش به اين ترهات نمي دهد - خلاصه لوحي از شوقي مي رسد مبني بر اينكه البته مبلغ همراه ببريد با وعده هاي نصرت كه قطعا مظفر مي شويد به طوري كه هر كس آن را خواند گفت ميرزا كوچك و مبلغش اوضاع روسيه را دگرگون خواهند كرد .
آمده که: ميرزا محمدخان پرتوي كه پسر يساول باشي امير بهادر جنگ بوده و خود را در بين اهل بهاء به خواهرزاده ي امير بهادر معرفي كرده و اخيرا داماد به اقراف شده و گزارشات مفصل از اين جوان بي حقيقت در دست است از مبلغ شدنش با لكنت زباني كه دارد و توقف چندين ساله اش در ميان بهائيان كليمي همدان و معاشرت او با زنان و دختران كليمي و فاش شدن اعمالش نزد همه كس و رفتن او به عكا و مأمور شدن براي بيت بغداد همان بيت كه مكه ي حضرات بود و از تصرفات غاصبانه شان خارج شده به تصرف اوقاف اسلامي داده شد و بالاخره وفا نشدن وعده هاي عبدالبهاء و تزلزل پرتوي و برگشتن او سرا و حرف هاي محرمانه ي كه نزد آن حاجي اصفهاني بروجردي زده و حاجي انتظار داشته كه پيش از آواره او كشف الحيل بنويسد و باز خود را چسباندن به بهائيان پس از آنكه اين بساط را پر آب و علف تر از ساير بساطها ديده و بالاخره مسافرتش به عشق آباد اين پرتوي موصوف عليه را ميرزا كوچك از باكو تلگرافا مي طلبد براي تبليغ در كيسلاودسكي و پس از ورود او محمد حسن حسين اف معلم را هم براي مترجمي به ماهي يك صد و پنجاه منات تقريبا هشتاد تومان كرايه كرده هر دو را با زن خود حمل كرده به كيسلاودسكي در مدت سه ماه با هر كس صحبت مي كنند جز تمسخر و استهزاء جوابي نمي شنوند زيرا مردم همه جا بيدارتر از ايراني اند و كاري كه بايد ايراني بكند آنها مي كنند و با اين واسطه از بهائيت در هيچ نقطه از نقاط دنيا خبري و ذكري و اثري نيست مگر در ايران خصوصا طهران و همدان و يزد - و بايد گفت بهائيت فقط مذهب يهودي هاي همدان و زردشتيان يزد و علي اللهي هاي طهران است و بس!
ميرزا كوچك ما و مبلغش مضطرب مي شوند كه اگر بعد از سه ماه دست خالي برگشته و حتي يك نفر را براي نمونه نبريم زهي خجلت و رسوائي و اگر ما خود اين خجلت را تحمل كنيم با لوح مبارك چه سازيم كه بي اثر مانده! پس به هر قيمت است بايد بر لوح ترتيب اثر داده شود كه كلام مولاي ما بي نفوذ نماند تا مدعي نگويد چرا وعده هاي لوح اثري نكرد؟ مجملا يك نفر حاجي مراد خان نامي را پيدا مي كنند كه كارش همين بوده است كه گاهي طبيب شود و دمي ناطق و سخن سرا و همدم هر غريب و بالاخره آدم ولگرد همه جائي. آن مرد ملتفت مي شود كه احمق هاي خوبي پيدا كرده لذا گوش به سخنان مبلغ داده از كلمه ي اول تصديق تا آخر هم تصديق و كاملا حرف ها را تصديق كرده پس از انتهاي تابستان مبلغ و متبلغ و مستبلغ و تبليغ لها هر چهار بلكه هر پنج حركت كرده وارد مدينه ي عشق مي شوند و لوله و شوري در بهائيان عشق آباد افتاده جشن ها مي گيرند محفل ها مي آرايند هر شب در منزلي بساط سور مهيا و سفره جوراجور مهنا مي شود كم كم يار و ملتفت جزئيات كار شده مي بيند خوب محلي جسته با زن ها آشنا مي شود با پسرها گرم مي گيرد خصوصا پس از رسيدن راپرت به حضور مبارك حضرت ولي امرالله (و ان امرالله كان مفعولا) يك لوح بالا بلند صادر مي شود در اهميت وجود حاجي مراد خان چه گفته اند - آواز دهل شنيدن از دور خوش است –
عنوان کرده اند که مدت ها خانه ميرزا كوچك مركز سعادت بوده تا آنكه او از مهمانداري و آمد و شد خسته مي شود با اهل محفل مي گويد كه اين آقا دكترند خوب است محكمه ي برايشان باز كنيم كه از طبابت روحي و جسمي هر دو برخوردار شوند آقايان محفليان مي پرسند در چه مرض متخصصيد مي گويد در مرض سل مي گويند بسيار خوب بايد مشغول معالجه شويد پس به طور محرمانه محكمه ي برايش باز كرده زن هاي بي كار و دختران بي عار حضرات محكمه گرم كن او شده هر كس هم نزد او مي رود او بدون استثنا مي گويد مسلوليد و همه را سه قطره آب مي داده و اين دوا (سه قطره آب هم تمام شدن نداشته! و تغييري نمي كرده تا شبي در مجلسي دكتر عباس خان كه اگر چه او هم گويا بهائي و كم علم بوده ولي نسبتا مطلع تر بوده صحبت از (تو بر كاوس) مي كند يعني سل مي بيند دكتر جديد اين لغت را نفهميد لغت ديگر مي گويد باز نمي فهمد از آثار سل مي پرسد مي بيند عامي بحث بسيط است احباب را خبر مي دهد كه اگر مأمورين حكومت از قضيه آگاه شوند كار بد مي شود زنان بهائي فريادشان بلند مي شود كه مگر نه جمال مبارك فرموده اند نفس مؤمن شفا است بگذاريد اين بزرگوار دردهاي ما را دوا كند!!
اما محفليان از ترس حكومت ديگر گوش به حرف زن ها نداده از ميرزا كوچك خواهش مي كنند كه آنچه را به بام برده ي پائين بيار ناچار آقاي دكتر امي را با هزار زحمت و رشوه و خرج و ضرر حركت داده در بادكوبه رها مي كند و حاجي مراد خان شرح قضايا را در همه جا گفته ايشان را رسوا مي سازد تا به درجه ي كه آواره ي بي خبري هم كه هشت سال است قضايا را از او مخفي مي كنند به اين كيفيت آگاه مي گردد؟!
اما عجب در اين است كه قضيه ي بدين رسوائي را طوري در متحد المبالهاشان معكوس جلوه مي دهند كه يكي از بهائيان برگشته گفت در بمبئي بودم و ديدم هر روز خبر مي رسد كه محمدخان پرتوي علم تبليغي برافراخته كه روسيه را منقلب ساخته و در مسكو و قفقاز دسته دسته از روسي ها و مسلمان ها بهائي مي شوند. هر چه گفتم من دو سه ماه قبل كه در عشق آباد بودم خبري نبود مي گفتند شايد بعد از حركت شما اين حوادث رخ داده.
=====
1- ميرزا كوچك علي اف
افزودن نظر جدید