شوقی افندی
شوقی در سال 1314 هجری متولد شده، پدر او میرزا هادی شیرازی و مادر او ضیائیه دختر بزرگ عباس افندی است، و پس از فوت عبدالبهاء در حیفا در سال 1340 وصیت نامه ی مخصوصی (که اثر ساختگی از جهات چندی در آن بود) بین گوسفندان منتشر کرده و شوقی به مقام ولی امر الله و ریاست بیت العدل موهومی منصوب گردید.
و اگر این وصیت نامه حقیقت داشته باشد، لابد عبدالبهاء صلاح نمی دید که در زمان حیات خود آنرا منتشر کند.
زیرا به موجب تصریح خود بهاء در اقدس مرجع اموال و اوقاف خیریه اولاد (اغصان) او هستند و پس از اغصان راجع به بیت العدل می شود.
قد رجعت الاوقاف المختصة للخیرات الی الله مظهر الایات لیس لاحد ان یتصرف فیها الا بعد اذن مطلع الوحی و من بعده یرجع الحکم الی الاغصان و من بعدهم الی بیت العدل ان تحقق امره فی البلاد- اوقاف خیریه برمی گردد به خدائی که ظاهر کننده ی آیات است (بهاء) و کسی را نشاید بدون اذن او در آن اموال تصرف کند و بعد از بهاء بر می گردد به اغصان بر می گردد به مجلس بیت العدل اگر صورت بگیرد. [1]
و در کتاب عهدی بهاء (وصیت نامه) می گوید: قد قدر الله مقام القصن الاکبر بعد مقامه انه هو الامر الحکیم، قد اصطفینا الاکبر بعد الاعظم امرا من لدن علیم خبیر- خداوند مقام عصن اکبر را (میرزا محمد علی برادر کوچکتر عبدالبهاء) بعد از مقام عبدالبهاء قرار داده است و او امر کننده و حکیم است، و ما برگزیدیم غصن اکبر را بعد از غصن اعظم و این امریست از جانب خداوند علیم و خبیر.
پس به موجب این وصیت نامه: میرزا محمد علی غصن اکبر بعد از عبدالبهاء به مقام نیابت و خلافت میرزا بهاء بعین شده است و معنای جمله قد اصطفینا الاکبر بعد الاعظم- را هر فردی که اطلاع مختصری از لغت عرب داشته باشد می فهمد.
و ثانیا: گذشته از تحقق اصطفاء اکبر (از لحاظ تعبیر به صیغه ی ماضی و مقرون بودن آن به حرف قد) تاکید شده است به جمله ی: امرا من لدن علیم خبیر. که دلالت می کند به صدور امر الهی و تعلق و تحقق فرمان پروردگار.
پس در این مورد نیز خدای بهائیان در پیش بینی و اخبار خود خطاء و اشتباه کرده و نتوانسته است مخالف بودن و ناقض اکبر بودن غصن اکبر را تشخیص بدهد. و یا اینکه عبدالبهاء نسبت به غصن اکبر ظلم و ستم کرده و حقوق او را به کلی پایمال و از بین برده است.
و این عجایب است که خداوند دو نفر را برای مقام ولایت و اصطفاء معین کند و سپس آن دو نفر با همدیگر چنان مخالفت و دشمنی بورزند که یکدیگر را ناقض و کافر بدانند.
به هر حال این اختلاف به سود شوقی افندی تمام شد و از سال 1340 هجری به قول بهائیان به ولایت امر منصوب گردید.
در نظر اجمالی می گوید: دین هم اگر باعث اختلاف و منازعه شود بیهوده است و در این صورت بی دینی بهاتر است... [2] طبق این به این مبارک جمیع ابواب اختلاف و انشعاب دین و پیدایش مذاهب فرعیه در دیانت بهائی مسدود، فقرات ذیل نمونه ای از تعلیمات بهائی برای جلو گیری از بروز اختلاف و انشقاق است. [3]
الف: تنصیص صریح حضرت بهاء الله به مقام حضرت عبدالبهاء مرکز عهد و میثاق و مبین آیات پس از شارع اعظم و تنصیص حضرت عبدالبهاء به مقام حضرت شوقی ربانی ولی الله و دستور تنصیص و تعیین ولی امرهای متوالی که همگی مقام ولایت امر الله و ریاست دائمی بیت العدل را دارند... الخ.
تا به حال در هیچ دین و مسلکی دیده نشده است که این اندازه از اختلاف و تنازع و تکفیر و تفسیق و شتم به وجود آید.
شیخ احسائی تفرقه بزرگی در میان مسلمین انداخته و این معنی در زمان سید رشتی به مرحله ی کمال و تمام رسید و پس از در گذشت سید رشتی باز افراد شیخیه منشعب و متشتت شده و همدیگر را تکفیر و لعن کردند و باز بعد از فوت سید باب، در میان صبح ازل و میرزا بهاء خصومت شدیدی پیدا شده و در طعن و شتم یکدیگر کتاب ها نوشتند و پس از فوت میرزا بهاء نیز اختلاف شدیدی ما بین غصن اعظم و اکبر پیدا شد.
و عجب اینست که شوقی افندی در گذشت و چون کسی نبود که مقام ریاست بیت العدل خیالی را به عهده گیرد ، ولایت امر بهائی موکول به هیئت شده و عناصر مختلفی این امر را به عهده گرفتند.
در این مورد نیز موضوع (تعیین ولی امر های متوالی) از توالی افتاده و این پیش بینی و دستور به خطا رفت.
و بی تناسب نیست که در این مورد از باب نمونه چند قسمت از الواح صادره به نام و امضای شوقی افندی را ذکر کنیم.
در لوح 10 جمادی الاولی 1341 هجری در سال اول ولایت خود به محفل روحانی طهران نوشته است، می گوید: و چون مساوات حقوق رجال و نساء در این دور بدیع از تعالیم اساسیه است در حین انتخابات رجال و نساء از سن بیست و یک و مافوق آن هر دو حق تصویب یعنی ابدای رای و انتخابات دارند، ولی مجبور به تصویب نیستند اگر خود را آگاه و مطلع بر اوضاع امریه ندانند انتخاب نکنند و ابدای رای ننمایند، و چون امر حجاب در شرق مانع است و معمول به عجالة النساء از حق عضویت در محافل روحانی ممنوع و امید چنانست که این قدم اول که در میدان مساوات حقوق رجال و نساء برداشته شد، سبب تشجیع و تحریص اماء الرحمن از آن سامان گردد.
آری این دستور در سال اول جانشینی جناب شوقی صادر شده است و از همان سال افراد بهائی شروع به فعالیت و تبلیغات قولی و قلمی کرده اند، و مسلمانان بی خبر و نادان نیز نفهمیده و نسنجیده از این سخن پیروی می کنند.
تساوی حقوق زن و مرد صرف نظر از جنبه فلسفه حقوقی با مسلک روحانیت و توجه به مقام تقوی و با نظر گرفتن مقامات معنوی سازگار نیست ولی با هدف بهائیت که تنها متوجه به جهت ظاهر بوده و تامین مقتضیات نفسانی و خواهش های شهوانی پیروان خود را می خواهد، کمال ملامت را دارد.
پی نوشت :
1- صفحه 13 سطر 12
2- صفحه 25
3- صفحه 26
افزودن نظر جدید