بها الله یزیدی
قبل از اینکه وارد مبحث جلد دوم کشف الحیل جناب آیتی شویم لازم دانستم علت پرداختن جناب آیتی به مبحث دراویش فرقه یزِیدیه را بیان کنم:
موضوع از این قرار است جناب بها الله قبل از اعلام رسمی دعوی من یظهره اللهی به مدت دوسال از میان بابیان غایب شده و به سلیمانیه عراق که خاستگاه فرقه یزیدیه می باشد می رود تا دوره صوفیت و طریقیت را در آنجا بیاموزد:
قومي كه مخصص اند در قول و عمل
بر فسق و فجور و كينه و مكر و دغل
ني شرم نمايند زكس ني آزرم
هر چند كه بينند دو صد كشف حيل
گر روشني از باب بها جوئي و باب
زين باب نه روشني بر آيد نه جواب
بي خانه اگر بماني اي خانه خراب
زان به كه بسيل خانه سازي و بر آب
چون بين بهائيان و يزيديان اشتراك مرام و مشابهت مسلك موجود است اين تاريخچه را براي بيداري برادران اسلامي خود مي نگاريم.
از جمله اموري كه اين دو فرقه را به هم مشابه كرده انتظار استقلال و سلطنت است زيرا هفتصد هشتصد سال است يزيديان مي كوشند كه مشايخ خود را به سلطنت برسانند و بهائيان هم صد سال است انتظار سلطان بپان را دارند كه هيچ يك به جائي نرسيده است و نخواهند رسيد.
قبل از هر چيز بايد دانست كه كرد يزيدي منسوب به يزيد بن معاويه و يزيد بن عبدالملك و ديگر از امراء اموي نبوده و نيست كساني كه تصور كرده اند استقلال طلبي اكراد از اين جهت است كه يك وقتي آنها امارت و سلطنت داشته اند و به يزيد بن معاويه و يزيد بن عبدالملك منسوب بوده اند اين تصور به كلي خطا است و از طبقات مختلفه ي كرد هيچ يك منسوب به امويان نبوده و هيچ گاه داراي سلطنت نبوده اند مگر در جنگ صليبي كه يك نفر صلاح الدين ايوبي امارت لشكر مسلمين را عهده دار شد و در آن موقع هنوز مذهب يزيدي پيدا نشده بود و بعد از آن هم كسي از اين سلسله سلطنتي نداشته و مخصوصا با يزيد نامي از سلسله ي بني اميه هيچ گونه ارتباطي نداشته اند و از غرائب امور اين است كه يزيد مسند اليه اكراد از كرد يزيدي شخص معيني از افراد بشر نبوده و نيست و حتي اين تصور هم اشتباه است كه يزيد نامي مؤسس مذهب ايشان باشد و خطاي سيم شهرتي است كه بر سر زبان ها افتاده و گفته اند كه طايفه ي يزيدي شيطان پرست اند و مراد از شيطان يزيد است؛ همه ي اينها تصوراتي است موهوم و آنچه را نگارنده پس از كنجكاوي بسيار اعم از مطالعه ي كتاب تاريخ و سير و مجلات عربي يا ملاقات با مشايخ هر طبقه و تحقيقات عميقه بدست آورده در خلال اين سطور مي گنجاند و من الله توفيق.
يزيد وصف است نه اسم
يزيد وصف است نه اسم و مشتق است از ايزد!
در مجله ي المقتطف منطبعه ي قاهره چنين وصف مي كند «و تشتق تسمية هذه الطائفة - الكرد اليزيدي علي ما اجمع عليه علماء التاريخ من كلمة (ايزد) الفارسية الاصل و معناها خليق بالعبادة و هي تطلق علي الملائكة التي تتوسط بين الله و البشرو في اعتقاد اليزيدي انهم من اتباع تلك الملائكة» يعني علماي علم تاريخ اتفاق كرده اند بر اينكه نام گذاري اين طايفه به كرد يزيدي از كلمه ي ايزد است كه اصلش فارسي است و معني آن آفريننده ي عبادت و ايجاد كننده ي پرستش است و آن اطلاق مي شود بر فرشتگاني كه ميان خدا و آدمي واسطه اند و يزيدي ها اعتقاد دارند كه ايشان از پيروان آن فرشتگانند و از اين رو خود را يزيدي خوانده اند يعني ايزدي: پس كرد يزيدي يعني كرد ايزدي و ايزد هم بدانگونه كه بي خبران گمان كرده اند كه نام خدا است غلط است بلكه نام فرشتگان است منتهي فرشتگان مخصوصي كه در عبادت جنبه ي خلاقيت دارند و بايد دانست كه اين عقيده واگيره و اقتباس است از عقائد زرتشتيان باستان زيرا آنها هم بطوري كه مركوز ذهن عامه است ايزد را نام خدا ندانسته اند بلكه بنص اوستا و ديگر آثار مذهبي ايشان نام خدا اهورا مزدا است و ايزد و يزدان نام فرشتگان است منتهي فرشتگان ويژه ي پرستش و در آن هم دو تعبير است يكي آنكه فرشتگان بذات خود در خور پرستش باشند ديگر آنكه بندگان را به پرستش وادارند و در حقيقت آفريننده ي نيروي پرستش اند پس در معني كرد يزيدي ريشه ي عقيده ي خويش را از كيش باستاني ايران گرفته است.
تاريخ پيدايش يزيديان
باتفاق علماي علم تاريخ پيدايش اين مذهب در قرن پنجم اسلامي بوده اما از غموض و معضلات تاريخي آنچه تاكنون به خوبي حل نشده اين است كه غالبا مذاهب مختلفه و آراء متشتته و عقائد باطله مانند يزيدي، موحدي، درزي، نقش بندي، بكتاشي و بسياري از اين قبيل كه اسلام را به دسته هاي كوچك كوچك منشعب ساخته همه در قرن پنجم و ششم در خلال جنگ صليبي يا اندكي بعد از آن در همان اراضي كه جنگ صليبي بر پا بوده و بين مسلمين و مسيحي اختلاف و افتراق و جنگ و پيكار در جريان بوده پيدا شده مانند سوريه، لبنان، فلسطين، عكا، موصل، شامات و كليه نقاطي از خاورميانه كه مركز و بحبوحه ي جنگ هاي صليبي بوده و براي شخص متفتن اين تصور پيش مي آيد كه شايد دست هاي اجانب از هر جانب تحريف مي كرده و هر شخص بي تقوي و مستعد ناپرهيزكاري را بر ايجاد مذهبي جديد و القاء فتنه اي شديد وامي داشته و از اين راه به تضعيف اسلام مي پرداخته و لاشك سر پيدايش اين گونه مذاهب فاسده همين بوده و هنوز هم هست و اشخاص بي وجدان هم كه آلت اين گونه بازي ها شوند هميشه بوده اند و هم اكنون هستند و نمونه اش مذهب باب و بهاء و اگر چند صباح ديگر پائيده بود راه كسروي هم جزو آنها مي شد.
مؤسس مذهب يزيدي
يكي از مشايخ متصرفه در قريه اي از قراي موصل موسوم به قريه ي باعدري اين مذهب را اختراع كرده در تاريخ نام آن شيخ را (عادي) نوشته اند و شايد عادي لقبي است كه جاي اسم را گرفته است.
مجملا شيخ عادي از قريه ي باعدري طلوع كرد و اين مذهب را با رسوم و عاداتي كه در شرف ذكر است تأسيس نمود و در همان قريه مدفون شد و گويند هم اكنون قبر شيخ در همان قريه ي باعد يا باعدري زيارتگاه كردهاي يزيدي است و بعد از او مير ميران طلوع كرد و اساس شيخ را ترويج و تكميل نمود و قبر او نيز در همان قريه در جوار قبر شيخ است و باز آنچه نگارنده استنباط مي كند قسمت عمده از مذهب يزيدي مرهون اقدام چند تن ايراني است زيرا مير ميران مسلما ايراني بوده (ولي غير از مير ميران از سلسله شاه نعمت الله ولي است) و نام مذهبشان يزيدي هم گفتيم كه به قول جمهور مورخين از ايزد فارسي مشتق است و نيز عقيده ي اينكه ايزد و يزدان خالق و موجد عبادت است از عقائد پارسيان باستان اقتباس شده و اين كمال بدبختي است نه افتخار كه بايد هميشه مذاهب باطله مانند الحاد ملاحده ي الموت و اسمعيلي مطلق اعم از... يا شعب ديگر آن و مشعشعي و شاه يوسفي و بياني قديم و بياني جديد و بابي و بهائي با خرده برده هايشان از ايران طلوع كند و حتي مذهب دروز لبنان و كرد يزيدي سليمانيه و ديگر جهات به شركت چند ايراني تأسيس شده باشد زيرا هر كشوري مانند ايران و هندوستان هر روز خدا و پيغمبر و امام و رهبر و مرشد و مرادي از يك گوشه ي آن سر بر آورد هرگز روي اتحار و اتفاق را نمي بيند و همواره وسيله براي استفاده ي بيگانه فراهم است.
اما آنچه سبب شده است كه بعضي از مورخين اشتباها كرد يزيدي را به يزيد بن معاويه نسبت داده اند اين است كه مير ميران قسمي حكومت داشته و تا حدي سياستمدار بوده بر خلاف شيخ عادي يا با عدي كه متصدي امور روحاني بوده و در سياست هيچ گونه دخالتي نداشته مجملا پس از آنكه مير ميران سياستمدار شد بعضي او را به آل يزيد نسبت دادند و المقتطف هم اشاره ي به اين مطلب كرده است و شايد اين اولين وحله ايي باشد كه كرد يزيدي را هواي استقلال بر سر افكنده و متدرجا در طبقات ديگر از اكراد سرايت كرده و در هر قرن به نوعي اين مدعا جلوه كرده و از طرف مأمورين يك دولتي تهييج شده اند ولي بدون شبهه خشونت اخلاقي كه اغلب طبقات اكراد بدان موصوفند و هم چنين سخافت عقائدي كه طبقات ديگر از آنها مانند يزيدي و نقش بندي بدان پابندند و رؤساي خود را معبود بالاستحقاق مي دانند و از وادي تمدن هزاران مرحله دورند هرگز استقلالي به ايشان نخواهد بخشيد مگر اينكه با علم و تمدن دنيا همراه شوند و فرهنگ خود را تغيير دهند و افراد را با معارف بهتر و تازه تري بار آورند شايد پس از يك قرن در وضعيت ايشان تغييري پديد آيد و الا امروز با حالات حاضرشان جز اينكه آلت مفسده باشند يعني ايشان تلفات بدهند و ديگران به طور غير مستقيم استفاده ببرند و كلاه اكراد پشت معركه بماند نتيجه ي ديگر نخواهند برد خدا كند بيدار شوند و بفهمند و مقصد خود را از راه ديگر تعقيب كنند و بي جهت خود را زحمت ندهند كه به قول شاعر. (عرض خود مي بري و زحمت ما مي داري) باز هم زيادتر از حد لزوم به حاشيه رفتيم و اكنون به متن تاريخ بازگشته در شناسائي شئون يزيديان سخن مي رانيم.
پيروان مذهب يزيدي
در ابتدا پيروان مذهب يزيدي فقط طبقه ئي از اكراد بودند و جز نام كرد يزيدي سخن از يزيديان مطلق در ميان نبود ولي پس از چندي اين مذهب در بعضي از شعب نژاد سامي و اخيرا در عده ايي از نژاد ارمن سرايت كرد (عينا مانند مذهب باب و بهاء كه نخست منحصر بود به عده ايي از مسلمين شيعه ويژه از طبقه ي شيخيه ولي بعدا در افرادي از نژاد سامي و كيان يعني يهوديان همدان و پارسيان يزد و كرمان سرايت كرد) اما مراكز يزيديان غالبا حدود حلب و نواحي شام و ضواحي نصيبين و عينتاب و ديار بكر بوده و نيز قراي اروفه و حران و وسعره و بيره جيك و فزان و صدها قريه و مزرعه ي ديگر از خاك عثماني تحت نفوذ ايشان در آمده بود و جمعيتي در حدود يك كرور به هم زده بودند كه دولت عثماني از خواب گران بيدار شده تشخيص داد كه رواج اين گونه مذاهب در كشور و پيشرفت ايشان در نواحي و ضواحي مملكت جز زيان و زحمت نتيجه اي به بار نخواهد آورد لهذا بناي تعرض گذاشت و از راه هاي مختلفه به تضعيف و تقليل ايشان پرداخت و اين اقدام چنان مؤثر شد كه همان قسمي كه پيش آمده بودند عقب رفتند و در مدت پنجاه سال صدي نود از جمعيت خود را از دست دادند و پيش از جنگ بين الملل اول كه بعضي از دول خواستند از آنها به نفع خود استفاده كنند عده ي آنها را بيش از پنجاه هزار نفر نيافتند كه در مزارع و قراي دشت شيحان و جبل سنجار از توابع موصل نسبت آزادي دارند و مراسم مذهبي خود را انجام مي دهند و اينها ادعا مي كنند كه پيروان مذهب ما زيادند ولي متفرقند در بين كردهاي ايران و عثماني و ارمنستان و ديار بكر و ماردين تركيه و الله اعلم كه اين ادعا تا چه حد صحت داشته باشد چنانكه بهائيان هم اينگونه ادعاها دارند مثلا در يزد و همدان و دهات سنگسر و آباده بالنسبه جمعيتشان زيادتر و تظاهرشان بيشتر است معهذا در هيچ يك از اين چهار نقطه عده شان يا به هزار نمي رسد يا از هزار تجاوز نمي كند مع الوصف اگر كسي گوش به ايشان بدهد ادعاهاي گزاف مي كنند كه در اينجا عده كم است و عمده جمعيت ما در شهرهاي ديگر است و حال آنكه در هيچ نقطه به قدر اين چهار نقطه جمعيت ندارند و در هر شهر و قصبه كه اين متاع وجود داشته باشد از نه تا نود نفر تجاوز نمي كند و كم جائي است كه عده به صد نفر برسد مگر امريكا كه موافق آماري كه در مجله ي رسمي آنجا قلمداد شده چهارصد نفر بهائي موجود است و اين واضح است كه در آمريكا به آن وسعت و جمعيت اين عده چهارصد نفر در حكم صفر است و گوئي روش يزيدي و بهائي در تظاهرات بي حقيقت و اغراق گوئي از يك سرچشمه آب مي خورد؛ و همچنين در مخفي نگهداشتن اساس عقائد و احكام كتاب خود.
حالت عمومي كردهاي يزيدي
كردهاي يزيدي زبان كردي را زبان خدا و انبياء مي دانند و آن را مقدس مي شمارند معتقدند كه خدا به زبان كردي با آدم ابي البشر تكلم فرمود و الواح عشره را به كردي براي موسي فرستاد و بالاخره بهتر و مقدس تر و شايد فصيح تر از زبان و لغت كردي هيچ لغت و زباني در دنيا نبوده و نيست با وجود اين پابند حفظ و نگهداري آن نبوده به مجرد ورود در هر سرزمين خواه ضرورت داشته باشد خواه نداشته باشد فوري زبان خود را ترك و به زبان اهل آنجا تكلم مي كنند چنانكه در آسياي صغير به تركي و در سوريه و عراق به عربي و عده ي انگشت شماري كه به هند رفته اند به لغت هندو و اردو متكلمند (تذييل) در اين حالت هم بهائيان با كرد يزيدي اشتراك حالت دارند زيرا بهاء هم پس از ورود به خاك عثماني خودش بدون ضرورت الواح خود را به عربي مغلوط مخلوط ساخت و پسرش ميرزا عباس به تركي الكي و اينك الواح و آثار اين پدر و پسر شله قلمكاري است از فارسي و تركي و عربي و نمي دانم با داشتن يكي دو مريد كرد چون شيخ فرج الله الذكي الكردي و شيخ محيي الدين الصبري الكردي چرا دو سه لوح كردي جزء آثار خود نكرده اند؟! بي شك معلم نداشته اند چون آثار وحي و الهام بهاء غير از جبرئيل يا روح القدس تابع تعليم. معلمين بشري هم هست از قبيل ابوالفضل گلپايگاني در فارس و محمد مصطفي البغدادي در عربي و علي شوكت پاشا در تركي لهذا اگر معلم كردي هم جسته بودند چند لوح هم به كردي بيرون مي دادند (!) اما اخلاق كردهاي يزيدي آنچه ديده شده است ايشان داراي اخلاقي خشن بوده سخت دل و كينه جو ولي متظاهر به مهر و محبت و نيز در شجاعت ايشان گفتگو رفته اغلب برآنند كه از اين سجيه ي پسنديده محرومند به قسمي كه تا مقاومت نديده اند نهايت پر دلي را اظهار مي دارند ولي به محض اينكه به مقاومتي برخوردند ميدان خالي كرده عقب نشيني مي كنند و اما قيافه ي كردهاي يزيدي صاحب المقتف مي نويسد (و هم طويل القامة قوي الهامة مسود - العين محمر الخد كثيف اللحي ضعيف النهي - ايشان بلند بالا و خوش بنيه سياه چشم و گلگون روي پر ريش و كم عقلند در پايان همين قدر مي گوئيم كه بهائي ها در قيافه شان نمي توان سخن گفت زيرا مسلم است چند مسلمان يزدي جولا با چند تن يهودي همدان و زردشتي يزد و كرمان وحدت قيافه ندارند ولي در اخلاق به قدري با كرد يزيدي شبيه اند كه به قول مشهور سيب است و كارد!! و گويا تمام دسته هاي كوچك بشري و صاحبان مذاهب باطلله بر اين سجيه اند كه دل هاشان پر است از بغض و كينه نسبت به افراد و جماعاتي كه عقائد سخيفه ي ايشان را نپذيرفته و در بطلان آن سخن گفته اند ولي نظر به اينكه قدرت و جرئت ندارند كه بغض و كينه ي خود را اظهار كنند لاجرم به محبت و حسن رفتار تظاهر مي كنند و خدا نيارد روزي كه ميداني براي بروز بغضاء و شحناء ايشان باز شود آن وقت است كه چند نفرشان در شاهرود آدم مي كشند (در واقعه ي 324 فتنه ي بابي هاي شاهرود) يا مانند سلطان باروت كوب و چند تن اهل محفل روحاني در يزد محمد كوزه گر را در كوزه مي سوزانند يا ذكرالله و عبدالحق نامي خود را در بين مهاجرين روسيه انداخته در آذربايجان آتشي برافروختند كه نمرود از آن شرم مي برد و بالاخره اعمال اين عده با آن عده از كردهاي يزيدي كه مي گويند در ميان بارزاني ها بوده اند در واقعه ي اخير كردستان هيچ فرق ندارد و همه حكايت از بغض دروني مي نمايد براي اينكه چرا هيئت جامعه دست از مذهب رسمي بر نداشته و پيروي از عقائد پليد ايشان نكرده اند يا چرا مردم ميهن خواه با انديشه ي بيگانه پرستي و وطن فروشي ايشان همراه نشده اند؟!
تشكيلات فرقه ي يزيدي
تشكيلات فرقه ي يزيدي تشكيلات مخصوصي است كه براي هر امر از امور مذهبي تشكيلي و هر تشكيل را رئيسي است.
1- شيخ اعلي است كه او را در رتبه ي انبياء مي شناسند نه تنها شيخ عادي بلكه هر كس به مقام مشيخت رسيده باشد الي يومنا هذا داراي مقام نبوت است ولي طرز اين نبوت مسكوت است از حيث اينكه آيا شيخ مهبط وحي و الهام هست يا نيست و آيا حق تشريع دارد يا ندارد همين قدر كه شيخ سابق لاحق را تنصيص نمود بايد همه نبوت او را اذعان كنند و او امرش را اطاعت نمايند و حق چون و چرا ندارند و در اينكه او تغييري در قواعد شرعيه ايشان داده باشد لم و بم نگويند و خلاصه اينكه بايد مطيع صرف باشند گمان مي رود از كمال وضوح لازم نباشد كه توضيح شود در اينكه به قدري اين رويه ي بهائيت هم مخصوصا بعد از عبدالبهاء چنين شده به قسمي كه از هر كس بپرسي مقام شوقي چه مقامي است آيا نبوت است امامت است چيست؟ جوابي نمي دهند زيرا نمي دانند همين قدر مي گويند سر كار آقا او را تنصيص و تعيين فرموده اند و ما بايد از ايشان اطاعت كنيم يعني لازم نيست بدانيم چه مزيتي از ديگران دارد آيا مهبط وحي است آيا مظهر الهام است آيا وحي و الهام موهوم است و او خود خداي حي قيوم است؟ اينها لازم نيست كسي بداند فقط بايد امر او را اطاعت كرد اگر چه بگويد ناموست را به من واگذار بي چون و چرا بايست پذيرفت و خلاصه اينكه بايد گوسفند مطلق شد اين رويه را بهاء براي خود ايجاد كرد و بعد ادامه يافت و تا نامي از اين مذهب كثيف هست اين رويه برقرار خواهد بود و بدون شبهه در آن دو سال كه حسينعلي بهاء در سليمانيه بوده و در كوه سر گلو كيميايي پخته اين طريقه را از كردهاي يزيدي فرا گرفته و پايه ي مذهب خود را بر آن نهاده و حقوقي هم كه نمي دانيم در يزيديان به چه صورت اداء مي شود او به عنوان صدي نوزده از تمام مايملك اتباع به خود و من يقوم مقامه تخصيص داده و به عقيده خود نام ابدي براي ابناء و احفاد خود پخته ولي به عقيده ي ما تا بيست سال ديگر كه دنيا رو به تعليم و تعلم سير كند اين نان هاي پخته در تنور خواهد سوخت اگر چه بشر جنس عجيبي است در سهل القبولي موهومات و صعب القبولي معلومات باري از اين وادي بگذريم.
2- از رؤساي تشكيلات يزيدي پير يا كاهن است و او كسي است كه امور نماز و روزه و عبادات و مسائل متعلقه ي با آنها را در دست دارد و يقين است شيخ اعلي سهمي از واردات مذهبي را به او مي دهد.
3- فقير و او كسي است كه بايد قبر شيخ عادي را خدمت كند (خادم امامزاده) و به علاوه بايد اين خادم امامزاده اطفال فقرا را تعليم دهد (از اين حيث مذهب يزيدي هزار درجه از مذهب بها بهتر است) مگر اينكه تعليم منحصر است به آداب مذهبي يزيدي.
4- قوال و كار قوال نوازندگي دف و طنبور است كه مدايح خدا و ملائكه و مشايخ را بايد بنوازد و مردم را به شور و طرب در آرد - اين كار هم بهاء مي خواست از كرد يزيدي تقليد كند مقدمه اش هم تمهيد كرد كه چند وجديه اي كه نه شعر بود نه نثر ابداع كرد ولي پسرش عباس صلاح نديد و تا حدي جلوگيري كرده نگذاشت جز به خواندن و كف زدن آن هم در محافلي خالي از اغيار به طور ديگر اعمال شود و پس از مرگ بابا از بيخ عرب شد و وجديه ها را هم تقريبا منسوخ كرد زيرا مي ترسيد يكباره صداي مردم بلند شود كه مذهب قوالي و مطربي ايجاد كرده است.
5- كوچك - آخرين رئيس تشكيلات يزيديان كوچك لقب دارد كار او از همه مشكل تر و سودش كمتر است زيرا كوچك مأمور تكفين و تدفين و تلقين اموات است و از همه عجيب تر اينكه تعبير خواب هاي مردم با كوچك است هر كس هر خوابي ديده باشد بايد برود نزد كوچك و او خوابش را تعبير كند اگر خير است البته شاد و خرم برمي گردد و تعارفي براي كوچك مي فرستد و اگر شر است هم بايد صدقه بدهد تا آن شر از او دور شود! و به علاوه كوچك بايد بر سر قبر تازه گذشته بخوابد و حتما آن ميت را در خواب ببيند و از وضعيت او آگاه شده به بازماندگانش خبر دهد و بديهي است كه هميشه ميت را در اعلي درجات بهشت مي بيند!!
اصول عقايد قوم يزيدي
چنانكه اشاره شد نزد عامه شهرت يافته كه طايفه يزيدي شيطان را مي پرستند و يكي از علل اين شايعه اين است كه يزيديان اصول عقائد و اعمال مذهبي خود را از اقوام و ملل عديده گرفته اند مانند وثنيه، زردشتيان، بني اسرائيل، صابئيه، نسيطريه، متصوفه، شامانيه و امثالهم و از قضا هر چه را از اين قبائل و طوائف اخذ كرده اند ناپسندترين قسمت آن را كه از فرط ناشايستگي شگفت انگيز و غرابت آميز بوده و نزد اقوام ديگر به پستي و دنائت علم شده بود آن را انتخاب كرده و شايد چنان پنداشته اند كه معجب و مضحك بودن فلان عمل و عقيده كافي است كه يك مذهب اختراعي را رونق دهد و موجب روائي آن گردد پس خلاصه اين است كه چون مذهبي چنين كه اصول و اركانش نخبه اي از عقايد سخيفه اقوام مختلفه باشد تأسيس شود طبعا تصورات واهي در اطرافش زياد شده به پرستش شيطان متهم مي گردد در حالتي كه اقسام عبادات و پرستش هاي گوناگون كه در دنيا وجود دارد عاقبت گوشه اي از آن به عبادت آلهي و پرستش غيب لايتناهي منتهي مي گردد و شيطان پرستي بدان گونه كه مركوز اذهان بعضي از مردم است وجود خارجي ندارد غايت الامر اينكه گروهي بتان را و فرقه اي فرشتگان را و دسته اي پيغمبران را و قومي مراشد و مشايخ را وسيله ي تقرب الي الله دانسته ايشان را در عبادات شركت مي دهند و بكم و زيادي و ضعف و شدتي ساحت مقدس توحيد را به نوعي از شرك آلوده مي سازند چنانكه طبقه اي از پارسيان حتي اهريمن را وسيله ي قربات دانسته اند و او را در آفرينش شريك يزدان ساخته اند و يزيديان هم يكي از آن اقوامند كه در ظاهر خدا پرستند ولي در اين خداپرستي تصرفات ناشايستي كرده اند كه به نوعي از شرك منتهي مي شود و شرح آن بدين گونه است.
گويند آفريننده ي جهان خداي يكتاي غيب است و منزه از هر پاك و عيب اما هفت فرشته اند كه در خلقت معاون اويند و اسامي ايشان چنين است اول مقدم بر همه عزرائيل است 1- دردائيل 3- ميخائيل 4- اسرافيل 5- زرزائيل 6- شمخائيل 7- نورائيل گويند هر يك از اين هفت فرشته يك قسمتي از اين دنيا را آفريده تا جهان به حد كمال رسيده گويند حضرت حق عزرائيل را كه اعظم از همه فرشتگان بود به امر خطيري مأمور فرمود و او از انجام آن سرپيچي نمود لهذا مغضوب شد و مورد عقاب گشته سپس پشيمان شد و آن قدر گريه كرد كه از آب چشمش آتش دوزخ خاموش گشت آنگاه حق از تقصيرش گذشت و به مقام اولش برگردانيد و عظمت شأن و رياست فرشتگان را به او عطا فرمود و به علاوه لقب ديگري به او داده او را ملك طاوس ناميد (هم اكنون يزيديان در اكثر مواقع نام ملك طاوس را مي برند با فرو جلال در مشكلات امور به او توجه مي نمايند و چون نام عزرائيل را با قبض ارواح و آجال مردم توأم مي بينند كمتر اين اسم را بر زبان رانده همواره به اسم ملك طاوس رطب المسان شده به او تضرع مي كنند و او را شفيع و واسطه مي سازند و پيوسته دست نياز به سوي وي دراز مي كنند كه در آجالشان تأجيل نمايد يا در اجل فرزندانشان تعجيل نفرمايد!) بالاخره عزرائيل را مدبر عالم كون مي دانند و او را راعي اغنام آلهي خوانند (در امر بهائي هم شبان و چراننده ي اغنام آلهي يعني گوسفندان بهاء شوقي را مي دانند و شوقي ملك طاوس يا عزرائيل اهل بها است) اما شيخ عادي را پيغمبر خدا نمي دانند بلكه او را پيغمبر ملك طاوس مي شناسند و مي گويند عزرائيل تنها حرف كسي را كه مي شنود حرف شيخ عادي است لاغير و بالاخره ملك طاوس حاجات قوم را فقط به دست شيخ عادي رواء و قضا مي سازد.
اگر كمي دقت كنيم اين عقيده همان عقيده ي تثليت نصاري است و مي توان پي برد به اينكه در باطن مؤسس يا ملقي اين گونه مذاهب و عقائد همان نصاري بودند كه از شمشير و تقرير اسلام عاجز شده بودند و راه تضعيف آن را چنين تشخيص داده بودند كه مذاهب مختلفه ي ايجاد كند كه شبيه و نزديك به عقائد خودشان باشد يعني مخالف مذهب خود را كافر و نجس ندانند و اقانيم ثلاثه را به صورت ديگر ترويج كنند چنانكه در يزيدي قرن پنجم و بابي و بهائي قرن 13 ديده مي شود و در حقيقت فرقي نيست در اينكه كسي بگويد اقانيم ثلاثه يعني خدايان سه گانه عبارت است از الله و روح المقدس و مسيح يا بگويد خدا و ملك طاوس و شيخ عادي هر دو تثليث است به تفاوت اسم و توافق مسمي يا بهاءالله بگويد شهدالله انه لا اله الا هو... قد اظهر مشرق الظهور و مكلم الطور در اينجا هم خدايان سه گانه پيشنهاد شده يكي الله 2- مكلم طور 3- مشرق ظهور كه خود بهاء است (دقت كنيد در عبارت تا هر سه خدا را بيابيد).
خلاصه اينكه يزيدي مي گويد وحي از جانب ملائكه بر شيخ عادي مي شود و شيخ نبي مي شود و نبوت هم به وراثت و وصايت است يعني شيخ به محض اينكه جانشين خود را تعين كرد او هم نبي مي شود و ملك طاوس وحي براي او مي فرستد بهائي هم همين را مي گويد منتهي لفظ نبي را ذكر نمي كند و گرنه مركز ميثاق و ولي امرالله جز اين نيست كه اولي به كلمه ي بهاء و دومي به كلمه ي عبدالبهاء داراي همه ي مقامات شده اند حتي غيب هائي هم كه اولي نمي دانست و مريدان به ريشش مي بستند دومي هم نمي داند و باز مريدان به ريشش مي بندند و هر چه هم ريش بتراشد و حتي بند هم بجاي آن بيندازد باز آنچه مريدان به ريشش بسته اند با صدهزار استره سترده نمي گردد العظمة لله كه آدمي چقدر رند است براي كلمه سازي و چقدر احمق است در كله بازي!
افزودن نظر جدید