دو نكته ي گفتني

يكي اينكه بيشتر اين رسولان سينه چاك از شاگردان شيخ احمد احسائي و يا سيد كاظم رشتي بودند؛ از اين رو چون عقيده ي آنها در باب امام غايب و ظهور مهدي موعود، با ادعاي سيد باب به عنوان امام و مهدي، تطبيق مي كرد، از جان و مال خود گذشته دعوت او را اجابت كردند و آن را اشاعه دادند؛ چه آنكه حقيقا معتقد بودند، كه سيد باب همان امام غايب و مهدي موعود است كه شيخ احسائي و سيد رشتي به ظهور او مژده داده بودند.
نكته ي جالب ديگر اينكه بيشتر مبلغان و رسولان امر باب و مدافعان عقايد و ادعاهاي او، از دسته ي به اصطلاح «روحانيان حرفه اي شيعه»
بودند، كه براي رسيدن به نوا و مقامي در ميان بابيان، ادعاي سيد باب را تأييد كرده اشاعه دادند! و همانها بودند كه سيد باب را والاتر از پيامبر اسلام معرفي كردند! چنانكه ميرزا ابوالفضل گلپايگاني كه اكنون بهائيان او را به عنوان «حضرت ابوالفضائل» مي خوانند، يكي از همين روحانيان حرفه اي و از علماي شيعه بوده است، كه با نوشتن كتاب معروف «كتاب الفرائد» در دفاع از امر باب و بهاء، با دلايل عقلي و نقلي، مسأله ي «خاتميت» پيامبر اسلام را نفي و به اصطلاح حقانيت آئين باب و بها را، اثبات كرد.
اين امر، يعني قيام روحانيان حرفه اي و روحاني نمايان هر ديني بر ضد آن آئين و تفرق آن به وسيله ي آنان، يعني «روحانيان حرفه اي» كه دين و مذهب را براي خود ملعبه و وسيله ي كسب شهرت و ارتزاق و عوام فريبي، و مساجد رادكان قرار داده اند، اختصاص به مورد نظر در اين كتاب نيست، بلكه چنانكه در مسير تاريخ اديان و به ويژه مذاهب اسلام - از شيعه و سني - به دست همين «گندم نمايان جو فروش» و روحاني نمايان و عوام فريبان، صورت گرفته است!
«شيشه نزديكتر از سنگ ندارد خويشي هر شكستي كه به هر كس برسد از خويش است»
بنابراين، نبايد روحانيان حقيقي و علماي اصلي و دلسوز اسلام و شيعه، تنها از سيد باب زبان به گله و شكايت و انتقاد باز كنند، بلكه اين انتقاد و شكايت را متوجه همان روحاني نمايان عوام فريب و جاه طلب خود گردانند، كه سيد باب و امثال او را، كمك و تائيد كرده و آئين و افكار او را اشاعه دادند.
وانگهي، مگر خود سيد علي محمد باب مانند مذهب سازان و دين آوران ديگر از روحانيان مذكور نبود؟ چرا؛ بلكه به طور كلي همه ي بنيانگذاران مذاهب اسلام از آغاز تاكنون، از آن گروه بوده اند. براي مثال، مي توان واصل بن عطا، نافع بن ازرق، محمد بن كرام، ابراهيم بن يسار نظام، كه پيشوايان مذهب معتزله بودند و ابوالحسن اشعري پيشواي مذهب اشاعره، محمد بن عبدالوهاب پيشواي وهابيه و شيخ احمد احسائي را ذكر كرد، كه هر كدام از آنان در زمان خود از دسته ي نامبرده بودند كه باني مذهبي در اسلام شده اند.
در تاريخ كلامي اسلام مي بينيم، كه هميشه علما و فقهاي حقيقي، با همين روحانيان حرفه اي در مبارزه بوده اند؛ ولي نتوانسته اند بر آنها چيره شوند. داستان معروف «ميرزاي قمي» با آن ملاي ده جاپلقي، كه خواست او را از ده بيرون كند، عكس مار را كشيد و ميرزاي قمي اسم مار را روي كاغذ نوشت. اين روحاني حرفه اي و عوام فريب به مريدان خود گفت: ببينيد مار را كدام ما درست كشيده ايم...
احيانا اين روحانيان حرفه اي، گاهي وسيله ي نفوذ بيگانگان هم شده و مي شوند؛ چنانكه در زمان ظهور باب و بهاء، از بيگانگان و عوامل استعمار هم آب مي خوردند. چون روحاني حرفه اي، در راه رسيدن به پول و شهرت، باكي ندارد كه وسيله ي نفوذ بيگانگان هم باشد و در اين راه از دين و ايمان خود مي گذرد!
به هر عنوان، اينك به گفتار خود از تحولات تاريخي بابيگري پايان مي دهيم، و در قسمت دوم، به كلياتي از عقايد و احكام آئين باب اشارت مي كنيم.