نگاهی به زندگی محمد بن عبدالوهاب

  • 1394/12/04 - 23:27
حکومت نجد و احساء پس از مدتی به واسطه جنگ و خون‌ریزی در اختیار وهابیت قرار گرفت. نکته بسیار عجیب و غیر قابل هضم در این کار، جریان فتوای محمد بن عبدالوهاب به تکفیر مسلمانان جهان و تشویق پیروان خویش، به قتل و غارت آنان، به اتهام شرک و بت‌پرستی است که صحنه‌‏های جان‌گدازی در طول دو قرن اخیر پیش آورده است.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ محمد بن عبدالوهاب در سال ۱۱۱۵ هجری در شهر عیینیه از توابع نجد عربستان به‌دنیا آمد، «پدر بزرگ محمد بن عبدالوهاب، یک یهودی به نام «سلیمان قرقوزی» بود که از خانواده یهودیان معروف «دونمه» به شمار می‌رفت که پس از اظهار مسلمانی، از ترکیه به دمشق و از آنجا به حجاز مهاجرت کرده بود.[۱]
هم‌چنین پدر وی قاضی شهر حریمله و از علمای طراز اول شهر به حساب می‌آمد. و وی فقه حنبلی را در زادگاه خویش و نزد پدرش آموخت و برای ادامه تحصیل رهسپار مکه و از آنجا عازم مدینه منوره شد و مدتی را نزد شیخ عبد الله بن ابراهیم ابن سیف و نیز افرادی چون سلمان الکردی و محمد حیات السندی مشغول تحصیل شد.
وی در مدینه استغاثه مردم را در کنار قبر پیامبر ایراد گرفته و بر زائرین قبر رسول خدا زبان اعتراض می‌گشود و آن را عین شرک می‌دانست.
بعد از مدتی راهی نجد شد و از آن‌جا به بصره رفت و از شیخ محمد مجموعی استفاده علمی کرد. در خلال این مدت از بسیاری از سنت‌ها و رفتارهای دینی مردم ایراد می‌گرفت که در ‌‌‌نهایت مردم بصره او را از شهر اخراج کرده و وی پس از اقامتی کوتاه در بغداد به حریمله مراجعت نمود و نزد پدرش عبدالوهاب اقامت گزید. وی در ادامه خرده‌گیری‌هایی که در مدینه و بصره نسبت به سنت‌های دینی داشت، به عقاید اسلامی مردم نجد هم زبان اعتراض گشود و این رفتار سؤال برانگیز شیخ نهی و نصیحت پدرش را به دنبال داشت. اما او برخلاف نصیحت‌های پدر این رفتار را ادامه داد که در ‌‌‌نهایت میان او و پدر و برادرش اختلاف و نزاع به وجود آمد و حتی برادرش سلیمان بن عبد الوهاب از مخالفان سر سخت وی شد و بعد‌ها کتابی در رد اندیشه‏‌های او نوشت. احمد زینی دحلان در این رابطه می‌نویسد: «پدر وی همانند دیگر علما در فرزندش آثار الحاد و بی‌دینی را حدس می‌زد و او را سرزنش نموده و مردم را از ارتباط با وی بر حذر داشت».[۲]
وی در ادامه به اختلاف و نزاع شدید محمد بن عبدالوهاب با برادرش اشاره می‌کند و می‌نویسد: «چون اختلاف سلیمان با برادرش به درازا کشید، سلیمان از بیم این‌که برادرش دستور کشتن او را بدهد، به مدینه کوچ کرد و رساله‌ای در رد او نوشت و برایش فرستاد»[۳] پس از دو سال اقامت در حریمله و فوت پدر جرات بیشتری در تشکیک عقاید مردم پیدا کرد که در ‌‌‌نهایت مردم شهر، کمر به قتل او بستند و وی با ترس و دلهره از آن شهر متواری شد»[۴]
ناچار از آن‌جا به زادگاه خود عیینه باز گشت، پس از ورود به زادگاهش با امیر آنجا به نام عثمان بن معمر پیمان بست که هر یک از آن دو، بازوی دیگری باشد و امیر اجازه دهد او عقاید خود را بی‌پرده مطرح کند.
شاید نتیجه آن پیمان، این بود که امیر بر همه امیر نشین‌های منطقه نجد که عیینیه نیز یکی از آن‌هاست تسلط یابد. آن‌گاه برای این‌که پیوند محمد بن عبد الوهاب با امیر استوار‌تر گردد، وی خواهر امیر را گرفت و پس از بستن عقد، و وعده همکاری صمیمانه، شیخ به امیر گفت: امید است ‏خدا نجد و اعراب نجد را به تو ببخشد!
بدین‌گونه پیمانی میان شیخ و امیر بسته شد که در حقیقت داد و ستدی بیش نبود. پس از این پیمان به دستور شیخ قبر زید بن الخطاب، برادر خلیفه دوم، با خاک یکسان گشت زیرا شیخ مدعی بود که، بنای بر قبور بدعتی بود که باید از میان می‌‏رفت، ولی همین کار، واکنش‌هایی در منطقه ایجاد کرد و امیر احساء و قطیف به نام سلیمان حمیری، به امیر عینیه (عثمان بن معمر) فرمان داد که هر چه زود‌تر این فتنه را بخواباند و شیخ را به قتل برساند امیر عیینیه ناچار شد که عذر شیخ را بخواهد تا او عیینیه را ترک کند. در این موقع شیخ منطقه سومی را به نام ‏ «درعیه‏» برگزید و در سال ۱۱۶۰ به آن‌جا منتقل شد. این بخش‌‌‌ همان زادگاه مسیلمه کذاب بود.
در درعیه محمد بن سعود از قبیله عنزه حکومت می‌کرد که نیای آن به فردی یهودی به نام مردخای بن ابراهیم بن موسی از یهودیان بصره می‌رسید.»[۵] «همسر محمد ابن سعود با شنیدن خبر آمدن شیخ، حاکم را وادار به همکاری با محمد بن عبدالوهاب نمود. در نتیجه محمد بن سعود تابع شیخ گردیده و برای جنگ و کشتار مسلمانان و طمع حاکمیت بر نقاط دیگر سرزمین‌های اسلامی با وی بیعت کرد».[۶] سپس نامه‌ای به اهالی نجد و احساء نوشت و آن‌ها را به اطاعت مذهب شیخ دعوت نمود. عده‌ای از مردم به دلیل نا‌آشنایی با اسلام و فقر فرهنگی حاکم بر منطقه نجد ادعای محمد بن عبدالوهاب را باور کرده و با او بیعت نمودند و عده‌ای هم به دلیل ترس از وحشت آفرینی و خشونت پیروان وی، سکوت اختیار کردند.
حکومت نجد و احساء پس از مدتی به واسطه جنگ و خون‌ریزی در اختیار وهابیت قرار گرفت. «نکته بسیار عجیب و غیر قابل هضم در این کار، جریان فتوای محمد بن عبدالوهاب به تکفیر مسلمانان جهان و تشویق پیروان خویش، به قتل و غارت آنان، به اتهام شرک و بت‌پرستی است که صحنه‌‏های جان‌گدازی در طول دو قرن اخیر پیش آورده است. چنین فتوایی در میان پیروان ادیان الهی کمتر سابقه دارد.»[۷]
این روند ادامه پیدا کرد تا در سال ۱۲۰۶ هجری محمد بن عبدالوهاب از دنیا رفت و مکتب تحریف شده او به عنوان ابزاری در اختیار سلطنت آل سعود قرار گرفت.

پی‌نوشت:
[۱]. ناصرالسعید، سایت شبکة البشائر الاسلامیة، تاریخ آل سعود ص۳۳
[۲]. زینی دحلان، أحمد بن السیّد، دار غار حراء، الدمشق، الطبعة الأولی، الدرر السنیه فی الرد علی الوهابیه ص۴۲
[۳]. همان، ص۳۹
[۴]. امین، محسن، تحقیق حسن الامین، بی‌نا، چاپ دوّم، کشف الارتیاب فی اتباع محمّد بن عبد الوهاب ص۳۴- ۳۵ اندکی تلخیص
[۵]. ناصرالسعید، سایت شبکة البشائر الاسلامیة، تاریخ آل سعود ص۲۶
[۶]. امین، محسن، تحقیق حسن الامین، بی‌نا، چاپ دوّم، کشف الارتیاب فی اتباع محمّد بن عبد الوهاب ص ۳۷
[۷]. سید محمد حسن قزوینی، فرقه وهابی و پاسخ شبهات آن‌ها

بازنشر

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.