عایشه و روایات نماز ابوبکر
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از جمله روایاتی که برای شایستگی ابوبکر در امر خلافت و جانشینی مطرح شده روایتی است که در آن ادّعای نماز جماعت ابوبکر از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در واپسین روزهای حیات آن حضرت است. بر اساس این ادّعا، هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با این کار خود ابوبکر را برای امری دینی که نماز جماعت بود شایسته دیده، چرا ما او را برای دنیای خود شایسته ندانیم؟
پاسخ:
اکثر قریب به اتفاق روایاتی که درباره نماز ابوبکر وارد شده به عایشه باز میگردد و او زمانی سرکرده دشمنان امیرمؤمنان (علیه السّلام) بوده و از چنین شخصی جز این نمیتوان توقع داشت که تا به هر شکلی شده دنبال تضعیف جایگاه امیرمؤمنان (علیه السّلام) باشد. موارد متعددی از رفتارهای عایشه تاییدی بر این ادعاست. با نگاهی اجمالی به شخصیت عایشه انگیزه جعل چنین روایاتی روشن میگردد:
الف) عایشه و برخوردهای کینهتوزانه با امیرمؤمنان (علیه السّلام)؛ برخوردهای کینهتوزانه عایشه با امیرمؤمنان (علیه السّلام) نمونههای فراوان دارد که به نمونهای اشاره مینماییم: «روزی مردی در حضور عایشه از امیرمؤمنان (علیه السّلام) و عمّار بدگویی کرد. عایشه گفت: من درباره علی (علیه السّلام) چیزی ندارم، بگویم؛ ولی درباره عمّار از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که فرمود: هرگاه عمّار بین دو امر مخیّر شود، راه یافتهترین و کاملترین آن دو را انتخاب میکند.»[1]
ب) عایشه و ابراز شادمانی از شهادت امیرمؤمنان (علیه السّلام)؛ بسیاری از مورّخان اهلسنت و مورد قبول وهّابیت گفتهاند: هنگامی که خبر شهادت امیرمؤمنان (علیه السّلام) به عایشه رسید این بیت را سرود: «آن زن از شادی، عصای خود را انداخت و دلش آرام گرفت، همانگونه که انسان از بازگشت مسافرش خوشحال و مسرور میگردد.» سپس عایشه پرسید: چه کسی علی (علیه السّلام) را کشت؟ گفتند: مردی از قبیله مراد. عایشه این شعر زننده را خواند: «اگر او دور است، خبر مرگ او را جوانی داد که خاک به دهان مباد.» و چون زینب دختر امّسلمه از او سؤال کرد: آیا این همه شادمانی برای خبر کشته شدن علی است؟ گفت: «هرگاه من خبر کشته شدن علی را فراموش کردم، دوباره به من یادآوری کنید.»[2] همچنین ابوالفرج اصفهانی، دانشمند پرآوازهای که حتّی نزد اهلسنّت از مقبولیت ویژهای برخوردار است، با سند صحیح در کتاب مقاتل الطالبین چنین آورده: «ابوالبختری گفته: چون خبر شهادت علی (علیه السبلام) به عایشه رسید، سجده کرد.»[3]
ج) عایشه و جعل حدیث دوات و قلم؛ داستان جعل حدیث در برابر فضایل امیرمؤمنان (علیه السّلام) ماجرای مفصّلی دارد، امّا در اینجا به مناسبت موضوع مورد بحث، اشارهای به موردی از عایشه مناسبت دارد: «عایشه گوید: هنگامی که حال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وخیم شد، حضرت به عبدالرحمان بن ابی بکر فرمود: کتف گوسفند و یا لوحی بیاور تا برای ابوبکر نوشتهای بنویسم که با او مخالفت نشود! و چون عبدالرحمان از جای برخاست، حضرت فرمود: ای ابوبکر! خدا و مؤمنان امتناع دارند از این که با تو مخالفت شود.»[4] ما گرچه اصل حدیث را دروغ میدانیم، امّا چرا در اینجا که سخن از نوشتن وصیّت به نفع ابوبکر است، عمر نمیگوید: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هذیان میگوید؟
د) عایشه و سرپیچی از اوامر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)؛ احمد بن حنبل و دیگران روایت کردهاند: «ابن عبّاس گوید: هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیمار شد، همان بیماری که به سبب آن وفات یافت، آن حضرت در خانه عایشه بود. حضرت فرمود: علی (علیه السّلام) را برایم صدا کنید. عایشه گفت: ابوبکر را صدا بزنیم؟ فرمود: علی (علیه السّلام) را صدا کنید. حفصه گفت: ای رسول خدا! به جای او، عمر را صدا بزنیم؟ فرمود: علی (علیه السّلام) را صدا کنید. امّفضل گفت: ای پیامبر! عبّاس را صدا بزنیم؟ فرمود: علی (علیه السّلام) را صدا کنید. هنگامی که همه جمع شدند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سر برداشت و چون علی (علیه السّلام) را ندید ساکت ماند. در این هنگام عمر گفت: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را ترک کنید.»[5]
پینوشت:
[1]. جاء رجل فوقع فی علیّ و فی عمّار رضی الله تعالی عنهما عند عائشة فقالت أمّا علیّ فلست قائلة لک فیه شیئا و أمّا عمّار فإنّی سمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یقول لا یخیّر بین أمرین إلّا اختار أرشدهما. مسند أحمد بن حنبل، أحمد بن حنبل، مؤسسه قرطبة، مصر، ج 6، ص 113.
[2]. فقالت زینب إنبة أبی سلمة: ألعلیّ تقولین هذا؟ فقالت إنّنی أنسی فإذا نسیت فذکّرونی. الطبقات الکبری، زهری بصری، دار صادر، بیروت، ج 3، ص 40.
[3]. عن أبی البختری، قال: لمّا أن جاء عائشة قتل علی علیه السّلام سجدت. مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، المکتبة الحیدریة، نجف، ص 27.
[4]. عن عائشة قالت لمّا ثقل رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لعبد الرّحمن بن أبی بکر إئتنی بکتف أو لوح حتّی أکتب لأبی بکر کتابا لا یختلف علیه فلمّا ذهب عبد الرّحمن لیقوم قال أبی الله و المؤمنون أن یختلف علیک یا أبا بکر. مسند أحمد بن حنبل، أحمد بن حنبل، مؤسسه قرطبة، مصر، ج 6، ص 47.
[5]. حدّثنا وکیع حدّثنا إسرائیل عن أبی إسحاق عن أرقم بن شرجبیل عن ابن عبّاس قال لمّا مرض رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مرضه الّذی مات فیه کان فی بیت عائشة فقال ادعوا لی علیّا قالت عائشة ندعو لک أبا بکر قال ادعوه قالت حفصة یا رسول الله ندعو لک عمر قال ادعوه قالت أمّ الفضل یا رسول الله ندعو لک العبّاس قال ادعوه فلمّا اجتمعوا رفع رأسه فلم یر علیا فسکت فقال عمر قوموا عن رسول الله. مسند أحمد بن حنبل، أحمد بن حنبل، مؤسسه قرطبة، مصر، ج 1، ص 356.
افزودن نظر جدید