حکومت بنی امیه از نگاه علمای اهل سنت معاصر
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در زمان خلیفه اول، معاویه به همراه برادرش یزید بن ابوسفیان به شام رفت، عمر او را استاندار اردن و برادرش را استاندار شام کرد، با مرگ یزید، معاویه حاکم شام و اردن شد و در زمان عثمان بر همه شام مسلط گردید. در زمان حضرت علی (علیه السلام) از بیعت با حضرت امتناع کرد و جنگ صفین را به راه انداخت. در نهایت توانست با خانه نشین کردن امام حسن(علیه السلام) خلافت را به دست بگیرد.[1] به این ترتیب حکومت امویان شکل گرفت، هر چند برخی از فرقههای به ظاهر اسلامی حکومت بنی امیه را مشروع میدانند، چرا که این حکومت را اوج شکوه و عظمت اسلام قلمداد میکنند و معتقدند که گسترش دین اسلام توسط این خاندان بوده که با کفار جنگیدند و با زور و جنگ هم ثروت به دست آوردند و هم دیگران را مغلوب کردند، پس حکومتشان مشروع بوده.[2] که البته یکی از این فرقهها، که این حکومت را تایید کرده فرقه ضالّه وهابیت است، فرقهای که دقیقاً همان کاریهایی را انجام میدهند که حکومت بنیامیه در اوایل اسلام انجام می دادند که در قسمتهای بعدی به آن اشاره میکنیم.
- ابنعربی در کتاب -العواصم من القواصم- که در عربستان بسیار هم مورد توجه علمای وهابی نیز هست،[3] مینویسد: «مردم با یزید بیعت کردند، همانطور که با پدرش معاویه بیعت کردند، هر چند برخی با یزید بیعت نکردند اما بیعت او شرعی و مشروع بوده است، چرا که بیعت با یک نفر یا دو نفر هم شرعی است».[4]
- قرضاوی یکی دیگر از علمای وهابی در عین حال که به حمایت از معاویه و حکومت بنی امیه برخاسته و ابنان را ستایش و تمجید میکند، به ولایت عهدی یزید شدیداً اعتراض کرده و آن را یکی از اشتباهات بزرگ و مهم معاویه برمیشمارد.[5]
- عبدالقادر عوده، از رهبران فکری و سیاسی جماعت اخوان المسلمین، ضمن هجمه بردن به معاویه معتقد است که معاویه ولایت عهدی را بدعت گذاشت تا بتواند فرزند فاسقش یزید را بر گرده مسلمانان سوار کند و خلافت را تبدیل به پادشاهی سختگیر و ظالمانهای کند که در کودکان و فاسقان بنیامیه باشد، حکومت بنی امیه و در رأس آن معاویه برای بیعت گرفتن برای فرزندش یزید، به حیله گری و رشوه دادن و تهدید و دروغ متوسل شده است.[6]
- سیّد قطب در ایراد گرفتن بر بنیامیه از همه هم کیشان خود جلوتر است و بیشترین اشکالات و صریحترین تهاجمات را بر حکومت بنی امیه و شخص معاویه وارد کرده است و میگوید: «زمانی که بنی امیه با نیرنگ و حیله روی کار آمد و خلافت اسلامی به حکومت موروثی دودمان بنیامیه تبدیل شد، (بیعت گرفتن معاویه از مردم برای یزید) این امر به هیچ وجه خواست اسلام نبود، بلکه از یادگارهای دوران جاهلیت بود که تجلی و پرتوافکنی اسلام نور آن را خاموش ساخته بود».[7] لذا سیّد قطب به طور صریح جریان دو واقعه از بیعت گرفتن معاویه برای یزید را مطرح میکند که بزرگان اهل حجاز و گروهی دیگر را که برای دیدار نزد معاویه رفته بودن را بیان میکند و در هر دو ماجرا تمام افراد حاضر در مجلس را تهدید به کشته شدن در صورت بیعت نکردن مطرح میشود.[8]
- محمد غزالی یکی دیگر از بزرگان اهل سنت معتقد است و مینویسد: «شکل حکومت در زمان معاویه تغییر کرد و نظام جمهوری پنهان شد و جایش را نظام پادشاهی شناخته شده در کشورها گرفت، و بیشتر مسلمانان در خطا کار بودن معاویه در اینکار اتفاق نظر دارند.[9]
لذا اگر نگاهی کوتاه در تاریخ این حکومت منحوس بیندازیم، علمای گذشته اهل سنت و بزرگان معاصرشان نه تنها هیچ فضایلی را بر این حکومت پلید ذکر نکردند، بلکه حکومت بنی امیه و در رأس آن معاویه را مکّار، فاسق، زورگو، بدعت گزار و منحرف از اسلام معرفی کردهاند، مثلاً همین سید قطب میگوید: «معاویه و عمروعاص بر علی (علیه السلام) پیروز نشدند، چرا که آنها در به کار بردن هر وسیلهای آزاد بودند، اما علی(علیه السلام) مقید به اخلاقش که همان اخلاق اسلامی است، بود. در حالی که معاویه و همکارش به دروغ، نفاق، حیله گری، رشوه و... تکیه میکردند، علی(علیه السلام) نمیتوانست به این جهنم پایین برود، پس عجیب نیست که آن دو پیروز شوند و علی موفق نشود، عدم موفقیت شرافتمندانهتر از پیروزی است».[10]
پس نتیجه اینکه اگر هر حکومتی مطابق با معیار و موازین صریح اسلامی روی کار نیاید، آن حکومت مشروع نخواهد بود، هر چند در ظاهر هم داعیه اسلامیگری را در سرلوحه کار خود داشته باشد، و در آخر نکتهای که حائز اهمیت است این است که حکومت وهابی هم، همشکل با حکومت بنی امیه است، چرا که این فرقه هم بصورت موروثی پادشاهی را بین خود میچرخانند، و با تهدید و ارعاب مردم خود را مطیع اوامر و نواهی خود قرار میدهند تا چند صباحی را با خیال آسوده حکومت کنند، و اینجاست که مسلمانان حکومتهای دیگر بلاد اسلامی باید هوشیار باشند تا دین اسلام اصیل به دست نااهلان آن نرسد، تا اسلامی ناب را به جهانیان معرفی کنند.
پینوشت:
[1]. دولت امویان، محمد سهیل طقوش، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، قم، چاپ دوم، ترجمه حجه الله جودکی، ص12.
[2]. شرح العقیده السفارینیه، عثیمین، دار الوطن للنشر، ریاض، عربستان، (1426ق)، ج1 ص684.
[3]. نقد الشیخ محمد بن عبدالوهاب من الداخل، عصام العماد، الاجتهاد، چاپ اول، قم، (1387ش)، ص93.
[4]. العواصم من القواصم، ابن عربی، وزاره الشئوون الاسلامیه والاوقاف والدعوه والارشاد، عربستان السعودی، چاپ اول، (1419ق)، ص222 .
[5]. تاریخنا المفتری علیه، قرضاوی، دارالشرق، قاهره، مصر، چاپ دوم، (2006م)، ص94.
[6]. اسلام و اوضاعنا السیاسیه، عبد القادر عوده، بی تا، بی جا، بی نا، ص120.
[7]. عدالت اجتماعی در اسلام، سید قطب، پژوهشکده امام و انقلاب، تهران، ترجمه آیت الله گرامی- خسروشاهی، ص215 و ص216.
[8]. همان، ص215 و 216.
[9]. معرکه المصحف فی العالم الاسلامی، محمد غزالی، نهضه مصر، چاپ اول، بی جا، ج1 ص46.
[10]. متب و شخصیّات، سید قطب، الشرکه الوطنیه للنشر و التوزیع، (1970م)، الرساله 1 ص242.
افزودن نظر جدید