تبعیت از مرشد نزد صوفیه
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از اصول تصوف تبعیت از پیر است یعنی معلم و استاد و سر سپردن به وی و فرمان بردن از او در هر امر به طوری که مرید نسبت به مراد فانی در اراده باشد «بر مرید واجب است که هر شرطی که شیخ برو کند او به آن وفا کند. اگر صعب باشد و گر سهل که طریق خدای طریق مجاهده و مکاره است. طریق راحت و آسانی نیست. اما مرید را بر شیخ هیچ شرطی نرسد که کند، چنانکه مرده را بر غسال هیچ شرط نرسد و هر که ارادت خود را ترک کرد و نفس خود را به شیخ تسلیم داشت میان او و مرده هیچ فرق نیست.»[1]
این نیز از مخترعات قرون وسطی به بعد است. بلی احتیاج به معلم و استاد در پیشرفت مقاصد و سهولت رسیدن به مقصود متفق علیه همه است هیچ کس را در این خلاف و نزاعی نیست و از مختصات صوفیه هم نیست اما دیگران یعنی متصوفه قبل، معلم تصوف را مانند معلم علوم دیگر میدانستند و برای او شخصیتی قائل نبودند، جز تعلیم و تربیت؛ شخصیت معلم را مؤثر در حصول نتیجه نمیدیدند مانند سایر علوم که اگر شخصی مثلا ادبیات را نزد معلمی بخواند و به هیچ وجه ارادتی به وی نورزد و معتقد به وی نباشد بلکه او را مطرود و مردود هم بداند و به نتیجه خواهد رسید یعنی ادیب ماهر خواهد شد اگر زحمت و ریاضت بکشد.[2]
اما اهل قرون وسطی ارادت به پیر را آنهم به وجهی که باید در جنب او از خود سلب اراده کند و مانند موم در کف او باشد دخیل در وصول به حق دانستند بلکه مانند عشق از ارکان مهمه شمردهاند بلکه میگویند این ریاضات و این اذکار را اگر از پیش خود کنی و به اذن پیر نباشد مؤثر نخواهد بود. از این روی عین القضات می گوید: «اگر به فرمان صاحب دلی بود این حرکات و سکنات مختلف، چون مریدان به فرمان پیران، همه راست است و اگر به خود کنند، همه غلط است و بد است و خطا و معصیت و اگر همه نماز فریضه است و روزه رمضان.»[3]
متصوفه پیش فقط نفس عمل و ریاضات را تنها مؤثر میدانستند حتی آنکه بسیاری بودند که هیچ مشایخ ندیده بودند و خودبهخود از راه ریاضت رفتند مع ذالک آنها را بهتصوف پذیرفتند و چون متأخرین بعد از شرط ارادت به پیر دیدند که بسیاری از اشخاص بدون واسطه پیر از اهل مقامات به زعم خود شدهاند و مورد قبول متصوفه قبل گردیدهاند ناچار شدند متصوفه را بدو قسم کردند:
1- مجذوب سالک
2- سالک مجذوب.
اول آنکه بدون خدمت پیر با ریاضت یا بی ریاضت جذبه الهی به وی رسد، دوم آنکه به واسطه ریاضات و خدمت مشمول جذبه حق شود یا ناچار شدند گفتند آنانکه بدون خدمت مشمول عنایت شدند به واسطه درک خضر بوده پس بیپیر نبوده. بیپیر مرو تو در خرابات، هرچند سکندر زمانی...
پیر را مراتبی است به ترتیب: شیخ، پیر دلیل، مرشد، قطب، قطب الاقطاب، این اواخر بر ارادت به پیر شرط دیگری هم اضافه کردهاند و آن این است که مرید به هر کس دست ارادت داد باید به نزد دیگری نرود و از مرشد دیگری نگیرد. لذا ابن عربی در این باره می گوید: «همچنان که یک عالم میان دو خدا، یک مکلف میان دو پیامبر صاحب شریعت و یک زن میان دو شوهر مشترک نتواند بود، دو شیخ نیز نمیتوانند یک مرید را در تربیت خود گیرند».[4] از این رو تصوف حالت دین و مذهب به خود گرفته و صحبت پیر به کلی از رشته تربیت و تعلیم خارج شده چه آنکه در تربیت و تعلیم شرط نیست اقتصار بر یک معلم و یک مربی، اما در دین و مذهب اقتصار شرط است بر یک امام و یک رهبر. متصوفه امروز بر مرید حتم می کنند که با مرشد دیگر پیوست نکند همچنانکه اگر مسلمانی بر کیش یهود رود مسلمانش ندانند یا بالعکس یهودیش ندانند یا شیعه بر طریق حنفی رود شیعهاش ندانند یا بالعکس حنفیش نخوانند بلکه اولی را خارج از دین و دومی را خارج از مذهب می شمارند، متصوفه امروز نیز همین معامله را با مرید مینمایند که از دو مرشد دو شعبه فراگیرد.[5]
پینوشت:
[1]. ابوالمفاخر یحیی باخرزی، اوراد الاحباب، انتشارات دانشگاه تهران، 1383، ج ۲، صص 90 و 91
[2]. مصطفوی جواد، البدعة و التحرف(آیین تصوف)، ص 15
[3]. عین القضات عبدالله بن محمد، نامه های عین القاضات همدانی، مصحح منزوی علی نقی، ناشر منوچهری، تهران، 1362، ج ۱، ص ۴۴۱
[4]. ابن عربی محمد بن علی، الفتوحات المکیه، ناشر: الهيئه المصريه العامه للکتاب، قاهره مصر، ج ۲، ص ۴۸۳، باب ۱۸۱
[5]. مصطفوی جواد، البدعة و التحرف (آیین تصوف)، ص 16
افزودن نظر جدید