ادّعای خدایی و خدا آفرینی حسینعلی نوری
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ادیان آسمانی و توحیدی همگی دارای سه اصل مشترک میباشند که اولین آن اعتقاد به خدای یکتا میباشد؛ ادیان آسمانی و شرایع الهی در اساس و اصول با هم تفاوتی ندارند. اصول و معارفی که بر حضرت آدم (علیه السلام) وحی شده، با آنچه بر پیامبرخاتم (صلی الله علیه و آله) نازل گردیده، بر یک اساس و با یک هدف بوده است. پیروان فرقه خود ساخته بهائیت نیز خود را خداپرست دانسته و مدعی هستند که بهاءالله خدا نیست و بندهای از بندگان خدا میباشد، به علاوه این، به مقام مظهریت الهی نیز رسیده است. اما ما با بررسی سخنان بهاءالله و بزرگان بهائی به مطلبی غیر از این برمیخوریم و متوجه میشویم آنچه که در واقع موجود است با آنچه که بهائیان مبنی بر یکتايی خداوند معتقداند، زمین تا آسمان فرق میکند. سران این فرقه که پیروانشان را اغنامالله (گوسفندان خدا) نامیدند در بیانات و نوشتههای ایشان مکررا خود را همان خدای یکتا معرفی کردهاند؛ مطلبی بس مفتضح که حتي كودكان با شنیدن آنها به سخرهشان میگیرند؛ مگر با عقل جور در میآید کسی که خود مثل تمامی بندگان میخورد، میآشامد، راه میرود، محتاج است، به زندان میرود و توان خلاصی از آن را ندارد، خدا باشد؟! البته مبلغان بهائی توجیه میکنند که این سخنان و ادعاها، همچون شطحگویی عرفا میباشد که این توجیه همانند (تشبث غریق بکل حشیش است) و هیچ منبع علمی ندارد و هیچکدام یک از عرفا تا به حال چنین ادعاهای (خدایی) گزافهای نکردهاند.
ادعاهای خدایی حسینعلیبهاء، در کتابهایش و کتابهای بهائیان از حد شماره خارج است که ما به چند نمونه بسنده میکنیم: مورد اول: حسینعلی در کتاب مبین میگوید: «إسمع مایوحی من شطر البلاء علی بقعه المحنه و الابتلاء من صدره القضاء انه لا اله الا أنا المسجونالفرید.[1] بشنو آنچه از شطر بلا بر بقعه محنت و گرفتاری از سینه قضا وحی میشود که نیست خدایی جز من زندانی تنها». مورد دوم: در همین کتاب نیز چنین میگوید: «إن الّذی خلق العالم لنفسه منعوه أن ینظر الی احد من احبائه إن هذا إلا ظلم مبین.[2] آن خدایی (حسینعلی) که جهان را برای خودش خلق کرده، او را منع میکنند که به یکی از دوستانش بنگرد، این ظلم آشکاری است». مورد سوم: در کتاب بدیع میگوید: «إنه یقول حینئذ أنّنی آنا الله إلّا أنا کما قال النقطه من قبل و بعینه یقول من یأتی من بعد.[3] او (حسینعلی) در این زمان میگوید: من همان خدایم و خدایی جز من نیست، چنان که نقطه (علیمحمد باب) نیز از پیش میگفت، و کسی که بعد از این میآید بعینه همین را خواهد گفت». مورد چهارم: حسینعلی در کتاب مبین میگوید: «قل یری فی هیکلی إلا هیکل الله، و لا فی جمالی إلّا جمال الله، ولا فی کینونتی إلّا ذاته و لا فی حرکتی إلّا حرکته، و لا فی سکونی إلّا سکونه، ولا فی قلمی إلّا قلمه، العزیز المحمود؛[4] بگو در هیکل من دیده نمیشود مگر هیکل خدا، و در جمالم دیده نمیشود مگر جمال خدا، و در کینونت ساختار و ذاتم دیده نمیشود مگر کینونت و ذات خدا، و در حرکت و سکونم دیده نمیشود مگر حرکت و سکون خدا، و در قلمم دیده نمیشود مگر قلم خدا که غالب و پسندیده است».
ادّعای خداآفرینی بهاء: حسینعلیبهاء به همین منوال ادعای خدایی میکرد و بیشرمی را به حد اعلی میرساند، تا اینکه یکی از شاگردان (نبیلزرندی) رتبه خدایی را برای او نپسندید، و او را به مقام بالاتری راهنمایی کرد. در کتاب هشت بهشت شعری آمده (که ظاهرا از نبیلزرندی) خطاب به حسینعلی سبب شد که میرزا بهاء پا را از رتبه خدایی فراتر نهد و مدعی خداسازی شود شعر از این قرار است: «خلق گوید خدایی، من اندر عجب آیم / پرده برداشته مپسند به خود ننگ خدایی».[5] لذا عباس افندی در مکاتیب خود گوید: «حسینعلی بهاء ادعای خداآفرینی کرد و در قصیده و رقائیه گفت: کل الالوه من رشح امری تألّهت / و کل الربوب من طفح حکمی تربّبت» (یعنی همه خدایان از رشحات (و آثار) فرمانم به خدایی رسیدند و همه پروردگاران از لبریزی حکم من پروردگار گشتند.)[6] با صرف نظر از این ادعای وی متوجه این نکته میشویم که وی قائل به وجود چندین خدا بوده است و بنابراین اقرار وی، بهائیت به هیچوجه آئین یکتاپرستی نمیباشد. نکته دیگری که تذکرش لازم است اینکه، بعضی (چون میرزا ابوالفضل گلپایگانی) خواستهاند کلمه ربّ را به معانی دیگری غیر از خدا تأویل و توجیه کنند، پاسخ آنها روشن است و آن اینکه اولا ربّ و رتبه ربوبیّت در عرف نخست به همان خدا اطلاق میشود و ثانیا حتی اگر این مدعا را بپذیریم آیا لفظ (إله و الله) را میتوان توجیه کرد، با توجه به اینکه حسینعلی بهاء در ادعاهای خود در بسیاری از موارد خود را (إله و الله) معرفی میکند؟! کلام خود را با جمله عباس افندی به پایان میرسانیم و نتیجه گیری را واگذار میکنیم به اشخاص حقیقت طلب؛: «چه که اظهار الوهیّت و ربوبیّت، بسیاری نمودهاند، حضرت قدوس روحیله الفداء یک کتاب در تفسیر صمد نازل فرمودند که از عنوان کتاب تا نهایتش (إنّی أنا الله)(من همان خدا هستم) را در قریه بدشت (نزدیک شاهرود) تا عنان آسمان به اعلی النّداء بلند نموده و همچنین بعض احباء در بدشت».[7]
پینوشت:
[1]. کتاب مبین، حسینعلینوری ص286.
[2]. کتاب مبین، حسینعلینوری ص292، همچنین در ص80 خطاب به ملکه لندن کرده و خود را خدا معرفی میکند.
[3]. کتاب بدیع، ص15.
[4]. کتاب مبین ص21.
[5]. تألیف ادوارد براون یا شیخ احمد روحی و یا میرزا آقاخان کرمانی.
[6]. مکاتیب، عباس افندی ج2 ص255.چاپ شیخ فرجالله.
[7]. مکاتیب عبدالبهاء، ج 2 ص245، چاپ شیخ فرجالله.
افزودن نظر جدید