شاهنامه
آنچه ما در شاهنامه میبینیم، پوسیدگی شاهنشاهی ساسانی از درون است. انتقامجویی بزرگان ایران از یکدیگر،اختلافات شَدید، بَددِلی و بدخواهی و... همه باعث شد حکومت زرتشتی ساسانی از درون آسیب ببیند و جنگ نظامی با مسلمین، تنها بخشی از فرآیند سقوط ساسانیان بوده است.
دوران پادشاهی هرمزد، پسر خسرو انوشیروان، آمیخته با حوادث بسیار سخت و دلخراش بوده است. دورانی که ایران، گرفتار جنگ داخلی بود. هرمزد عاقبت به دست درباریان، نابینا و در نهایت کشته شد.
خسرو پرویز در شاهنامه، شخصیتی است مغرور، متکبر، خودخواه و بیرحم که برای رسیدن به قدرت، هیچ حد و مرز و هیچ اصل اخلاقی و انسانی نمیشناسد. تنها منافع خود را میبیند و به هیچ چیز و هیچ کسی وفادار نیست.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ دکترعبدالحسین زرینکوب پیرامون ابوالقاسم فردوسی مینویسد: «آیین شیعه که وی را به تعبیر خودش خاک پای حیدر کرده بود، روح و ذهن وی را به دنیای پارسایی و قهرمانی می خواند و از برادرکشیها و ناجوانمردیهایی که امیران عصر را از بخارا تا گرگان و از طوس تا بغداد به جان هم
حکیم ابوالقاسم فروسی در سرودن شاهنامه، از ادبیات قرآنی نیز بهره بُرده است. برای نمونه وقتی میخواهد آفرینش خداوند را ستایش کند، میگوید سپاس آن خدایی که با کاف و نون، جهان را آفرید و این همان آیه قرآن است که میفرماید: إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ...
یکی از دلایل مسلمانی فردوسی، و زرتشتی نبودنِ او، همین مقبرهی اوست. چه اینکه در دین زرتشتی، در خاک دفن کردن مردگان، گناهی بزرگ شمرده میشود.
رستم و سهراب، پدر و پسری بودند که نادانسته در برابر هم جنگیدند. در شاهنامه میخوانیم که سهراب، در نبرد با رستم، دائماً رستم را تحقیر میکند. بسیار مغرور و متکبر است. رستم نیز با حیله و دروغ در پی پیروزی است. سهراب خون بسیاری از ایرانیان را میریزد ولی در نهایت به دست پدرش رستم کشته میشود.
افراسیاب حریف پهلوانان ایران نشد، پس ناگهان پیشنهاد مذاکره و صلح داد. اما پادشاه ایران به فرمانده سپاه ایران گفت: «درِ بینيازى به شمشير جوى، به كشور بُوَد شاه را آبروى». یعنی اقتدار و بینیازی ایران در پناه شمشیر به دست میآید و این (قدرت تسلیحاتی) است که مایهی آبروی شخص اول ایران است.
فردوسی روایت میکند: رستم با هفت جنگجوی ایرانی وارد شکارگاه افراسیاب تورانی میشود. سی هزار سرباز تورانی (که در این داستان، در مقش مدافعان وطنِ خود ظاهر میشوند) به سوی رستم میتازند. اما رستم و یارانش، بسیاری از آنان را سر میبرند. چنان که زمین پر از اجساد بیسرِ سربازان تورانی شده بود. برخلاف ادعاهای باستانگرایان، فردوسی بسیاری اوقات از شاهان و پهلوانان ایرانی، تصویری مایل به سیاهی و گمراهی نشان میدهد.
حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه میگوید: هنگامی که منوچهر به 120 سالگی رسید و مرگِ خود را نزیک دید، نوذَر را به جانشینی خود برگزید و به او وصیت کرد که دیندار باشد. چون گرویدن به دین خدا، عقل و اندیشه انسان را پاکیزه میکند. البته منوچهر فقط به همین اکتفا نکرده بود. او پیشتر، با تیغ تیز به سراغ بیدینان و بَددینان رفته بود.
حکیم ابوالقاسم فردوسی در بسیاری از بخشهای شاهنامه، تصویری مایل به سیاهی، گمراهی و ظلمت از شاهان و جنگجویان ایران باستان نشان میدهد. برای نمونه در داستان زندگی کیکاووس پادشاه ایران، به نوعی او را خونریز، متکبر و ابله میخواند. چنان که زمین را با ریختن خونها فتح کرد. اما به این راضی نشد. پس در پی آن افتاد که آسمان را هم فتح کند!
حکیم ابوالقاسم فردوسی، مسلمان و شیعه مذهب بوده؛ در ابتدای شاهنامه، پیروی از محمد و آل محمد را طریق رستگاری نامیده است. او میگوید که منِ فردوسی، بندهی اهل بیت پیغمبرم و راه نجات، تبعیت از محمد و آل محمد است.
برخی از هموطنان با افتخار میگویند: در ایران باستان، مردم در انتخاب دین آزاد بودند! در پاسخ میگوییم: اولاً اینکه کوروش هخامنشی، مردم را به گوساله پرستی تشویق میکرد، جای افتخار ندارد. چون او میخواست مردم در جهل و خرافات بمانند تا بتواند بر آنان حکومت کند. ثانیاً در شاهنامه آمده که منوچهر پادشاه ایران باستان، مردم را تهدید کرد که هر کس دینی غیر از دین من داشته باشد، با شمشیر من مواجه خواهد شد!
ابومنصور دقیقی (آغازگر شاهنامه) به خاطر خُلق بسیار بدی که داشت به دست بردهاش کشته شد و محمد بن عبدالرزاق طوسی (حاکم خراسان و حامی مالی شاهنامه) به دست سامانیان مسموم و نهایتاً سر بریده شد. شاهنامه با خون آغاز شد و محتوای آن هم سراسر حکایت جنگ و ریختن خونهاست. حال آنکه بسیاری از شاهنامه دوستان، این حقیقت را نادیده گرفته و نگاهی رمانتیک به شاهنامه دارند.