اصول دين در مكتب اماميه

متكلمان اماميه از گذشته هاى دور پنج اصل را به عنوان اصول عقايد معرفى مى كردند كه عبارت از: توحيد، عدل ، نبوت ، امامت و معاد. انتخاب اين پنج اصل نه به دليل انحاصر مسائل اعتقادى در آنها، بلكه به دليل اهميت بسيار اين اصول در مقايسه با ديگر معارف اعتقادى بوده است . البته بسيارى از مباحث مهم اعتقادى ديگر، به عنوان زير مجموعه اصول فوق و در ذيل آنها مورد بحث قرار مى گيرد.
از ديدگاه اماميه ، توحيد و عدل از ديگر اصول اعتقادى بسى مهمتر بوده است و در احاديث اين دو اصل به عنوان پايه هاى اساسى دين معرفى شده است .(84) از دير باز تفسير خاص اماميه و معتزله از اين دو اصل آنها را از ساير فرقه هاى كلامى جدا ساخت است ؛ از اين رو به اين دو گروه ((اصحاب التوحيد و العدل )) يا گاه به اختصار ((عدليه )) مى گفتند. اصل امامت نيز ويژگى اصلى اماميه بود و آنان را از ديگران و حتى از معتزله جدا مى كرد. اهميت اين اصل تا آنجاست كه در احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان معصوم عليه السلام آمده است كه ((هر كس امام خويش را نشناسد به مرگ جاهليت مرده است )).(85)
شايان ذكر است كه شيعه على رغم پاره اى اختلافات ، در بسيارى از عقايد با ديگر مسلمانان اشتراك دارد كه در اينجا از تاءكيد بر آنها خوددارى مى شود.
در ادامه به برخى عقايد مهم اماميه اشاره مى كنيم :
1. توحيد:
هر چند اصل توحيد در ميان متكلمان مسلمان محل اتفاق است ، اما ديدگاه اماميه در تبيين توحيد صفاتى و افعالى با سايرين تفاوتهاى مهمى دارد. آنان درباره توحيد صفاتى ، عقيده اشاعره را كه براى خدا صفات زايد بر ذات قائل بودند نمى پذيرند و نيز نظريه برخى معتزله را كه منكر صفات خداوند بودند و يا به نيابت ذات از صفات باور داشتند، مردود مى دانند.
از نظر متكلمان اماميه ، هر چند معنا و مفهوم صفات خدا با ذات او متفاوت است ، اما ذات و كليه صفات ، داراى يك مصداق واحد هستند. به ديگر سخن ، صفات حق تعالى عين ذات اوست و يك حقيقت واحد بيش ‍ نيست .
درباره توحيد افعالى ، اشاعره به انحصار فاعليت در خداوند و معتزله به فاعليت مستقل انسان در افعال خويش معتقد بودند، ولى در مكتب اماميه اين دو نظريه به صراحت مورد ترديد و تكذيب قرار گرفته است ؛ زيرا از يك سو انسان در افعال خويش مؤ ثر بوده و افعال در واقع از آدمى صادر مى شود، و از سوى ديگر، قدرت انتخاب و تاءثيرگذارى انسان در طول فاعليت خداست (توضيح اين مطلب را در مبحث بعد خواهيم ديد).
2. اختيار و آزادى :
اماميه ، برخلاف اشاعره ، به اختيار و آزادى انسان و تاءثيرگذارى او در رفتار خويش اعتقاد دارد، الما اين اختيار هرگز به تفويض ‍ - كه اعتقاد معتزله است - نمى انجامد و وانهادگى انسان به خويش و بركنارى مشيت و اراده الهى از تاءثير و دخالت در امور انسان و جهان را نمى پذيرد. از اين ديدگاه . قدرت اختيار انسان در طول اختيار خداست و همان طور كه هستى انسان دائما از سوى پروردگار افاضه مى شود، قدرت اختيار و انجام كار را نيز به همان صورت از خداوند دريافت مى كند. اين گونه نيست كه خداوند قدرت انجام كار را به انسان واگذار و تفويض كند و از آن پس خود توان تاءثير بر افعال انسان را نداشته باشد، بلكه چون مالكيت انسان نسبت به توانايى انجام كار، در طول مالكيت خداست ، خداوند نيز نسبت به اين قدرت مالكتر و قادرتر از انسان است . بنابراين بايد گفت كه قدرت اختيار انسان متوقف بر اجاره و مشيت الهى است و خدا هر لحظه كه بخواهد مى توان اصل قدرت را از انسان باز ستاند و يا از تاءثير آن در رخداد فعل جلوگيرى كند. اين مطلب در روايات شيعه و در گفتار اهل بيت و به صورت يك قاعده كلى بيان شده است و درباره آن سخن فراوان گفته اند: ((لاجبر و لا تفويض ولكن امر بين الامرين ))(86). اين قاعده هماره يكى از امتيازات كلامى شيعه به شمار مى آمده است .
يكى از ادله متكلمان اماميه در رد نظريه جبر، منافات داشتن اين نظريه با عدل الهى است ؛ زيرا مجبور كردن انسانها بر گناه و سپس مجازات آنها به دليل ارتكاب آن ، كارى قبيح و ظالمانه است .(87) از اين رو، بحث اختيار و آزادى انسان از نظر شيعه همواره با نظريه عدل الهى پيوندى ناگسستنى و استوار داشته است .
3. عدل :
متكلمان اماميه صفت عدل را به عنوان يكى از جامعترين صفات فعل خدا در نظر گرفته اند و از اين رو بسيارى از مباحث مربوط به افعال الهى را در ذيل اصل عدل مندرج مى ساخته اند. از نظر ايشان ، عدل الهى به معناى منزه بودن خدا از ارتكاب افعال قبيح و اخلال به واجبات و لزوم انجام دادن كارهاى درست و نيكوست .(88) امام اشاعره معتقدند كه خداوند هر فعلى انجام دهد همان عدل است ؛ زيرا او مالك همه موجودات است و مالك در ملك خويش هرگونه كه بخواهد، تصرف مى كند.(89) متكلمان اماميه در رد اين سخن دلائلى آورده اند؛ از جمله گفته اند كه برخى افعال به خودى خود عقلا قبيح و ظلم است ؛ از اين رو خداوند چنين كارى انجام نخواهد داد. براى نمونه مى توان به مجبور كردن انسانها به گناه و كيفر دادن آنها به خاطر گناهان يا تكليف بمالايطاق اشاره كرد. البته اين موضوع نيز ريشه در يكى از مباحث بحث انگيز كلامى ، يعنى مساءله حسن و قبح افعال دارد. در حقيقت تفسيرهاى گوناگون از مساءله عدل الهى در بين متكلمان مسلمان ، به تلقى و برداشت آنان از حسن و قبح عقلى و شرعى باز مى گردد.
4. حسن و قبح افعال :
نظريه اماميه در مساءله حسن و قبح داراى دو عنصر اساسى است : نخست آنكه خوبى و بدى به عنوان يكى از ويژگيهاى اعمال در نظر گرفته مى شود (كه از اين به حسن و قبح ذاتى ، در مقابل الهى ، تعبير مى شود) و ديگر آنكه عقل آدمى را بر درك خوبى و بدى اعمال توانا مى داند (كه از اين بح حسن و قبح عقلى ، در مقابل شرعى ، تعبير مى شود). با وجود اين ، اماميه معتقدند كه انسان به دليل محدوديت عقل و آگاهى ، قادر نيست ارزش همه افعال را به درستى درك كند؛ نيازمند دين و شريعت است . اما اشاعره معتقدند كه افعال خود داراى خوبى و بدى نيستند و حتى اگر هم چنين مى بود، عقل آدمى از درك اين ويژگيها عاجز و ناتوان است . اماميه بر اساس نظريه خويش در حسن و قبح افعال ، مى كوشد تا افعالى را كه عقل ذاتا قبيح و ناشايسته مى داند، از خداوند متعال سلب كند. اما اشاعره كه حسن و قبح ذاتى و عقلى را قبول ندارند، بر آن اند كه خدا هر كارى انجام دهد همان عدل و خوب است ، نه اينكه خداوند فعلى را كه عقل آن را ذاتا خوب و عدل مى داند، انجام خواهد داد.
5. رؤيت خدا:
اماميه معتقد است كه خداوند متعال به هيچ صورت ، در دنيا و آخرت با چشم قابل رؤيت نيست ؛ زيرا ديده شدن از ويژگيهاى موجود مخلوق مادى يعنى جسم است . البته در احاديث امامان به نوع ديگرى از رؤيت - رؤيت قبلى - اشاره شده است كه تنها مردود نيست ، بلكه از آن به عنوان عالى ترين نوع معرفت آدمى نسبت به خدا ياد مى شود. اين مشاهده و رؤيت نه تنها در آخرت حاصل مى شود، بلكه در همين دنيا نيز ممكن و ميسر است . آنگاه كه از امام على عليه السلام درباره رؤ يت پرسيده شد كه ايا پروردگارت را هنگام پرستش ديده اى آن حضرت فرمود: ((من كسى نيستم كه پروردگارى را كه نديده ام بپرسم ))، عرض كردند: چگونه او را ديده اى ؟ فرمود: ((ديدگان با ديدن او را درك نكنند ولى دلها با حقايق ايمان او را مى بينند)).(90)
6. امامت :
در بين مكاتب كلامى ، اماميه تنها گروهى هستند كه امامت را از اصول دين به شمار مى آورند و بر آن تاءكيد وافر دارند. ديگر حوزه هاى كلامى با اين اعتقاد كه نصب امام بر مسلمان واجب است نه بر خداوند، امامت را يك تكليف شرعى ماانند ديگر واجبات مى دانند و آن را از فروع دين مى شمارند.(91) امام اماميه ، امامت را از اصول دين مى داند؛ زيرا امام را خداوند معين كرده است و نصب امام ، همچون ارسال رسل ، يكى از وظايف خداوند در هدايت بندگان است .
وظيفه مردم در اين ميان ، معرفت و شناسايى امام و بيعت با او و پيروى از آموزه ها و فرامين اوست . اين نكته را نيز بايد افزود كه مفهوم ((امت )) و ((امامت )) در تفكر شيعى به كلى با انگاره ديگران تفاوت دارد؛ به اعتقاد اماميه ، امامت صرفا يك رهبرى اجتماعى و حتى رهبرى دينى به معناى اجراى احكام اسلامى نيست ، بلكه امامت ، رهبرى امت اسلام در همه شؤ ون حيات بشرى اعم از اعتقادى ، عملى ، اخلاقى ، اجتماعى و سياسى است . از سوى ديگر، امام يك شخص ‍ و يا يك شخصيت عادى نيست كه مردم او را به ميل خويش برگزينند و او را به حل و فصل امور عادى و روزمره بگمارند، بلكه امام فردى معصوم از گناه و خطاست و رسالت سنگين استمرار راه نبوت را بر دوش دارد. بنابراين امام در همه شؤ ون پيامبر، غير از تلقى وحى و شريعت ، جانشين اوست و از وظايف امام ، ابلاغ احكام و معارفى است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به دليل نبود شرايط در ابلاغ آنها توفيق نيافت .
امامت براى اماميه نه تنها يكى از مهمترين اصول اعتقادات است ، بلكه جايگاه اماميه را در بسيارى ديگر از عقايد روشن و مشخص مى سازد. يكى از ويژگيهاى امام ، مرجعيت دينى و اعتقادى است و بديهى است كه شيعيان در مسائل اعتقادى خود از امامان و احاديث آنها كمك مى گيرند. به اين ترتيب امامت يك اعتقاد محورى و ويژگى اصلى اماميه است و ديگر عقايد ممتاز اماميه به امامت باز مى گردد. از ديگر عقايد اماميه كه برگرفته از گفتار امامان است ، مى توان از بداء، تقيه ، عذاب قبر، شفاعت و رجعت ، نام برد.