شهسوار فلک
امواج طلایى خورشید از کرانه اقیانوس فرو مى ریخت، عروس بدیع الجمال حرم خانه چرخ نقاب از چهره برافکنده خرامان خرامان از تپّه خاک بالا آمد و قوس صعودى را عرصه جولان قرار داد، فانوس هواى شفّاف صبح زمستان، ذرّات زراندود آفتاب را پخش مى کند، نسیم پرغرور سحرگاهان با شاخ هاى غارت شده بوستان گرم عشوه گرى است، شیشه هاى کتابخانه اى که در کنار این بوستان قرار دارد و بر اثر سایه شاخ هاى برهنه مشبّک شده در خور استعداد خویش سهمى از آن نور جهان افروز را ربوده و به دورن منعکس مى کند.
اى مهر فروزان، چقدر دلربایى نمى دانم از فروغ رویت بگویم یا از احاطه دامن پرفیضت؟ آیا تو یگانه عروس بزم الهى هستى یا خدا موجودى زیباتر از تو هم آفریده است؟ در این دستگاه پرعظمت که یکى از عروسان آفتابیش این قدر دلرباست، اگر عروسان پرده نشین آن نقاب از چهره برافکنند، آیا دشنه حیرت با دست و دل دلدادگان چه خواهد کرد؟