دليل چهارم گلپايگاني در فرائد بر عقايد بهائيها و جواب آن

در مقام ذكر برهان چهارم گلپايگاني بر عقايد بهائيها كه دليل معجزه باشد بايد بگويم معجزه ي دستگاه باب و بهاء اين بوده كه مبلغي مانند گلپايگاني را ثمره و محصول به جامعه داده است كه هيچ مكتبي نتواند در خباثت و شيطنت و بي حيائي و طراري و دروغ پردازي و پشت هم اندازي چنين مبلغ و محصولي به بار آورد.
گلپايگاني در فصل رابع از مقاله ي اولاي كتاب فرائد براي اقامه ي دليل معجزه بر حقانيت اربابانش تقريبا بيست ورق نوشته و يك مشت رطب و يابس ضد و نقيض گفته و پشت هم اندازي كرده ولي يك معجزه ي بالفعل هم (البته چون نداشته اند) صريحا سراغ نداده است با وجود اين، يكي از اقوي و اظهر براهين بر حقانيت آنها را دليل معجزه قلمداد نموده و فصل رابع را براي بيان كيفيت استدلال به معجزات عنوان مي نمايد.
خوانندگان محترم مطمئنا بدانند كه باب و بهاء قطعا هيج معجزه اي نداشته اند و بهترين شاهد از جمله همين فصل رابع كتاب فرائد است كه گلپايگاني با همه زبردستي و اهتمام اگر يك معجزه با نام و نشاني مي توانست براي آنها نشان دهد آن را حتما بر سر علم مي نمود و به رخ همه مي كشيد و در اطراف آن هياهو راه مي انداخت و محتاج به زحمت نوشتن بيست ورق مطالب آشفته نمي شد كه گاه به نفع اربابانش لحن آن انكار معجزات خاتم الانبياء و ساير انبياء باشد و گاه از شدت وضوح معجزات پيامبران، ناچار لحني به اقرار معجزه براي آنها تحويل دهد و با يك شيطنت و عوام فريبي خاص، اربابان خود را هم صاحبان معجزه وانمود كند.
بايد گفت بيچاره گلپايگاني در اين فصل بين دو امر شديد التنافي واقع شده است يكي وضوح وقوع معجزات از انبياء حقه، ديگري خالي بودن دستگاه اربابانش از معجزه كه بديهي است در مقام اثبات حقانيت اربابان خود نمي تواند
از روي انصاف و حقيقت بين اين دو امر را جمع بنمايد.
لذا گاه از آن طرف افتاده مي خواهد يكسره و بالصراحة معجزات انبياء حقه را انكار كند و يا احتجاج به معجزات (غير كتاب) را از انبياء منع نمايد تا كسي حق مطالبه ي معجزه از سيد و ميرزا نداشته باشد ولي جرئت نمي كند زيرا مي بيند وقوع معجزات و همچنين احتجاج پيامبران به معجزات، قطعي و معلوم است از اين جهت در حاليكه مي گويد: «ابدا ارتباطي و ملازمه اي فيمابين ادعاي رسالت و قدرت رسول بر امور خارقه ي عادت نيست.» و يا مي گويد: «اگر تمام قرآن مجيد را تفحص نمائي يك موضع را نتواني يافت كه آن حضرت به معجزه غير قرآن مجيد استدلال فرموده باشد و يا مقترحي از مقترحات قوم را اجابت فرمايد.» و بلكه مي گويد: «آنچه موافق اهل علم و حكمت است اين است كه معجزاتي كه به انبياء علي العموم نسبت داده شده آنچه راجع به قوت و غلبه و كليت روح قدسي است كه منزل بر قلب مبارك انبياء است حقست و معقول و آنچه راجع به اين مقام نيست خرافت است و مجعول.»
ولي باز هم گفته است: «انبياء و مرسلين مظاهر قدرت الهيه و مطالع جميع صفات و اسماء حضرت احديت بر هر چيز به اذن الله قادر و بر عوالم تكوين به ارادة الله توانا و مقتدر» و مي گويد: «اهل بهاء منكر معجزات حضرت خاتم الانبياء نيستند بل كلام ما در اينست كه معجزات دلالت مستقله بر اثبات صدق ادعاي نبوت ندارد و حضرت رسول در اثبات حقيقت خود به معجزات استدلال نفرموده اند.»
و مي گويد: «احاديثي كه دلالت دارد بر اينكه از آن حضرت معجزه ظهور يافت بدون اقتراح و طلب كفار البته حق است و موافق است با قرآن و ما به آن مؤمنيم.»
و مي گويد: «بلي نكته ي واضحه اين است كه ممكن نيست كه صاحب امر براي هر نفسي معجزه ظاهر نمايد و هر كس هر چه اقتراح نمود او في الفور
اجابت فرمايد زيرا كه عموم افراد خلق اگر براي فهم دين هم نباشد بل محض تماشاي امور عجيبه هر روز اجتماع خواهند نمود و اظهار امر غريبي و معجزه ي عجيبي بر صاحب امر اقتراح خواهند كرد و عمرها خواهد گذشت و مقترحات خلق تمام نخواهد شد و مجلس نبوت و رسالت به محافل تياتر و ملاعبت تبديل خواهد يافت و سر آيه ي كريمه ي و لو اتبع الحق اهوائهم لفسدت المسوات و الارض ظاهر خواهد شد لهذا در زمان غابره حكمت الهيه اقتضا فرمود كه اگر امتي تصديق رسول مبعوث را موقوف به آيتي آسماني نمايند و ايمان خود را مشروط به ظهور آن آيت گردانند رؤساي آن امت مجتمع شوند و يك آيت از آيات عظيمه را اختيار كنند و روزي را ميعاد نهند و امت را اخبار دهند آن وقت آن رسول آيت مطلوبه را در حضور جمع اظهار مي فرمود و حجت بر جميع خلق بالغ مي شد.»
و گاه از اين طرف افتاده كه مي خواهد براي اربابان خودش يعني سيد و ميرزا معجزه جعل نمايد ولي باز هم جرئت نمي كند صراحتا و بدون اندماج و اجمال چيزي بتراشد زيرا مي بيند به اقرب زمان خالي بودن اين دستگاه از معجزه بر همه واضح است لذا مي ترسد اگر معجزه اي بخصوص و معين به آنها نسبت دهد فورا مچ دستش گرفته و مشتش براي عوام هم باز شود از اين جهت در دنباله ي همين عبارات اخير كه از او نقل نموديم چنين مي گويد:
«و نظر به وضوح اين مسئله مكرر اكابر امت بهائيه از روساء و بزرگان ملك و ملت در مجالس مناظرت رجا نمودند كه مجلسي منعقد نمايند و بنصفت و عدل در مطالب اين ظهور نظر فرمايند و اگر اخيرا منتهي به طلب معجزات شد متفق گردند و بر وفق امم ماضيه اعلان نمايند تا حق از باطل معلوم شود و ثابت از زايل ممتاز گردد و اختلاف و تفرقه از مابين امت زوال يابد» - و بالاخره مواردي را به سود خود قلمداد مي كند و حاصل مي گويد اما رؤساي دينيه براي اين امر حاضر نشدند يعني پس معجزه واقع نشد. و در موضع ديگر همين فصل مي گويد: «اگر نفسي در معرفت مظاهر امر الله بخواهد به معجزات تمسك جويد نسبت آن را به اين ظهور
اعظم، اقوي و اتم مشاهده نمايد زيرا كه زمان اقرب و وسايط معروفتر و اختبار حال روات سهلتر و آسانتر است.» و در آخر فصل هم مي گويد: «و اما المعجزات الخصوصية و البينات الالهية و الاخبار عن الامور الاتيه المصرحة بها في الالواح المقدسة فهي اكثر من ان تحصي في هذا المختصر فمن اراد العلم بها و الاطلاع عليها فليطلبها من مظانها و مداركها.»
ما در اين كتاب در مقام اثبات نبوت انبياء حقه يا بالاخص نبوت خاتم الانبياء صلي الله عليه و آله و سلم نبوده و نيستيم كه از جمله درصدد اثبات معجزات آنها برآمده و اشكالات و مهملات امثال گلپايگاني را نيز در اين زمينه رد بنمائيم؛ نبوت ساير انبياء و خاتم انبياء صلي الله عليه و آله و سلم مورد تصديق ما و اوست.
بلكه در مقام رد استدلال گلپايگاني بر حقانيت دعوت باب و بهاء مي باشيم لذا مي گوئيم: اولا گلپايگاني با اينكه مي گويد: «ابدا ارتباطي و ملازمه اي فيمابين ادعاي رسالت و قدرت رسول بر امور خارقه ي عادت نيست» بلكه مي گويد: بر وفق علم و حكمت معجزه (غير كتاب كه به وسيله ي روح القدس منزل بر قلب انبياء است) خرافت است و مجعول، چگونه صحيح است براي اربابانش مدعي معجزه شود و به آن بر حقانيت آنها استدلال بنمايد. ثانيا - او كه در اين مقاله از كتاب فرائد بر اقامه ي دليل و برهان بر حقانيت باب و بهاء همت گماشته و چنانكه ديديم به اقسام شيطنت به امور سست تر از تار عنكبوت براي اين مقصود دليل تراشيده اگر در مقام استدلال به معجزات هم چنانكه قبلا گفتيم به راستي تنها يك معجزه سراغ مي داشت به جاي سياه كردن اين همه صفحات قطعا به ذكر همان يك معجزه و تثبيت آن مي پرداخت پيداست كه به راستي اصلا معجزه اي سراغ نداشته و به جعل معجزه اي با مشخصات هم ديگر جرئت اقدام نكرده و ترسيده است كه مچش نزد عوام گرفته و مشتش باز شود لذا اين تكليف را از گردن خود ساقط نموده و به اجمال و اندماج قضيه و احاله ي به ديگر بهائيها از ميدان فرار نموده است. والسلام علي من اتبع الهدي و الحمد لله رب العالمين علي هدايته و صلي الله علي محمد و آله اجمعين.
تا اينجا چاپ دوم جلد اول كتاب بهائي چه مي گويد پس از تصرفات جزئي در بعض عبارات چاپ اول و چند صفحه اضافات ضمني خاتمه پذيرفت.
چون گلپايگاني از صفحه ي 280 تا 315 فرائد به منظور بازنمودن راه تشريع براي متنبيان و مدعيان شريعت جديد بعد از حضرت خاتم النبين صلي الله عليه و آله و سلم بناي مغلطه و سفسطه گذاشته و به خيال خود به آياتي از قرآن مجيد و احاديثي استدلال نموده است كه جواب آنها (از صفحه ي 93 تا صفحه ي 147 چاپ اول) در جلد دوم اين كتاب داده شده اما از ذكر آيه ي يا بني آدم اما يأتينكم رسل منكم (در سوره ي اعراف آيه ي 33 و 34) مورد استناد او و جواب آن به جهت سهل انگاري و اختصار كتاب صرف نظر شد ولي بعدا كساني راجع به اين آيه سؤال مي نمودند لذا اينك استدلال گلپايگاني به آيه ي مزبور و جواب آن در اين موضع به كتاب افزوده مي شود: