جواب استدلال گلپايگاني به حديث ابن مهزيار

حديث مزبور در صفحه ي 113 بحار مي باشد راوي آن ابراهيم بن مهزيار ابواسحق اهوازي است نه علي بن مهزيار اهوازي و چنانكه گلپايگاني مي گويد حديث مزبور
گلپايگاني صدر حديث را كه صريحا به زيان مدعاي اوست اسقاط نموده و در ترجمه ي آن مقدار از حديث كه نقل كرده نيز مختصر تحريفي نموده است،
حديث مزبور را ابراهيم بن مهزيار از م ح م د بن الحسن صلوات الله عليه يعني خود مهدي موعود نقل مي كند كه آن حضرت هم از پدر بزرگوارش حسن بن علي عسكري عليه السلام نقل مي كند.
متن حديث بغير دو جمله در صدر آن، جملاتي است كه حسن بن علي عليه السلام تمام آنها را به فرزندش مهدي موعود خطاب فرموده حتي آنجائي كه وصف اهل طاعت و مؤمنين به آن حضرت را بيان مي نمايد، و در صدر حديث هم تصريح است بر اينكه (م ح م د بن الحسن فرمود كه پدرم به من) چنين عهد و توصيه فرمود و چنين و چنان به من فرمود.
آري ابراهيم بن مهزيار قبل از اينكه فرمايشات حسن بن علي را از قول فرزندش مهدي موعود عليهماالسلام نقل كند كيفيت تشرفش را (در زمان غيبت صغري) به خدمت مهدي موعود بيان مي كند چنانكه در ذيل حديث هم جريانات بعدي بين خودش و آن حضرت را نيز حكايت مي نمايد.
و ما اينك به ترجمه ي تقريبي حديث حسن بن علي عليهماالسلام از ابتداي آن مي پردازيم و عين عبارات حديث را نيز از بحار در پاورقي نقل مي نمائيم [1] .
تا از روي طراري و خيانت بزرگ گلپايگاني پرده برداشته شود انشاء الله تعالي.
ابراهيم بن مهزيار (ابواسحق) در متجاوز از هزار سال قبل (در غيبت صغري) از م ح م د بن الحسن (يعني مهدي موعود) صلوات الله عليه نقل مي نمايد كه آن حضرت فرمود: «پدرم (ص) (يعني حسن بن علي عسكري عليه السلام) به من توصيه فرمود كه براي خود وطن نگيرم مگر پنهان ترين و دورترين اماكن ارض را تا اينكه امرم مخفي باشد و محلم از كيد گمراهان و سركشان و حادثات امم ضاله محفوظ بماند پس مرا به سمت تلهاي بلند ريگزار و اراضي بي آب و علف انداخت
و غايت و عاقبتي كه آن هنگام امر گشوده و جزع زائل مي گردد مرا انتظار مي كشد، و پدرم صلوات الله عليه از خزائن حكمتها و اسرار علوم براي من استخراج و اظهار نمود مقداري كه اگر جزئي از آن را به تو فاش كنم تو را از همه بي نياز مي كند. اي ابااسحق بدان كه پدرم صلوات الله عليه فرمود اي پسر من همانا خدا جل ثنائه اطراف روي زمين و اهل جد در طاعت و عبادت را از وجود حجتي كه به او استعلاء جسته شود و امامي كه به او پيروي شده و به راههاي سنن او و طريقه ي ميانه و مستقيم او اقتداء شود خالي نمي گذارد و اميدوارم اي پسر من كه تو از جمله كساني باشي كه خداي ايشان را براي منتشر ساختن حق و برچيدن اساس باطل و بلند نمودن بناي دين و خاموش كردن آتش گمراهي مهيا نموده است پس اي پسر من بر تو باد به قرار گرفتن در جايهاي پنهان و تتبع اماكن دور زيرا هر ولي از اولياي خداي عزوجل را دشمني است كوبنده و ضدي است منازع به جهت اينكه او مجاهده با اهل نفاق و مخالفينش را كه از صاحبان الحاد و عناد مي باشد واجب مي داند پس ترا اين امر متوحش نگرداند، و بدان كه قلوب اهل طاعت و اخلاص بسوي تو مشتاقند مانند اشتياق طيور هنگامي كه آشيانه ي خود را قصد مي نمايند. (و پس از ذكر توصيفاتي از اهل طاعت و اخلاص، مي فرمايد)
اي پسر من بر موارد امور دلت را به نور صبر نوراني گردان تا در مصادر آن امور به درك صنع (خدا و احسان او) فائز شوي، و عزت را در مصائب و بلياتي كه به تو مي رسد استشعار نما تا به چيزهائي كه حمد و ثناي تو بر آن گفته شود انشاء الله بهره مند شوي، اي پسر من گويا كه مي بينم وقت تأييد تو به ياري خدا و فتح و ظفر و عزت و غلبه ي تو بر دشمنان فرارسيده و گويا كه در مابين حطيم و زمزم در اطراف و جوانب تو پرچمهاي زرد و علمهاي سفيد در اهتزاز است و گويا مي بينم تو را به بيعت پي درپي و اينكه دوستي و ياري باصفا و خلوص بر تو منظم مي شود مانند منتظم شدن در، در مثاني قلاده ها و به هم خوردن دستها بر اطراف
حجرالاسود. گروهي كه خداوند ايشان را از نژاد پاك (يا از دوستي پاك) و طينت مرغوب آفريده به تو ملتجي مي شوند قلوبشان از پليدي نفاق و دلهاشان از رجس شقاق پاكيزه باشد، در امر دين خوش خوي و خليق باشند و در امر عدوان شديدالضرب و درشت، صورتهايشان به قبول حق واضح و روشن نهال وجودشان به فضل سبز و خرم، به دين حق و اهل حق متدين باشند، پس چون اركان ايشان قوت گيرد و اعماد ايشان قوام پذيرد بسبب انبوهي و فشردگي آنان طبقات امم (ضاله) پراكنده و مستأصل شوند آنگاه كه در سايه ي درخت بزرگي كه شاخهايش بر حوالي درياچه ي طبريه سركشد و ببالد به تو بيعت و متابعت كنند، پس در آن موقع صبح حق بدرخشد و تاريكي باطل زائل شود و خداوند به تو طغيان را بشكند و معالم ايمان را عودت دهد، امراض روحاني آفاق و سلامتي مرافقين را به تو ظاهر سازد، كودك در گهواره دوست دارد اگر بتواند بسوي تو بشتابد و وحوش اگر راه يابند بجانب تو بگذرند، اطراف عالم بسبب تو از شادماني به اهتزاز آيد، و شاخسار عزت از تو نضرت و طراوت يابد و بنيان عزت در مقر خود استقرار پذيرد و طيور پراكنده ي دين به لانه هاي خويش رجوع نمايند ابر ظفر بر تو بارد پس هر دشمني را خفه و هلاك مي كني و هر دوستي را ياري و نصرت مي دهي پس در روي زمين يك جبار ظالم و يك منكر مستهزء و يك دشمن مبغض و يك معاند معرض باقي نماند. «و من يتوكل علي الله فهو حسبه ان الله بالغ امره.»
خوانندگان توجه بفرمايند - گلپايگاني در عبارات گذشته اش قبل از ذكر اين حديث مي گويد: «و از احاديث مشهوره كه محل و موقع ظهور از آن به صراحت مستفاد مي شود حديث ابن مهزيار است.» مرادش از محل و موقع ظهور در اين استدلال، طبريه است كه در حديث مزبور، حسن بن علي عليه السلام نامي از آن برده فرمودند (فعندها يتلاءلؤ صبح الحق و ينجلي ظلام الباطل) و آن در نزديكي عكاء كه در اواخر مركز و مقر جناب بهاء بوده واقع است.
مي گويم: الحق مستفاد از گفتار حضرت حسن بن علي عسكري عليه السلام در اين حديث چنين است: فرزند بلافصل آن حضرت شخص م ح م د بن حسن (كه در زمان خود او موجود و زنده بوده زيرا اين حديث را خطاب به خود او نموده و فرموده است) بعد از آن حضرت همچنان زنده و موجود و لكن مأمور به اختفاي از مردم است تا هنگام مؤيد شدن به ياري خدا و زمان عزت و غلبه ي بر دشمنان كه در آن روزها (كه بدو ايام ظهور اوست) مابين حطيم و زمزم (در مكه معظمه در مسجدالحرام) پرچمهاي زرد و علمهاي سفيد در اطراف و جوانب او به اهتزار درآيد و از همانجا پي درپي با او بيعت خواهند نمود تا اينكه اركان آن حضرت قوت گيرد و (ضمنا در سيرش) همان حضرت م ح م د بن حسن به طبريه و درياچه ي طبريه برسد و در سايه ي درخت بزرگي (بالخصوص) جميعتي با وي بيعت و متابعت كنند تا بالاخره در همان موقع بسبب كثرت ياران و مؤمنين به آن حضرت طبقات امم ضاله (كه اگر فرقه ي بهائيه كه در آن حدود تمركز پيدا نموده اند تا آن روز باقي بمانند از آن جمله خواهند بود) پراكنده و مستأصل شوند پس از آن موقع حق درخشان و باطل زائل شود پشت طغيان به آن حضرت بشكند و معالم ايمان دعوت نمايد تا بالاخره امر آن حضرت بجائي رسد كه همه ي دشمنان وي به دست آن حضرت خفه و هلاك گردند و در روي زمين يك جبار ظالم و يك منكر و معاند براي وي باقي نماند.
و اينك مي گويم: اگر بخواهند براي سيد باب به اين حديث استدلال كنند، آيا سيد باب هيچ به طبريه رفته است؟
و اگر بخواهند براي ميرزاي بهاء استدلال كنند چنان كه ظاهرا اين معني مراد گلپايگاني است، آيا ميرزاي بهاء كه به عكاء نزديكي طبريه رفته است به مكه هم قبلا يا بعدا هيچ رفته تا چه رسد كه دعوت علني آنجا نموده و با او در آنجا قسمي بيعت شده باشد كه گفته شود در اطراف و جوانب وي پرچمها و علمها افراشته بوده است؟
آيا دشمنان و منكران سيد باب و جناب بهاء و جباران و ستمكاران روي زمين به دست آنها همه مغلوب و هلاك شده اند حتي احدي از آنها باقي نمانده است؟
پيداست كه جواب اين سئوالات همه منفي است.
بالاتر از همه آيا سيد علي محمد پسر ميرزا رضاي بزاز متولد سنه ي 1235 هجري يا حسينعلي پسر ميرزا عباس نوري متولد سنه ي 1233 هجري همان شخص م ح م د بن حسن عسكري موجود در متجاوز از هزار سال قبل مخاطب به خطابات مذكور در حديث و مأمور به اختفاء در بيابانها و سپس مؤيد و منصور، بوده است و به شرحي كه گفته شد ظاهر شده اند؟! البته صد البته جواب هر خردمند منصفي منفي خواهد بود.
پس نيست و ملعون باد چنين جسارت و خيانت كه گلپايگاني در اين استدلال مانند ساير استدلالاتش نموده است.
لازم است كه آقايان بهائيها متوجه شده قدري به خود آيند و از تبعيت چنين مايه ي ننگ و رسوائي و افتضاح كناره گيري جويند.
پاورقي:---------------------------------------------------------
[1] في البحار عن كمال الدين مسندا عن ابراهيم بن مهزيار عن م ح م د بن الحسن صلوات الله عليه قال: «ان ابي صلي الله عليه عهد الي ان لا اوطن من الارض الا اخفاها و اقصاها اسرارا لامري و تحصينا لمحلي من مكايد اهل الضلال و المردة من احداث الامم الضوال فنبذني الي عالية الرمال وجبت صرايم الارض تنظرني الغاية التي عندها يحل الامر و ينجلي الهلع و كان صلوات الله عليه انبط لي من خزاين الحكم و كوامن العلوم ما ان اشعت اليك منه جزءا اغناك عن الجملة اعلم يا ابااسحق انه قال صلوات الله عليه يا بني ان الله جل ثنائه لم يكن ليخلي اطباق ارضه و اهل الجد في طاعته و عبادته بلا حجة يستعلي بها و اماما يؤتم به و يقتدي بسبل سننه و منهاج قصده و ارجو يا بني ان تكون احد من اعده الله لنشرا الحق و طي الباطل و اعلاء الدين و اطفاء الضلال فعليك يا بني بلزوم خوافي الارض و تتبع اقاصيها فان لكل ولي من اولياء الله عزوجل عدوا مقارعا و ضدا منازعا افتراضا لمجاهدة اهل نفاقه و خلافه اولي الالحاد و العناد فلا يوحشنك ذلك و اعلم ان قلوب اهل الطاعة و الاخلاص نزع اليك مثل الطير اذا امت اوكارها و هم معشر يطلعون بمخايل الذلة و الاستكانة و هم عند الله بررة اعزاء يبرزون بانفس مختلة محتاجة و هم اهل القناعة و الاعتصام استنبطوا الدين فوازروه علي مجاهدة الاضداد خصهم الله باحتمال الضيم ليشملهم باتساع العز في دار القرار و جبلهم علي خلايق الصبر لتكون لهم العاقبة الحسني و كرامة حسن العقبي فاقتبس يا بني نور الصبر علي موارد امورك تفز بدرك الصنع في مصادرها و استشعر العز فيما ينوبك تخط بما تحمد عليه انشاء الله فكانك يا بني بتأييد نصر الله قد آن و تيسير الفلج و علوا الكعب قدحان و كانك بالرايات الصفر و الاعلام البيض تخفق علي اثناء اعطافك ما بين الحطيم و زمزم و كانك بترادف البيعة و تصافي الولاء يتناظم عليك تناظم الدر في مثاني العقود و تصافق الاكف علي جنبات الحجر الاسود تلوذ بفنائك من ملاء برأهم الله من طهارة الولاء و نفاسة التربة مقدسة قلوبهم من دنس النفاق مهذبة افئدتهم من رجس الشقاق لينة غرائكهم للدين خشنة ضرائبهم عن العدوان واضحة بالقبول اوجههم نضرة بالفضل عيدانهم يدينون بدين الحق و اهله فاذا اشتدت اركانهم و تقومت اعمادهم قدت بمكاثفتهم طبقات الامم اذا تبعتك في ظلال شجرة دوحة بسقت افنان غصونها علي حافات بحيرة الطبرية فعندها يتلاءلؤ صبح الحق و ينجلي ظلام الباطل و يقصم الله بك الطغيان و يعيد معالم الايمان يظهر بك اسقام الآفاق و سلام الرفاق يود الطفل في المهد لو استطاع اليك نهوضا و نواشط الوحش لو يجد نحوك مجازا تهتز بك اطراف الدنيا بهجة و تهز بك اغصان العز نضرة و تستقر بواني العز في قرارها و تؤب شوارد الدين الي اوكارها يتهاطل عليك سحايب الظفر فتخنق كل عدو و تنصر كل ولي فلا يبقي علي وجه الارض جبار قاسط و لا جاحد غامط و لا شان مبغض و لا معاند كاشح و من يتوكل علي الله فهو حسبه ان الله بالغ امره.».