جواب استدلال گلپايگاني به احاديث سن

مي گوئيم: براي تعيين سن مبارك حضرت قائم موعود عليه السلام بايد به تمام احاديثي كه از آن مي توان اين مطلب را استفاده نموده مراجعه شود. و فهرست آن احاديث به قرار ذيل است:
(الف) احاديث صريح و نص در اينكه حضرت قائم عليه السلام مانند حضرت آدم و حضرت نوح و حضرت خضر طويل العمر است [1] .
(ب) احاديث داله بر اينكه براي آن حضرت در مدت عمر خود، غيبت و استتار طويلي است به قسمي كه بسي مردم در ريب و شك افتاده بلكه مرتد از دين مي شوند [2] .
و بديهي است كه چنين كسي بايد طويل العمر بوده باشد.
(ج) احاديثي كه دال است بر اينكه آن حضرت نهمين از اولاد حسين بن علي عليه السلام و هفتمين از اولاد باقر عليه السلام و ششمين از اولاد صادق عليه السلام و پنجمين از اولاد كاظم عليه السلام و چهارمين از اولاد رضا عليه السلام و سومين از اولاد محمد بن علي الجواد عليه السلام و ابن الحسن العسكري عليه السلام (و نحو اينها) مي باشد [3] .
و بديهي است كه اگر قيام و ظهور چنين كسي در مثل سنه ي 1260 هجري (يعني سنه ي قيام سيد باب) يا بعد آن واقع شود قطعا طويل العمر مي باشد.
از اين سه دسته احاديث عين بيست حديث را با نام و نشاني ولي بدون ترجمه براي اختصار كتاب، در پاورقي نقل نموده ايم و بيشتر از اين در جلد دوم همين كتاب كه عمده به منظور ذكر مدارك و احاديث براي اعتقادات شيعه در باب موعود منتظر است، با ترجمه نقل خواهيم نمود انشاءالله تعالي.
د) احاديثي كه صريح است در اينكه آن حضرت در موقع ظهور به حسب سن و واقع شيخ كبير و طويل العمر مي باشد ولي به حسب صورت و ظاهر، قادر متعال او را شاب و جوان و دون چهل سال مي نماياند. [4] .
از اين احاديث دسته ي چهارم نيز عين چهار حديث را با نام و نشاني و به تمامي در پاورقي آورده ايم و اينك در متن به اختصار ترجمه مي شود:
در روايت ابي سعيد از حسن بن علي عليه السلام است كه فرمود: آيا ندانسته ايد كه از ما اهل بيت كسي نيست كه بيعت سلطان طاغي زمانش در گردن وي نباشد مگر قائمي كه روح الله عيسي بن مريم در پشت سرش نماز مي كند پس همانا خداي عزوجل ولادت او را مخفي و شخصش را غايب مي گرداند تا اينكه بيعتي در گردن او براي احدي نباشد زماني كه خروج فرمايد، او نهمين از اولاد برادرم حسين پسر سيده ي زنان است طولاني مي كند خداوند عمر او را در غيبتش سپس او را به قدرت خود در صورت جواني كمتر از چهل ساله ظاهر مي كند تا اينكه دانسته شود كه همانا خداي تعالي بر هر چيز قادر است.
(پس امثال گلپايگاني كه وجود امام زمان طويل العمر جوان بيش از هزار ساله را استغراب و استهزاء مي كنند بدانند كه در حقيقت آنان خدا را نشناخته اند و قدرت او را استهزاء و انكار مي نمايند).
و در روايت محمد بن مسلم از ابي جعفر امام باقر عليه السلام است كه فرمود: همانا در قائم آل محمد (ص) شباهتي از پنج پيغمبر است تا اينكه فرمود و اما شباهتش به يونس پس رجوع اوست از غيبتش در حاليكه او بعد از كبر سن جوان است.
و در روايت هروي از حضرت رضا عليه السلام است كه فرمود: علامت قائم عليه السلام زماني كه خروج مي كند اين است كه شيخ السن و شاب المنظر است حتي اينكه ناظر به او گمان مي كند كه او چهل ساله يا كمتر از چهل ساله است و حقا از علامت او اين است كه به مرور ايام و ليالي تا رسيدن اجلش پير و شكسته نمي شود.
و در روايت ريان بن صلت نيز از حضرت رضا عليه السلام است كه به او فرمود: من صاحب اين امرم ولكن نيستم آن كسي كه پر مي كند زمين را از عدل همچنانكه پر شده باشد از جور و چگونه او باشم با اين ضعف بدن كه در من مشاهده مي كني و همانا قائم كسي است كه هنگام خروجش در سن پيران و منظر جوانان باشد.
اين چهار دسته احاديث قطعا به حد تواتر است كه هر منصف بي غرضي را موجب يقين است به اين كه مدارك مذهب و ائمه ي شيعه عليهم السلام موعود منتظر يعني حضرت قائم عليه السلام را طويل العمر معرفي فرموده اند گرچه در موقع قيام و ظهور به صورت جوان مي باشد.
بنابراين به قاعده ي اينكه احاديث يفسر بعضها بعضا و به قاعده ي اينكه كلام مشابه بايد به محكمات و نصوص رجوع داده شود و به قاعده ي اينكه معاني روايات آحاد در
صورت امكان بايد به معاني روايات متواتره حمل وگرنه در مقابل قطعيات الغاء و طرح شود. و خلاصه چون در هر مطلبي خاصه در اعتقاديات عقلا نبايد به مجرد محتملات از علميات و قطعيات دست برداشت پس درباره ي تعيين سن حضرت قائم عليه السلام مدلول و مفاد همين روايات متواتره بايد مرجع ما شود.
و روايات آحادي كه در بادي نظر مخالف آنها ديده شود و دلالت كند مثلا بر اينكه آن حضرت شاب يا بالخصوص در موقع خروج و قيام شاب و جوان است (چون حديث اول و دوم و چهارم از احاديث مورد تمسك گلپايگاني) و يا دلالت كند بر اينكه آن حضرت دون چهل و پنج سال است يا متجاوز از چهل نيست (چون حديث سوم و پنجم از احاديث مورد تمسك گلپايگاني) اگر نگوئيم كه در اين احاديث قطعا بيان سن به حسب صورت و ظاهر مراد است نه بيان عمر واقعي آن حضرت لااقل اين معني را در آنها مي توان احتمال داد بنابراين استدلال گلپايگاني صحيح نيست.
خوانندگان محترم خوب توجه فرمايند، اولا: از بياناتي كه تا اينجا نموديم معلوم شد استدلال گلپايگاني به اين پنج حديث به كلي از درجه اعتبار ساقط است و اينها بر اينكه موعود منتظر در موقع ظهور و قيام بايد به حسب واقع در سن شباب و جواني باشد ابدا دليل نمي باشد.
ثانيا: بر فرض اينكه مقتضاي احاديث چنين مي بود كه موعود منتظر به حسب سن واقعي شاب و جوان است و علي محمد باب هم البته جوان بوده اين احاديث چگونه دليل مي شود بر اينكه علي محمد مزبور همان موعود منتظر است؟
اقلا از مثل مشهور در اينگونه موارد نبايد غفلت نمود كه «هر گردوئي گرد است نه هر گردي گردو است.» و فراموش نشود كه گلپايگاني همين احاديث را با اينگونه دلالاتشان، از اقوي و اظهر براهين خود بر مدعايش قلمداد نموده است، راست است او بهتر از اين استدلالات بر مدعاي باطل
خود دليل نداشته است.
ثالثا: حديث حكم بن ابي نعيم در بين پنج حديث مزبور دلالت دارد بر اينكه آن حضرت صاحب سيف است و اعداء خدا را مي كشد و آن حضرت در اسب سواري و بر پشت اسب از همه ي ائمه سبكتر و چالاكتر است و علي محمد كه داراي اين اوصاف نبوده پس اين حديث دليل عليه او مي باشد.
آري اين شيطنت از ابوالفضل گلپايگاني در اين مورد تازگي ندارد، به حديثي كه برخلاف مدعاي اوست تمسك جسته و در اطراف آن هياهو مي كند.
و اينكه سيف را در اينگونه احاديث به سيف بيان تأويل مي كند تأويلي است غير جائز چون خروج از مدلول ظواهر الفاظ است بدون شاهد و بيان بلكه خلاف نصوصي است (كه در محل خود خواهد آمد انشاءالله تعالي) كه از آنها استفاده مي شود كه مراد از اين سيف قطعا شمشير فلزي خاتم انبياء و مراد از قتل ريختن خون دشمنان خداست.
چنانكه حديث ششمي مورد استناد گلپايگاني يعني روايت يحيي بن سالم از حضرت ابي جعفر عليه السلام (كه فرموده: ان صاحب هذا الامر اصغرنا سنا و اجملنا شخصا قلت متي يكون قال اذا سارت الركبان ببيعة الغلام فعند ذلك يرفع كل ذي صيصئة لواء) نيز دليل عليه مدعاي اوست زيرا معني كلام ابي جعفر عليه السلام اين است كه صاحب اين امر سنش از همه ما ائمه كمتر باشد و در بين ائمه، امام نهم حضرت جواد در سن نه سالگي از طرف حق تعالي به امامت منصوب و در بيست و پنج سالگي فوت نموده است پس صاحب الامر عليه السلام بايد از حضرت جواد هم سنا كمتر باشد و علي محمد چنين نبوده چون در سن بيست و پنج سالگي به زعم خود قائم به امر شده است آري اين حديث دليل بر مدعاي مسلمانها است كه مي گويند حجة بن الحسن در سن چهار پنج سالگي در موقع فوت حضرت عسكري عليه السلام به امامت منصوب شده است.
پس در اين حديث كه راجع به سن حضرت صاحب الامر فرموده اند و اصغر ما ائمه است به اعتبار بدو امامت و خلافت الهي آن حضرت است كه در سن چهار پنج سالگي
بوده است و تعبير غلام هم در همين حديث كه از آن حضرت شده (و لو هنگام ظهور او و بيعت مردم باشد) به اعتبار همان بدو امامت اوست و الف و لام (الغلام) الف و لام عهد است.
و از اينجا معلوم شد در هر حديثي كه اطلاق صبي و يا غلام بر آن حضرت شده نيز به اعتبار همان بدو امامت و خلافت او بوده است مانند اينكه در ص 128 بحارالانوار است در رواية ابان و غيره عن ابي عبدالله عليه السلام قال قال رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم لابد للغلام من غيبة الخبر. و در ص 129 در رواية زرارة قال سمعت اباجعفر عليه السلام يقول ان للغلام غيبة قبل ظهوره الخبر.
خوانندگان محترم ملاحظه فرمايند چگونه ابوالفضل طرار مكار تجري نموده و به احاديثي كه دليل بر خلاف مدعاي اوست به دروغ و پشت هم اندازي استدلال براي مدعاي باطل خود كرده و يك مشت مردم نادان را فريفته و اغوا نموده است.
دوباره مي گويم: بدو قائميت و صاحب الامري سيد باب بزعم خودشان كه در سن بيست و پنج سالگي بوده پس چگونه اطلاق اصغر ائمه (با اينكه حضرت جواد در نه سالگي قائم و صاحب الامر شده و به بيست و پنج سالگي از دنيا رفته است) و يا نام صبي و غلام كه به معني كودك است [5] بر وي صحيح باشد.
پاورقي:---------------------------------------------------------
[1] در جلد سيزدهم بحار ص 56 رواية سعيد بن جبير قال سمعت سيد العابدين (ع) يقول في القائم منا سنن من سنن الانبياء سنة من آدم و سنة من نوح و سنة من ابراهيم و سنة من موسي و سنة من عيسي و سنة من ايوب و سنة من محمد (ص) فاما من آدم و نوح فطول العمر و اما من ابراهيم فخفاء الولادة (المولد) و اعتزال الناس و اما من موسي فالخوف و الغيبة و اما من عيسي فاختلاف الناس فيه و اما من ايوب فالفرج بعد البلوي و اما من محمد (ص) فالخروج بالسيف. و در ص 57 رواية سدير الصير في عن ابي عبدالله جعفر بن محمد (ع) في رواية مفصلة (الي ان قال) قال اني نظرت في كتاب الجفر صبيحة هذا اليوم و هو الكتاب
المشتمل علي علم المنايا و البلايا و الرزاياء و علم ما كان و ما يكون الي يوم القيمة الذي خص الله تقدس اسمه به محمدا و الائمة من بعده عليه و عليهم السلام و تأملت فيه مولد قائمنا و غيبته و ابطاؤه و طول عمره و بلوي المؤمنين به من بعده في ذلك الزمان و تولد الشكوك في قلوبهم من طول غيبته و ارتداد اكثرهم عن دينهم و خلعهم ربقة الاسلام من اعناقهم التي قال الله تقدس ذكره و كل انسان الزمناه طائره في عنقه يعني الولاية فاخذتني الرقة و استولت علي الاحزان فقلنا يابن رسول الله كرمنا و شرفنا باشتراكك ايانا في بعض ما انت تعلمه من علم ذلك قال ان الله تبارك و تعالي ادار في القائم منا ثلثة ادارها في ثلثة من الرسل (الي ان قال) و جعل من بعد ذلك عمر العبد الصالح اعني الخضر دليلا علي عمره الخبر. و در ص 58 رواية الحسن بن محمد بن صالح البزاز قال سمعت الحسن بن علي العسكري يقول ان ابني هو القائم من بعدي و هو الذي يجري فيه سنن الانبياء بالتعمير و الغيبة حتي تقسو قلوب لطول الامد و لا يثبت علي القول به الا من كتب الله عزوجل في قلبه الايمان و ايده بروح منه. و امثال ذلك از روايات داله بر طول عمر آن حضرت.
[2] در ص 27 سيزدهم بحار رواية عبدالعظيم الحسني عن ابي جعفر الثاني عن آبائه عن اميرالمؤمنين (ع) قال للقائم منا غيبة امدها طويل كافي بالشيعة يجولون جولان النعم في غيبته يطلبون المرعي فلا يجدونه الا فمن ثبت منهم علي دينه لم يقس قلبه لطول امد غيبة امامه فهو معي في درجتي يوم القيمة ثم قال (ع) ان القائم منا اذا قام لم يكن لاحد في عنقه بيعة فلذلك تخفي ولادته و يغيب شخصه. و رواية الحسين بن خالد عن الرضا (ع) عن آبائه عن اميرالمؤمنين (ع) انه قال للحسين (ع) التاسع من ولدك يا حسين هو القائم بالحق المظهر للدين الباسط للعدل قال الحسين (ع) فقلت يا اميرالمؤمنين و ان ذلك لكائن فقال (ع) اي و الذي بعث محمدا بالنبوة و اصطفاه علي جميع البرية و لكن بعد غيبة و حيرة لا تثبت فيها علي دينه الا المخلصون المباشرون لروح اليقين الذين اخذهم الله ميثاقهم بولايتنا و كتب في قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه. و در ص 37 رواية يونس بن عبدالرحمن قال دخلت علي موسي بن جعفر (ع) فقلت له يابن رسول الله (ص) انت القائم بالحق فقال انا القائم بالحق ولكن القائم الذي يطهر الارض من اعداء الله و يملاها عدلا كما ملئت جورا هو الخامس من ولدي له غيبة يطول امدها خوفا علي نفسه يرتد فيها اقوام و يثبت فيها آخرون ثم قال طوبي لشيعتنا المتمسكين بحبنا في غيبة قائمنا الثابتين علي موالاتنا و البرائة من اعدائنا اولئك منا و نحن منهم قد رضوا بنا ائمة و رضينا بهم شيعة و طوبي لهم هم والله معنا في درجتنا يوم القيمه و در ص 39 رواية الصقر بن ابي دلف قال سمعت اباجعفر محمد بن علي الرضا (ع) يقول الامام بعدي ابني علي امره امري و قوله قولي و طاعته طاعتي و الامام بعده ابنه الحسن امره امر ابيه و قوله قول ابيه و طاعته طاعة ابيه ثم سكت فقت له يابن رسول الله فمن الامام بعد الحسن فبكي بكاء شديدا ثم قال ان من بعد الحسن ابنه القائم بالحق المنتظر فقلت له يابن رسول الله و لم سمي القائم قال لانه يقوم بعد موت ذكره و ارتداد اكثر القائلين بامامته فقلت له و لم سمي المنتظر قال ان له غيبة يكثر ايامها و يطول امدها فينتظر خروجه المخلصون و ينكره المرتابون و يستهزء به الجاحدون و يكذب فيها الوقاتون و يهلك فيها المستعجلون و ينجو فيها المسلمون. و رواية موسي بن جعفر البغدادي قال سمعت ابامحمد الحسن بن علي (ع) يقول كاني بكم و قد اختلفتم بعدي في الخلف مني اما ان المقر بالائمة بعد رسول الله المنكر لولدي كمن اقر بجميع انبياء الله و رسله ثم انكر نبوة محمد رسول الله (ص) و المنكر لرسول الله كمن انكر جميع الانبياء لان طاعة آخرنا كطاعة اولنا و المنكر لاخرنا كالمنكر لاولنا اما ان لولدي غيبة يرتاب فيها الناس الا من عصمه الله عزوجل. و در ص 40 رواية احمد بن اسحق قال سمعت ابامحمد الحسن بن علي العسكري (ع) يقول الحمد لله الذي لم يخرجني من الدنيا حتي اراني الخلف من بعدي اشبه الناس برسول الله (ص) خلقا و خلقا يحفظه الله تبارك و تعالي في غيبته ثم يظهره فيملا الارض عدلا و قسطا كما ملئت جورا و ظلما. و در ص 128 رواية حنان بن سدير عن ابيه عن ابي عبدالله (ع) قال ان للقائم (ع) منا غيبة يطول امدها الخبر.
[3] در ص 33 سيزدهم بحار رواية عبدالرحمن بن الحجاج عن جعفر بن محمد عن ابيه عن ابيه علي بن الحسين قال قال الحسين بن علي (ع) في التاسع من ولدي سنة من يوسف و سنة من موسي بن عمران و هو قائمنا اهل البيت يصلح الله تبارك و تعالي امره في ليلة واحدة. و رواية عبدالرحمن بن سليط قال قال الحسين بن علي (ع) منا اثني عشر مهديا اولهم اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب و آخرهم التاسع من ولدي و هو الامام القائم بالحق يحيي الله به الارض بعد موتها و يظهر به دين الحق علي الدين كله و لو كره المشركون له غيبة يرتد فيها اقوام و يثبت علي الدين فيها آخرون فيوذون و يقال لهم متي هذا الوعد ان كنتم صادقين اما ان الصابر في غيبته علي الاذي و التكذيب بمنزلة المجاهد بالسيف بين يدي رسول الله (ص). و در ص 35 رواية ابي حمزة الثمالي قال كنت عند ابي جعفر محمد بن علي الباقر (ع) فقال في حديث: يا اباحمزة من المحتوم الذي حتمه الله قيام قائمنا فمن شك فيما اقول لقي الله و هو كافر به ثم قال بابي و امي المسمي باسمي و المكني بكنيتي السابع من بعدي بابي يملا الارض عدلا كما ملئت ظلما و جورا الخبر. و رواية صفوان بن مهران عن الصادق (ع) انه قال من اقر بجميع الائمة (ع) و جحد المهدي كان كمن اقر بجميع الانبياء و جحد محمدا (ص) نبوته فقيل له يابن رسول الله فمن المهدي من ولدك قال الخامس من ولد السابع يغيب عنكم شخصه و لا يحل لكم تسميته. و در ص 36 رواية المفضل بن عمر قال دخلت علي سيدي جعفر بن محمد (ع) فقلت يا سيدي لو عهدت الينا في الخلف من بعدك فقال لي يا مفضل الامام من بعدي ابني موسي و الخلف المأمول المنتظر م ح م د بن الحسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي. و رواية السيد بن محمد الحميري في حديث قلت للصادق (ع) يابن رسول الله قد روي لنا اخبار عن آبائك في الغيبة و صحة كونها فاخبرني بمن تقع فقال (ع) ستقع بالسادس من ولدي و هو الثاني عشر من الائمة الهداة بعد رسول الله (ص) اولهم اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب و آخرهم القائم بالحق بقية الله في ارضه صاحب الزمان و خليفة الرحمن الخبر. و رواية ابي بصير عن الصادق (ع) في حديث فقلت له يابن رسول الله و من القائم منكم اهل البيت فقال يا ابابصير هو الخامس من ولد ابني موسي ذلك ابن سيدةالاماء بغيب غيبة يرتاب فيها المبطلون ثم يظهره الله عزوجل فيفتح علي يديه مشارق الارض و مغاربها و ينزل روح الله عيسي بن مريم فيصلي خلفه و تشرق الارض بنور ربها و لا تبقي في الارض بقعة عبد فيها غير الله عزوجل الا عبدالله فيها و يكون الدين كله لله و لو كره المشركون. و در ص 38 رواية دعبل بن علي الخزاعي عن علي بن موسي الرضا (ع) في حديث قال (ع) فهل تدري من هذا الامام و متي يقوم فقلت لا يا مولاي الا اني سمعت بخروج امام منكم يطهر الارض من الفساد و يملاها عدلا كما ملئت جورا فقال يا دعبل الامام بعدي محمد ابني و بعد محمد ابنه علي و بعد علي ابنه الحسن و بعد الحسن ابنه الحجة القائم المنتظر في غيبته المطاع في ظهوره لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتي يخرج فيملاها عدلا كما ملئت جورا و امامتي فاخبار عن الوقت و لقد حدثني ابي عن ابيه عن آبائه عن علي (ع) ان النبي (ص) قيل له يا رسول الله متي يخرج القائم من ذريتك فقال مثله مثل الساعة لا يجليها لوقتها الا هو ثقلت في السموات و الارض لا يأتيكم الا بغتة. و در ص 39 رواية عبدالعظيم الحسني قال دخلت علي سيدي محمد بن علي و انا اريد ان اسأله عن القائم اهو المهدي او غيره فابتدأني فقال يا اباالقاسم ان القائم منا هو المهدي الذي يجب ان ينتظر في غيبته و يطاع في ظهوره و هو الثالث من ولدي و الذي بعث محمدا بالنبوة و خصنا بالامامة لو لم يبق من الدنيا الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتي يخرج فيملا الارض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما الخبر.
[4] در جلد سيزدهم بحار ص 33 رواية ابي سعيد عقيصاء قال لما صالح الحسن بن علي (ع) معوية بن ابي سفيان دخل عليه الناس فلامه بعضهم علي بيعته فقال عليه السلام و يحكم ما تدرون ما علمت والله الذي علمت خير لشيعتي مما طلعت عليه الشمس او غربت الا تعلمون انني امامكم مفترض الطاعة عليكم و احد سيدي شباب اهل الجنة بنص من رسول الله (ص) قالوا بلي قال اما علمتم ان الخضر (ع) لما خرق السفينة و قتل الغلام و اقام الجدار كان ذلك سخطا لموسي بن عمران (ع) اذ خفي عليه وجه الحكمة فيه و كان ذلك عند الله حكمة و صوابا اما علمتم ان ما منا احد الا و يقع في عنقه بيعة لطاغية زمانه الا القائم الذي يصلي روح الله عيسي بن مريم خلفه فان الله عزوجل يخفي ولادته و بغيب شخصه لئلا يكون لاحد في عنقه بيعة اذا خرج ذلك التاسع من ولد اخي الحسين ابن سيدةالنساء يطيل الله عمره في غيبته ثم يظهره بقدرته في صورة شاب ابن دون اربعين سنة ذلك ليعلم ان الله علي كل شي ء قدير.و در صفحه 57 رواية محمد بن مسلم قال دخلت علي ابي جعفر (ع) و انا اريد ان اسئله عن القائم من آل محمد (ص) فقال لي مبتدء يا محمد بن مسلم ان في القائم من آل محمد (ص) شبها من خمسة من الرسل يونس بن متي و يوسف بن يعقوب و موسي و عيسي و محمد صلوات الله عليهم فاما شبهه من يونس فرجوعه من غيبته و هو شاب بعد كبر السن و اما شبهه من يوسف بن يعقوب فالغيبة من خاصته و عامته و اختفاؤه من اخوته و اشكال امره علي ابيه يعقوب (ع) مع قرب المسافة بينه و بين ابيه و اهله و شيعته و اما شبهه من موسي فدوام خوفه و طول غيبته و خفاء ولادته و تعنت شيعته من بعده بما لقوا من الاذي و الهوان الي ان اذن الله عزوجل في ظهوره و نصره و ايده علي عدوه و اما شبهه من عيسي فاختلاف من اختلف فيه حتي قالت طائفة منهم ما ولد و قالت طائفة مات و قالت طائفة قتل و صلب و اما شبهه من جده المصطفي (ص) فخروجه بالسيف و قتله اعداء الله و اعداء رسوله (ص) و الجبارين و الطواغيت و انه ينصر بالسيف و الرعب و انه لا ترد له راية و ان من علامات خروجه خروج السفياني من الشام و خروج اليماني و صيحة من السماء في شهر رمضان و مناد ينادي باسمه و اسم ابيه. و در صفحه ي 174 رواية الهروي قال قلت للرضا (ع) ما علامة القائم (ع) منكم اذا خرج قال علامته ان يكون شيخ السن شاب المنظر حتي ان الناظر اليه ليحسبه ابن اربعين سنة او دونها و ان من علامته ان لا يهرم بمرور الايام و الليالي عليه حتي يأتي اجله. و در صفحه ي 183 رواية الريان بن الصلت قال قلت للرضا (ع) انت صاحب هذا الامر فقال انا صاحب هذا الامر و لكني لست بالذي املاها عدلا كما ملئت جورا و كيف اكون ذاك علي ما تري من ضعف بدني و ان القائم هو الذي اذا خرج كان في سن الشيوخ و منظر الشباب قويا في بدنه حتي لو مد يده الي اعظم شجرة علي وجه الارض لقلعها و لو صاح بين الجبال لتدكدكت صخورها يكون معه عصا موسي و خاتم سليمان ذاك الرابع من ولدي يغيبه الله في ستره ما شاء الله ثم يطهره فيملا به الارض قسطا و عدلا كما ملئت جورا و ظلما.
[5] در مجمع البحرين: الغلام الابن الصغير. در صراح اللغة: غلام بالضم كودك.