دليل اول گلپايگاني بر عقايد بهائيها
گلپايگاني در فرائد بعد از اين كه مي گويد: «ما، در اثبات اين امر اعظم استدلال را به چهار برهان كه اقوي و اظهر ساير براهين است مقصور مي داريم و به دليليت آيات كتاب، و بشارات قبل، و دليل تقرير، و معجزات اكتفاء مي نمائيم و چگونگي استدلال را در ضمن چهار به انجام مي بريم.» مي نويسد:
«فصل اول در چگونگي احتجاج به آيات - اعلم ايها الشهم الفاضل ايدكم الله و ايانا باتباع الحق و مجانية الباطل كه اعظم ادله و اقوي براهين كه از انبياء و مرسلين باقي مانده است و خود به آن تحدي فرموده و بر معاندين و مكابرين به آن احتجاج نموده اند كلام ربانيست و وحي آسماني. و حق جل جلاله در قرآن مجيد اين دليل را دليل كافي و حجت بالغه و آيات الهيه و بينه صحف سماويه خوانده است و نفوذ و غلبه ي امر الله را بهمين حجت و حدها موكول و مخصوص فرموده است و مكابر و مكذب آن را به عذاب اليم و سخط عظيم وعده داده است يريد الله ان يحق الحق بكلماته و يقطع دابر الكافرين و آن عبارت از معاني و حقايقي است كه به توسط روح الامين بر قلب مقدس كلمه ي الهيه نازل شود و بر هيئت كلمات تجلي كند و در قوالب الفاظ بر لسان مباركش ظاهر گردد و از ظهور و صدور و نزول و انتشار آن عالم پير جواني يابد و ربيع روحاني فرارسد و شرائع و عوائد و سنن و آداب متجدد گردد. حقيقت امطار سماويه است كه از غمام هياكل طيبه نازل شود و حقايق انسانيه را كه اشجار الهيه اند نضرت و طراوت بخشد و اشعه ي شمس ظهور است كه بحكم الله نور السموات و الارض بطلوع نير اعظم بر عالم اشراق نمايد و ظلمت اوهام و خرافات را از قلوب و نفوس مستعده زائل فرمايد و بالجمله كلام الهي اعظم حجتي است كه حق جل جلاله بر حقيقت رسالت خاتم انبياء به آن استدلال فرموده و به كافي بودن آن دون سائر معجزات تصريح نموده. و عقل منور نيز به چندين وجه بر اعظميت آن حكم مي فرمايد و دليليت آن را بر ساير معجزات ترجيح مي دهد، وجه اول آنكه كتاب اثر باقي دائمست و ساير معجزات
آثار زائله ي غير باقيه زيرا كه هر كسي از حاضرين و غائبين و موجودين زمان ظهور و غير موجودين در هر قرن و زمان همه توانند كتاب را بدست آورد و از اثر پي به مؤثر برد و از آن انتفاع يافت ولكن مرده زنده كردن و به آسمان صعود نمودن و حجر و شجر را به تكلم آوردن و امثالها باقي نمي ماند و بدست هر كس نمي رسد و امكان وصول ببلاد نائيه و اقطار شاسعه ندارد، اينست كه قرآن را حجت بالغه و معجزه ي باقيه خوانده اند و آنرا اعظم آيات و اكبر معجزات دانسته اند. وجه دوم آنكه علم و كتاب اشرف جميع اشياء است كه حجت اشرف مخلوقات گردد و برهان سيد موجودات شود، و اگر منصف به عقل خود رجوع كند شهادت مي دهد كه هيچ شيئي از اشياء عالم شرافت علم و كتاب را ندارد و هيچ چيز با آن در علو رتبه برابري نمي كند و چون علم و كتاب چيزي در جهان براي ترقي نوع انسان مثمر و مفيد نباشد. وجه سيم آنكه در كتاب شريعت و آداب و موعظت و انذار كه موجب تحصيل ترقيات روحانيه و مدنيه است ثبت توان داشت و به آن اهل عالم مؤدب و متمدن توانند شد ولكن از مرده زنده كردن و سوسمار تكلم كردن و نخل خرما بر پشت شتر رويانيدن و غيرها من المنقولات اين فوائد حاصل نشود و ثمري براي اهل عالم بر آن مترتب نگردد. وجه چهارم آنكه آيات كتابيه موجب حيوة و هدايت و تذكر و رحمت است بخلاف آيات اقتراحيه يعني معجزاتي كه قوم از نبي خود بطلبند و ايمان خود را موقوف به ظهور آن معجزه گردانند چنانكه مفصلا انشاءالله تعالي در فصل معجزات به آيات قرانيه استدلال خواهد شد كه به صراحت مي فرمايد آيات كتاب سبب اطمينان و هدايتست و آيات مقترحه موجب ازدياد شك و سخط و هلاكت. و خلاصة القول اين مقدار كه عرض شد منصف را كفايت مي كند در اثبات اشرفيت و اعظميت آيات كتاب اكنون در قرآن شريف كه دليل متين و سراج منير و فارق بين الحق و الباطل است قدري نظر كنيم و ببينيم كه حضرت خاتم الانبياء عليه آلاف التحية و الثناء در اثبات رسالت خود چگونه استدلال فرموده و كدام حجت را اعظم حجج مقرر داشته است، (و پس از ذكر آياتي از قرآن مجيد
كه در آنها خداوند متعال احتجاج به قرآن و سور و آيات آن مي نمايد، مي گويد)
و از اين جمله توان دريافت كه حق جل جلاله آيات كتاب را اعظم حجج و براهين مقرر داشته و آوردن مثل آن را به باطل در امكان احدي ننهاده است بلكه در صحف الهيه وارد است كه اگر نفسي كلامي را خود فرابافد و به خداوند بندد و افتراء باو جلت عظمته نسبت دهد حق جلاله به يمين قدرت او را اخذ فرمايد و هلاك كند و مهلت ندهد و او را و كلامش را زائل نمايد چنانكه در سوره ي مباركه ي حاقه فرموده است ولو تقول علينا بعض الاقاويل لاخذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين فما منكم من احد عنه حاجزين و انه لتذكرة للمتقين - و مقصود حق جل جلاله از اين آيه ي مباركه اينست كه اگر كلامي را به ما بندد به يمين قوت او را اخذ فرمائيم و عرق حيوة او را قطع نمائيم و احدي از شما مانع نتواند شد و نفسي حاجز اين سخط نتواند گشت و اين آيه صريحست بر اينكه هرگز خداوند تبارك و تعالي مهلت نخواهد داد نفسي را كه كلامي را به كذب به او نسبت دهد و كتابي را كه خود تصنيف نموده باشد نام او را وحي آسماني نهد و آيات الهيه خواند، تعالي الله عما يقول الظالمون علوا كبيرا.
پس چون بر عظمت آيات كتاب و علو مقام كلام حضرت رب الارباب اطلاع حاصل شد و قلوب منوره بر بزرگي اين برهان قويم و دليل متين و حجت باقيه و وسيله ي وحيده اذعان نمود معروض مي دارم كه بر صغير و كبير و امير و حقير معلوم و واضحست كه حضرت باب اعظم نقطه ي اولي در مدت هفت سال و جمال اقدس ابهي تقريبا چهل سال به همين برهان متمسك بودند و بهمين دليل بر اعلاء امر الله قيام فرمودند.
و خصوصا حضرت بهاءالله پس از خروج از دارالسلام بغداد الي يوم صعود در الواح كثيره كه عدد آن را بعض مورخين زياده از هزار نوشته اند تصريح فرموده كه اين كلمات كلمات الهيه است و اين صحف آيات سماويه از خود نمي فرمايد و بغير ما اذن الله تكلم نمي كند (تا اينكه پس از ذكر و لوح از الواح حسينعلي
بهاء كه به نام ناصرالدين شاه و امپراطور روس نوشته است و در اين كتاب در تحت عنوان بهاء و بعض ادعاهاي او ذكر اين دو لوح خواهد آمد، مي گويد)
در اين صورت نفسي كه خداوند جلت قدرته و جلت عظمته را قاهر و قادر و محيط بر اشياء و حاضر داند و آيات الهيه را در قرآن مجيد در ازهاق باطل و اعدام مفتري علي الله وارد شده است وعده خداوند و كلام حق شناسد چاره اي ندارد جز آنكه بر حقيقت اين آيات اعتراف نمايد و عظمت آن را گردن نهد و با حجت الهيه معارضه نكند و با قضاي او مغالبه ننمايد و بر نعمت او حسد نبرد و خود را مانند امم طاغيه و گردنكشان گذشته مورد سخط و غضب الهي نگرداند.
و كذلك تمت حجة الله علي خلقه في جميع الازمنة و القرون فباي حديث بعد الله و آياته يؤمنون.
و اگر نفسي در آثار انبياي سلف و آثار اين دو ظهور معظم نيك و نظر نمايد و به دقت موازنه كند بر اعظميت آثار اين ظهور شهادت دهد و آيات سابقين را نسبت به آيات جديده مانند نسبت قطره به بحر مشاهده نمايد، مثلا در قرآن مجيد كه الحق نسبت به آثار ساير انبياء كالشمس بين نجوم السماء متلئلاء و مشرقست ملاحظه فرما كه با وجود آن كه حضرت خاتم الانبياء در سن چهل سالگي به رسالت مبعوث گشت و از قريش كه اعرف قبائل بود در عربيت و فصاحت ظهور فرمود مع ذلك در مدت بيست و سه سال سي جزو قرآن متفرقا و نجوما بر حضرتش نازل گشت ولكن باب اعظم نقطه ي اولي عز اسمه الاعلي جواني فارسي اللسان بود و ابدا در مدارس علميه تعلم نفرموده بود چندانكه الداعداء نسبت بي علمي در تواريخ خود به آن وجود اقدس دادند و معرفت صرف قال يقول را كه كودكان مكاتب به آن عالمند از آن حضرت نفي نمودند و آن حضرت در سن بيست و پنج سالگي بامر الله قيام فرمود و در مدت هفت سال كه تمام آن در سجن و نفي گذشت چندين برابر قرآن در تفاسير آيات كريمه و حل غوامض عقائد دينيه و جواب مسائل علميه و غيرها از خطب و مناجات و شئون علميه و آيات از آثار مباركش باقي ماند و با منع شديد
معارضين و مقاومت قويه ي معاندين در جميع اقطار انتشار يافت حتي آنكه بسياري از الواح را آن وجود مبارك در محضر امراء و علماء به خواهش ايشان بدون سكون قلم و تأمل و تفكر در جواب مسائل علميه مرقوم فرمود و عالمي را از اظهار اين آيت كبيره مفحم و مندهش نمود. و كذلك جمال اقدس ابهي جل اسمه الاعلي با آنكه آن وجود مبارك را پيوسته امواج بلاياي شديده احاطه داشت و لازال به مصائب كبيره از نفي و سجن كه معني صعوبت آن را متنعمين و جالسين بر وساده ي عزت و منصب نمي دانند و نمي فهمند مبتلا و گرفتار بود مع ذلك كله عالم را از آثار قلم اعلي شرقا و غربا منور ساخت و مصداق وعده ي ساريكم آياتي فلا تستعجلون را ظاهر فرمود چندان كه معادل جميع كتب سماويه ي كافه ي ملل از آثار مباركش مدون و مشهود است و مجلدات كبيره از آيات كريمه اش در جميع اقطار و بلاد منتشر و موجود فلينصف المنصفون و ليتنبه الراقدون و لينتبه الغافلون و ليعلموا انهم سوف يسألون عما هم يقترفون».
و حاصل دليل اول فرائد اينكه: اعظم آيات و حجج انبياء، كلمات و آيات و كتب و آثار باقيه ي آنهاست و باب و بهاء نيز هزاران هزار كلمات و آياتي كه مدعي شدند از مصدر وحي بدانها رسيده از خود باقي گذاشته اند و قال الله تعالي ولو تقول علينا بعض الاقاويل لاخذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين فما منكم من احد عنه حاجزين.