تاريخچه ميرزا حيسنعلي بهاء
ميرزا حسينعلي پسر ميرزا عباس نوري معروف بميرزا بزرگ متولد سنه ي 1233 هجري است در اوائل سن، تحصيلات مقدماتي نموده و سپس به متصوفه ارادت و علاقه ي زياد پيدا كرده و از مكتب آنها استفاده نموده و از اين جهت درزي درويشي بود جنانكه مانند دراويش زلف و گيسوي بلند داشت و اساس معارف او همان معارف صوفيه بود چنانكه از كلمات و نوشته هايش
كاملا هويداست. در حيات باب يكي از مريدان او شده و بعد از قتل باب هم مدتي مريد برادر خود ميرزا يحيي صبح ازل جانشين منصوص باب، بوده سپس از اطاعت او سرپيچيده و ادعاي من يظهره اللهي و شارعيت و رجعت حسيني و رجعت مسيحي بلكه ادعاي الوهيت نمود و سيد باب را هم مبشر ظهور خويش دانست.
و شرح مختصري بر اين اجمال بر حسب آنچه از كلمات بعض مورخين بدست مي آيد اينست: ميرزا حسينعلي و ميرزا يحيي دو برادر پدري و هر دو مريد باب بودند، و باب تنيصص بوصايت و نيابت يحيي نمود و او را مأمور كرد كه بعد از وي هشت واحد ديگر بيان را كه ناتمام مانده بود بنويسد و صورت توقيع باب در امر وصايت اين بوده: «الله اكبر تكبيرا كبيرا، هذا كتاب من عند الله المهيمن القيوم الي الله المهيمن القيوم. قل كل من الله مبدؤن قل كل الي الله يعودون هذا كتاب من علي قبل نبيل [1] ذكر الله للعالمين الي من يعدل اسمه اسم الوحيد [2] ذكر الله للعالمين قل كل من نقطة البيان ليبدئون ان يا اسم الوحيد فاحفظما نزل في البيان و أمر به فانك لصراط حق عظيم.»
لذا بعد از قتل باب عموم بابيه بلااستثناء يحيي را بسمت نيابت و جانشيني باب شناخته و او را مفترض الطاعة دانستند و وي در آن اوقات تابستانها را در شميران طهران و زمستانها را در نور مازندران مي گذرانيد و اوقات خود را به نشر و تعليم آثار باب و تشييد دين جديد او صرف مي نمود تا اينكه چند نفر از بابيها بقصد قتل ناصرالدين شاه بطرف او تير افكندند در اثر آن، حكومت وقت قريب چهل نفر از مشاهير بابيه از جمله ميرزا حسينعلي را دستگير نموده و بيست و هشت نفر از آنها را بانواع عذاب و شكنجه بقتل رسانيد.
ميرزا يحيي صبح ازل در آن وقت در نور بود في الفور به لباس درويشي با عصا و كشكول به بغداد گريخت و شايد در اواخر سنه ي 1268 يا اوايل سنه ي 1269
به بغداد ورود نمود چهار ماه بعد برادرش حسينعلي هم در نتيجه ي توصيه و سفارشات شديد سفير از زندان طهران خلاص و به بغداد تبعيد شد كم كم بابيه از هر گوشه ي ايران بدانجا روي آورده و بغداد را قريب ده سال مركز عمده ي خود قرار دادند و در اين مدت با اينكه چند نفر از بابيها ادعاي من يظهره اللهي كردند ميرزا حسينعلي و ساير بابيها همه در تحت لواء صبح ازل جمع بودند و هيچ گونه تفرقه و انفسامي بين ايشان مشهود نشد ولي در اواخر آن اوقات كم كم بعضي آثار تجدد و مساهله در وجنات ميرزا حسينعلي مشهود مي شد و بعضي از بزرگان از مشاهده ي اين احوال مضطرب گشته او را تهديد نموده و بر او سخت گرفتند بدرجه اي كه او قهر كرد و از بغداد بيرون رفت و دو سال در كوههاي اطراف سليمانيه بسر برد تا اينكه صبح ازل نامه اي به وي نوشته و او را به بغداد بازگرداند در آن اوقات ميرزا اسدالله تبريزي ملقب به ديان كه باب او را كاتب آيات صبح ازل قرار داده بود و زبان عبري و سرياني نيز مي دانست دعوي من يظهره اللهي كرد ميرزا حسينعلي با او مباحثه و مجادله بسيار نمود بالاخره ديان دست بابيه كشته شد چند نفر ديگر هم نيز اين ادعا را نمودند و بقول بعضي كار بجائي رسيد كه هر كس صبح از خواب برمي خاست تن را به لباس اين دعوي مي آراست و روز بروز جمعيت بابيه در بغداد زيادتر مي شد علماء كربلا و نجف بواسطه ي قرب جوار بابيه بمشاهد مشرفه و كثرت جنگ و جدال بين آنها و مسلمين به دولت ايران شكايت نمودند دولت ايران به سفير خود در اسلامبول دستور داد كه از دولت عثماني خواهش نمايد بابيه را از بغداد به نقطه ي ديگر انتقال دهد دولت عثماني اين خواهش را قبول نموده آنها را از بغداد به اسلامبول كوچ داد و پس از چند ماه هم از اسلامبول به ادرنه، و شايد ورود ايشان به ادرنه سنه ي 1280 هجري بوده است و تقريبا پنج سال هم در ادرنه بسر بردند در همين اوقات ميرزا حسينعلي پرده از روي كار خود برداشته و خيالات مكنونه ي خود را كه از جلوتر در مغزش مي پروراند و اسبابش را فراهم مي ساخت به معرض شهود نهاد و آشكارا دعوي من يظهره اللهي نمود و رسل و كتب به اطراف و جوانب روانه گردانيد و عموم بابيه را بسوي خود دعوت
نمود و انقلاب و هيجان و نزاع و فساد شديدي بين او و برادرش صبح ازل برپا شد و از اين جهت دولت عثماني آنها را از ادرنه كوچ داده حسينعلي و اتباعش را به عكا و صبح ازل و اتباعش را به جزيره ي قبرس فرستاد و بابيها از اينجا بدو فرقه ي بهائي و ازلي منقسم شدند.
پاورقي:---------------------------------------------------------
[1] يعني عليمحمد، چه نبيل عددا مطابق است با محمد يعني 92.
[2] يعني يحيي كه عددا با وحيد مطابق است يعني 28.