تحری حقیقت
در روزهای اخیر پیامی هشدارآمیز در گروههای بهائی انتشار یافت که بهائیان را از گفت و گو با منتقدین بهائیت، به بهانهی هک و تهدید باز میداشت. اما به راستی اگر بهائیت به حقانیت خود ایمان دارد، چرا بر خلاف شعار حقیقت جوییاش؛ با توسل به دروغهای بچگانه، سعی در جلوگیری از پیوستن پیروانش به شبکههای نقد و بررسی بهائیت دارد؟!
پیشوایان بهائیت ترک تعصبات دینی و حقیقت جویی را از تعالیم بدیع خود برمیشمارند. این در حالیست که پیامبرخواندهی بهائی بر خلاف این شعارها، میزان علم و عقل اشخاص را ایمان و عدم ایمان به خود دانسته و منکرینش را نادانترینِ اشخاص برشمرده؛ حتی اگر داناترین بشر باشد. با این حال چگونه میتوان شعار جستجوی حقیقت به دور از تعصب سر داد؟!
مبلّغ بهائی با استدلال به گفتهی عبدالبهاء، عامل مذموم برشمردن هرگونه تعصب در بهائیت را دوری از حقیقت دانست. این در حالیست که اگر تعصب ناپسند است، پس چرا پیامبرخواندهی بهائی، منطق مخالفینش را سَمّ مهلک دانسته و از همنشینی پیروانش با مخالفین، به شدّت نهی کرده است؟! آری؛ اینست فاصلهی گفتار تا عمل در فرقهی بهائیت!
بهائیان، ادعای نبود مرد روحانی در بهائیت را دلیلی بر جستوجوی آزادانهی حقیقت در بهائیت برمیشمارند. این در حالیست که بنابر اسناد موجود و اعتراف جناب عبدالبهاء؛ افرادی در بهائیت وجود دارند که شغلی جز تبلیغ نداشته و حقوق بگیر تشکیلات بهائیت هستند. با این حال چه فرقی میان مبلّغان حقوق بگیر شما با عالمان سایر ادیان وجود دارد؟!
خلیل شهیدی، در نقل خاطرهای از عبدالبهاء میگوید: روزی عبدالبهاء دستمال خود را فراموش کرد و در جواب پرسش چرایی یکی از یارانش، با زدن سیلی به مذمت او پرداخت! اما به راستی چگونه میتوان تحری حقیقت و ممنوعیت نزاع و جدال را ابداع بهائیت نامید و در عین حال، حقیقتطلبی بهائیان را با سیلی و اهانت پاسخ داد؟!
یکی از آموزههای اساسی در فرقهی بهائیت که تمام بهائیان موظف به اجرای آن هستند، مسئلهی تبلیغ حداکثری است. اما از آنجا که پیشوایان و رهبران بهائیت، از پوچی و بطلان اساس مسلک خود اطلاع داشتند، در عین دستور مؤکد به تبلیغ حداکثری، پیروان خود را از هرگونه مناظرهی علمی با مطّلعین بهائیت، بر حذر داشتهاند.
اولین آموزهای که عبدالبهاء به پیامبرخواندهی بهائیت منتسب میکند، لزوم جستجوی حقیقت و انتخابی آگاهانه نسبت به اعتقادات است. این ادعا درحالیست که میبایست از عبدالبهاء پرسید، کسی که میزان علم را تصدیق کورکورانهی خود دانسته و رویگردانی عالمانهی از خود را جهل مطلق برشمرده، چگونه میتواند منادی انتخاب آگاهانهی نوع عقیده باشد؟!
عباس افندی به عنوان دومین پیشوای فرقهی بهائیت، جستجوی بیطرفانهی حقیقت و منع از تقلید را به عنوان اولین آموزهی پدر خود معرفی نموده است. این در حالیست که این آموزه میان بهائیان معنایی ندارد. چرا که بهائیان با قرار دادن کودکان خود تحت آموزشهای فشرده، دیگر راهی را جز انتخاب بهائیت در بزرگسالی، پیش پای آنان باقی نمیگذارند.
تحری حقیقت به معنای حقجویی و دوری از تقلید، اولین آموزهایست که بهائیان میبایست پس از رسیدن به بلوغ، در پی آن باشند. اما جالب است بدانیم که این آموزهی بهائیت در حالی مطرح میشود که رهبران این فرقه، با ایجاد یک نظام تشکیلاتی و اعمال سیاست چماق و هویج، عملاً راه تحری حقیقت را بر پیروان خود بستهاند.
نویسندگان بهائی برای اثبات الهی بودن آیین پیشوایان خود، رسوا نشدن آنها به دست خداوند را دلیلی مهم بر حقانیت آنها معرفی میکنند. این در حالیست که اگر خدای تعالی بخواهد در مورد رسوایی مدعیان دروغین طریق جبر را عمل نمایید، که دیگر هدایت اختیاری بشر معنا نخواهد داشت. از طرفی رسوایی هر مدعی دروغینی، بر عهدهی خدای تعالی نیست.
نهاد رهبری بهائیت موسوم به بیت العدل، در تاریخ 18 فوریه 2018 برابر با 29 بهمن 1396، طی بیانیهای، تلویحاً احساس خطر خود را از سایتهایی که به انتشار واقعیتهای پنهان بهائیت میپردازند اعلام کرد و پیروان خود را از مراجعه به این سایتها بر حذر داشت. اما به راستی آیا این رویکرد بیتالعدل با آموزهی تحری حقیقت بهائیت، سازگاری دارد؟!
پیامبرخواندهی بهائیت به پیروانش دستور میدهد که از هرکسی بوی مخالفت استشمام کردند، دوری گزینند. این در حالیست که سران بهائی، اولین آموزهی خود را جستجوی حقیقت معرفی کردهاند. با این حال، چگونه تحری حقیقت با چشمپوشی از سخنان مخالفین محقق میشود؟! آیا تحری حقیقت، به معنای مطالعه و قبول یکسویهی سخنان پیشوایان بهائی است؟!
در یکی از کانالهای تبلیغی تشکیلات بهائیت، مطلبی در خصوص توصیهی پیامبرخواندهی بهائیان به نصیحتپذیری پیروان، انتشار یافت. اما جالب است بدانیم پیامبرخواندهی بهائیت از یک سوی فرمان به نصیحتپذیری پیروان خود میدهد و از سویی دیگر، حتی نَفَس مسلمانانی که بهائیان را نصیحت میکنند، سَمّی توصیف و دستور به دوری از آنان میدهد!
در حالی پیشوایان بهائی مهمترین تعلیم خود را تحری حقیقت معرفی کرده و اعتقاد موروثی و تقلیدی را باطل و ناپسند میشمارند که عملاً در مورد کودکانشان، چنین تعلیمی را اجرا نمیکنند. چرا که به دستور پیشوایان بهائیت، بهائیزادگان پیش از رسیدن به سنّ بلوغ، تحت آموزشهای فشردهای قرار میگیرند تا گزینهای جز انتخاب بهائیت برایش باقی نماند.