مکاتب اهل سنت
افرادی اصرار دارند به اینکه آیه تطهیر شامل زنان پیامبر هم میشود، تا در نتیجه به مقصودشان برسند واثبات کنند که عایشه هم جزو آیه تطهیر میباشد، واین درحالی است که میتوان از کتب خود اهل سنت خلاف آن را ثابت کرد. مثلاً آلوسی در تفسیر روح المعانی میگوید: «همسران پاکیزه پیغمبر، در اهل بیتی که یکی از ثقلین هستند، داخل نیستند.»
دین اسلام در سرزمین حجاز نازل گشت و مردم حجاز به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آوردند، پیامبری که از بت پرستی اینان رنج میبرد، لذا همگان را دعوت به آیین یکتاپرستی نمود، در این میان برخی قلباً قبول کردند، مانند: سلمان فارسی، عمار یاسر، بلال حبشی و... و گروهی دیگر تظاهر به آن نمودند، اما مسلمان نشدند.
دشمنی حریز با امیرمؤمنان تا حدّی بوده است که به عنوان نمونه درباره او گفتهاند هر روز صبگاه 70 مرتبه و شامگاه 70 مرتبه آن حضرت را لعن و نفرین مینمود. ابن حجر عسقلانی مینویسد: «ابن حبّان گوید: حریز هر صبح و شام علی را هفتاد مرتبه لعن میکرد، چون علتش را جویا شدند، گفت: او سر پدران و اجدادم را از تن جدا کرده.»
هدف از منع انتشار احادیث را در دو چیز میتوان خلاصه کرد: جلوگیری از فضایل امیرالمومنین علی (ع)، جلوگیری از انتشار واقعهی غدیر، و انتصاب علی (ع) به دست پیامبر (ص) در سرزمین غدیر خم. چون در صدر اسلام، مسلمانان فتوحات زیادی داشتند و در صورتی که فضایل اهل بیت (ع) و واقعهی غدیر، به مردم گفته شود، قطعاً کار بر خلفاء سخت میشد.
امام محمد غزالی میگوید: سبّ و لعن و شتم صحابه ابداً موجب کفر و فسق نمیشود، حتی سبّ شیخین نیز کفرآور نمیباشد، بههمین دلیل است که در مواردی این دشنام دادن و سبّ کردنها، بین خود صحابه اتفاق افتاده است، ولی ما آنها را کافر نمیخوانیم. مثلاً عمر بن خطاب به پیامبر عرض کرد: یا رسول الله! اجازه بده، گردن حاطب را بزنم. در حالیکه حاطب از اصحاب بدر و مهاجرین بود، پس چرا با دشنام دادن به او، هیچکس عمر بن خطاب را کافر نمیخواند؟
متأسفانه بخاری و مسلم که اهلسنت، شاید حدود هشتاد درصد از دین خود را از این دو منبع میگیرند، در روایاتشان به جای رجوع به اهلبیت به افرادی اعم از نواصب، ضعفای در نقل روایت، طرد شدگان در علم حدیث و افراد غیر قابل اعتماد و آن هم بر اساس مبانی رجالی معتبر نزد خودشان تکیه نموده و روایاتشان را نقل نمودهاند.
برخی معتقدند که مذهب تشیع وجود خارجی نداشته و یک پدیدهای است که بر جامعه اسلامی عارض شده است و بهتدریج در طول زمان گسترش پیدا کرده است و بهصورت فعلی در آمده است و حال اینکه این گروه در زمان پیامبر وجود داشت، و برخی از صحابه خاص پیامبر دارای این لقب بودهاند و از پیامبر اکرم (ص) در مورد این گروه مطالبی بیان شده است.
با اینکه پیامبراکرم از آغاز دعوت علنی به اسلام تا زمان رحلتشان، بارها به جانشینی حضرت علی تصریح کرده بود و در موارد متعدد افضلیت امیرالمؤمنین را متذکر شده بود، باز نگران حال آینده امتش بود. چون پیشرفت و تعالی و سلامت امت اسلامی، در گرو خلافت و امامت حضرت علی (علیه السلام) بود و ستم بر ایشان بهمنزله ستم بر حکومت اسلامی بود.
قرظه بن کعب، میگوید: عُمر، مرا بهعنوان اُستاندار کوفه تعیین کرد و برای بدرقهی من مسافتی را پیمود. سپس رو به من کرد و گفت: میدانی چرا من به بدرقه شما آمدم؟ گفتم: آری، چون ما از اصحاب پیامبر(ص) هستیم. گفت: بله، ولی خواستم بگویم: شما به شهری میروید که مشغول ذکر قرآن هستند، بنابراین با ذکر حدیث، آنان را از قرآن جدا نکنید.
خواجه نصیرالدین طوسی از بزرگان علمای جهان تشیع است که مذهب شیعه با درایت او و افرادی به مانند او، مدیون زحمات و تلاشهای این عالمان شیعی میباشد. او وزیر هلاکوخان، یکی از پادشاهان مغول بوده است، او هلاکوخان را در کارهای حکومتی همراهی میکرد، لذا اقتدار خان مغول مرهون زحمات اوست.
در طول تاریخ صدر اسلام، خصوصاً بعد از رحلت پیامبر اسلام، دین مسلمانان دستخوش حوادث ناگواری بوده است، آنچه اهمیت دارد این است که مردم در همه حال تابع نظرات علما و بزرگان دین بودهاند، چرا که اینان راهنمای مسائل دینی هستند، اما اگر خود جاهل به آن باشند، مردم را به بیراهه میکشند؛ مناظرهی مذکور حکایت از جهل این راهنمایان دارد.
خاندان بنیامیه از بزرگترین دشمنان اهل بیت پیامبر بودند، خصوصاً نسبت به حضرت علی کینه و عناد وافری داشتند. لذا در همه حال دشمنی خود را تا زمان حیات پیامبر حفظ کردند، تا اینکه حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رحلت نمود و این زخم کهنه سر باز کرد و دشمنیها نمایان شد؛ با این حال به بزرگی امیرالمؤمنین معترف بودند.
از سفارشات رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به مسلمانان این بود که برای پس از مرگ خود وصیت کنند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در موارد متعدد، مانند واقعه غدیر و غیره، حضرت علی (علیه السلام) را بهعنوان وصی و جانشین خود انتخاب کرده بود، ولی در هنگام جان دادن، سفارشی مؤکد به اهلبیتش و خصوصا حضرت علی (علیه السلام) نمود.
داستان خرافی جسّلسه علاوه بر خرافی بودن آن، هر خوانندهای به خوبی میتواند به جعلی آن پی ببرد؛ اینکه پیامبر اکرم گفتههای «تمیم داری» یهودی تازه مسلمان را به عنوان مهر تأییدی بر صحت گفتههای خود میگیرد و پس از شنیدن این ماجرا از زبان وی تصمیم میگیرد که آن را در یک اجتماع بزرگ و رسمی به آگاهی دیگر مسلمانان نیز برساند.