پرخوری صوفیان بی اعتنا به دنیا
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب- «اکل صوفیانه» در ادبیات فارسی بهعنوان مثلی درآمده است نسبت به پرخوری و شکمبارگی برخی صوفیان خانقاه نشین که از اشتغال و امرارمعاش سرباز زده و روزگار خود را با گدایی یا هدایا و نذورات مردم میگذراندند. صوفیانی که با رسیدن نذورات یا دعوت بزرگان آنچنان پرخوری کرده که موجب بدبینی عامه مردم شدند. افراطی که بعضی درویشان بر سر سفره دعوت میکردند سبب شد که صوفیه به شکمپرستی و پرخوری معروف شوند و اَکل صوفی مثل شود. همین عامل باعث شد که ابوعبدالله رودباری از مشایخ شام، هر وقت مریدانش را کسی از تجار و توانگران به سور دعوت میکرد، وی خود پیش از رفتن به مهمانی به آنها غذا میداد تا چون به مهمانی میروند از سر سیری طعام خورند و مردم در حق آنها سخن نگویند. [ترجمه رساله قشیریه، ص 30] درحقیقت پرخوری و شکمبارگی این گروه از صوفیه نه به خاطر ریاضت کشیدن و زهد و بیاعتنایی آنها به دنیا، بلکه نشأت گرفته از تنبلی و کاهلی آنهاست که برای فرار از کسبوکار به خانقاهها سرازیر میشدند.
پی نوشت:
هوازن قشیری ابوالقاسم، ترجمه رساله قشیریه، به کوشش بدیع الزمان فروزانفر، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، 1374، ص 30
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ علیرغم اینکه مردم صوفیان قدیم را انسانهایی زاهد و بیاعتنا به کوچکترین مادیات دنیایی میشناختند، ولی اکل صوفیانه در ادبیات فارسی بهعنوان مثلی درآمده است نسبت به پرخوری و شکمبارگی برخی صوفیان خانقاه نشین که به بهانههای مشغول شدن به خدا و ذکر و یاد او از اشتغال و امرارمعاش سرباز زده و روزگار خود را با گدایی یا هدایا و نذورات مردم میگذراندند. صوفیانی که با رسیدن نذورات یا دعوت بزرگان آنچنان پرخوری کرده که موجب بدبینی عامه مردم شدند که حکایت "خر برفت" در کتاب مثنوی گوشهای از چهره این صوفیان را به تصویر کشیده است.
بهجز مولوی بزرگان دیگری همچون قشیری و هجویری در داستانهای متعددی به بیباکی این جماعت در شکمبارگی صوفیان اشاره کردهاند. قشیری در رساله قشیریه مینویسد: «ابونصر صوفی از اصحاب نصرآبادی بود گفت: از دریا بیرون آمدم گرسنگی در من اثر کرده بود و من اندر بازار شدم و به دکان حلوا گری رسیدم و حلواهای نیکو دیدم. اندر مردی آویختم که مرا از این بخر، گفت از بهر چه بخرم؟ ترا بر من چه چیزی واجبست؟» [1]
افراطی که بعضی درویشان بر سر سفره دعوت میکردند سبب شد که صوفیه به شکمپرستی و پرخوری معروف شوند و اَکل صوفی به قول ثعالبی مثل شود. [2] همین عامل باعث شد که ابوعبدالله رودباری از مشایخ شام، هر وقت مریدانش را کسی از تجار و توانگران به سور دعوت میکرد، وی خود پیش از رفتن به مهمانی به آنها غذا میداد تا چون به مهمانی میروند از سر سیری طعام خورند و مردم در حق آنها سخن نگویند. [3]
غزالی نیز به این تنبلی و تنآسائی برخی از صوفیه اعتراض کرده و میگوید: «بهحکم کاهلی و بطالت طاقت آن را ندارند که بهحکم کسی از پیران نشینند و در شهرها میگردند و هر جا که سفره آبادان تر بود آنجا اقامت کنند و چون آبادان نبود زبان به خادم دراز میکنند و جایی دیگر که سفره بهتر نشان دهند آنجا میروند.» [4]
همچنین سید مرتضی رازی در معرفی صوفیه گروهی از آنان را شکمپرستان معرفی کرده و درباره سیروسفر آنها مینویسد: «از صوفیان قومی باشند که همت ایشان جز شکم نبود... به اطراف عالم میگردند ازبهر لقمه و همیشه طالب طعام و رقص باشند و چون شکم سیر کردند، روی در روی کنند و حکایت ایشان همه آن بود که در فلان شهر در خانقاه، طعامهای نیکو سازند و سماع و رقص نیکو کنند و صوفیانی باشد که در سمرقند بشنود که در مصر خانقاه کردهاند و آنجا لوت بسیار به خلق میدهند، از سمرقند قصد مصر کند.» [5]
درواقع پرخوری و شکمبارگی این گروه از صوفیه نه به خاطر ریاضت کشیدن و زهد و بیاعتنایی آنها به دنیا، بلکه نشأت گرفته از تنبلی و کاهلی آنهاست که برای فرار از کسبوکار و امرارمعاش، دست از هرگونه سعی و تلاشی کشیده و به خانقاهها سرازیر میشدند و روزها و شبها را در این خانقاه و آن خانقاه سپری میکردند تا اینکه خانقاهی آباد پیدا کرده و روزگار خود را در تنآسائی و تنبلی سپری کنند.
پینوشت:
[1]. هوازن قشیری ابوالقاسم، ترجمه رساله قشیریه، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، 1374، ص 497
[2]. ثعالبی، عبدالملک بن محمد، ثمار القلوب فی المضاف و المنسوب، مترجم انزابینژاد، نشر دانشگاه فردوسی مشهد، مشهد، ۱۳۷۶، ج ۱، ص 174 - 176
[3]. هوازن قشیری ابوالقاسم، ترجمه رساله قشیریه، به کوشش بدیع الزمان فروزانفر، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ چهارم، 1374، ص 30
[4]. زرینکوب، عبدالحسین، دنباله جستجو در تصوف ایران، نشر امیرکبیر، تهران، 1376، ص 27 و 28
[5]. رازی، سید مرتضی ابن حسنی داعی، تبصرة العوام فی معرفة مقالات الأنام، تصحیح اقبال آشتیانی، نشر اساطیر، تهران، 1364، چاپ دوم،، ص 132 - 133
افزودن نظر جدید