چرا ايرانيان توجه خاصي به تشيع دارند؟

  • 1396/06/27 - 15:08
علاقمندی ايرانيان به ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) مختص به زمان خلافت هارون و مأمون و به دليل تشريف فرمايي حضرت رضا(عليه السلام) و امامزادگان همراه آن حضرت نبود، بلكه از زمان خود پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله) اين مودت در دل ايرانيان ريشه دوانيد.

بعد از فتح ايران به دست قواي مسلمين، ايرانيان آزادي نسبي داشتند و اكراه و اجباري هم در پذيرش دين مقدس اسلام نداشتند. ولي بر اثر معاشرت با مسلمين، به حقانيت اسلام پي بردند و دين چندين هزار ساله خود را، ناقص تشخيص داده و به اسلام گرويدند.[1]

علاقمندی ايرانيان به ولايت اميرالمؤمنين(عليه السلام) مختص به زمان خلافت هارون و مأمون و به دليل تشريف فرمايي حضرت رضا(عليه السلام) و امامزادگان همراه آن حضرت نبود، بلكه از زمان خود پيامبر خدا (صلّي الله عليه وآله) اين مودت در دل ايرانيان ريشه دوانيد.

نمونه آن هم سلمان فارسي بود كه بنا به روايت علماي همه فرقه‌ها، پيغمبر خدا(صلي الله عليه آله) درباره وي فرمود: «سلمان از ما اهل بيت است[2]، و از همان ابتدا به سلمان محمدي معروف شد.

بدان جهت سلمان از شيعيان خالص علي(عليه السلام) گرديد كه مكرر از پيامبر خدا شنيده بود: كسي كه علي(عليه السلام) را اطاعت نمايد، مرا اطاعت نموده و كسي كه مرا اطاعت نمايد خدا را اطاعت نموده است. كسي هم كه با علي(عليه السلام) مخالفت نمايد، مرا مخالفت نموده و كسي كه مرا مخالفت نمايد خدا را مخالفت نموده است[3]. به همين جهت سلمان از مخالفان سرسخت سقيفه بود.

از طرفي ديگر، هر ايراني كه به مدينه مي‌رفت و مسلمان مي‌شد وقتي كه برخورد بزرگان و صحابه را می‌ديد، غالباً جذب سجاياي اخلاقي اميرالمؤمنين و اهل بيت مي‌شد. علاوه بر اين‌ها برخورد با ملاطفتي كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) با شاهزادگان اسير ايراني نمود، ايرانيان را به مقام شامخ و مقدس آن بزرگوار و عترت طاهره‌اش، متوجه ساخت.

بنابر نقلي، وقتي كه اسراي مدائن (تيسفون) وارد مدينه شدند، خليفه دوم ـ عمر ـ دستور داد تمام اسيران زن به كنيزي مسلمانان در آيند. اميرالمؤمنين(عليه السلام) او را از اين كار منع نموده و فرمود: شاهزادگان مستثني و قابل احترام هستند. چون دو دختر يزدگرد پادشاه ايران در ميان اسيران بودند به آن ها اختيار داده شد كه برخيزند و هر فردي از مسلمانان را كه بپسندند آزادانه به شوهري خويش اختيار كنند. اين دو دختر در بين مسلمانان نظر كردند و يكي از آن ها به نام «شاه زنان» محمد بن ابي بكر را كه تربيت شده خود اميرالمؤمنين(عليه السلام) بود و ديگري كه «شهربانو» نام داشت حضرت امام حسين(عليه السلام) را برگزيدند و به عقد شرعي آنان در آمدند. خداوند فرزندي به نام محمد (قاسم فقيه) به شاه زنان داد كه وي پدر بزرگ مادري امام ششم شيعيان، امام جعفر صادق(عليه السلام) بود.

از شهربانو نيز امام چهارم شيعيان، حضرت زين العابدين(عليه السلام) متولد گرديد. پخش اين خبر در بين ايرانيان، باعث علاقمندي آنان به امام علي(عليه السلام) شد. مخصوصاً بعد از فتح ايران، قلباً به آن حضرت توجه كامل نمودند.

بنابراين وقايعي كه در زمان ديالمه و آل بويه اتفاق افتاد، فقط پرده از روي اين حقيقت (علاقه به علي و خاندانش) برداشته و ايرانيان آزادي يافتند تا مكنونات قلبي خويش را آشكار نمايند.[4]

در دوران سلطنت غازان خان مغول (نام اسلامي او محمود خان بود) كه خود او به اهل بيت طهارت توجه خاصي داشت، مذهب تشيع آشكارتر شد. پس از وفات وي، برادرش شاه محمد خدابنده (اولجايتو) به پادشاهي رسيد و در حضور خود، مجالس مناظره‌اي را بين علامه حلي و خواجه نظام الدين قاضي‌القضات شافعي ترتيب داد. در آن جلسات، مبحث امامت مورد بحث و بررسي قرار گرفت و علامه حلي ، امامت بلافصل اميرالمؤمنين)عليه السلام) را اثبات و ادعاي خلافت بقيه خلفا را ابطال و رد نمود.

در اين جلسات، علامه حلي چنان راه تشكيك را بر حضار بست كه طرف مقابل او، يعني خواجه نظام الدين قاضي القضات شافعي گفت: «دلايل شما بسيار محكم، قوي و متقن است اما چون گذشتگان ما بر اين راه رفته اند ماهم براي جلوگيري از تفرقه كلمه اسلام، بايد همان راه را رفته و پرده دري نكنيم. از آنجايي كه شاه محمد خدابنده تعصبي نداشت، پس از استماع اين دلايل، مذهب اماميه را اختيار و به تشيع گرويد و آزادي مذهب شيعه را درتمام بلاد ايران صادر و اعلام كرد. سپس به تمام واليان و فرمانداران خود دستور داد كه در مساجد و در خطبه ها نام اميرالمؤمنين علي(عليه السلام) و ساير ائمه اطهار را بخوانند. او همچنين دستور داد عبارات«لا إِلهَ إِلاَّ اللّهُ»، «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهُ» و «عليّ ولي الله» را روي مسكوكات رايج حك كنند. سپس علامه حلي را كه از حله احضار كرده بود، نزد خود نگه داشت و براي او مدرسه علميه ساخت.

بدين ترتيب، ولايت و امامت علي ابن ابي طالب(عليه السلام) در سراسر ايران جهانتاب شد و اينك ايرانيان، شيعه علي(عليه السلام) و يازده فرزند معصومش مي‌باشند[5].

به طور كلي علت گرايش به تشيع در ايران از آغاز تا قرن دهم و از قرن دهم تا كنون را چنين مي توان خلاصه نمود:

1. برخورد متعصبانه عمر عليه ايرانيان.

2. سياست حق گرايانه اميرالمؤمنين نسبت به عموم مردم بدون تعصب قومي.

3. فضائل اهل بيت و برخورد جذاب آن ها با افرادي كه از ايران مي آمدند.

4. عكس العمل ظلم هايي كه به ائمه و شيعيان روا مي شد.

5. مهاجرت گروه زیادی از عالمان ایران از جمله: قم، اهواز، و نیشابور ... به محضر ائمه و ترویج معارف ایشان در میان مردمان خود .

6. تشريف فرمائي امام رضا(عليه السلام) به ايران.

7. مهاجرت امام زادگان در پي مسافرت ايشان، عزيمت امامزاده ها از ترس خلفا و تبليغ آن ها در نقاط مختلف ايران، مهاجرت سادات به علت وجود امنيت نسبي .

8. تلاش علماي شيعه مثل شيخ صدوق، علامه حلي ، شيخ بهائي ، علامه مجلسي و... .

9. روي كار آمدن حكومت هاي شيعي نظير آل بويه، ديالمه و بويژه صفويان.

10. هماهنگي و همكاري تنگاتنگ علماي شيعه با دولت هاي طرفدار شيعه نظير صفويه.

11. اعلام مذهب شيعه به عنوان مذهب رسمي ايران.[6]

پی‌نوشت:

[1] . خدمات متقابل اسلام  و ایران، مرتضی مطهری
[2] . ينابيع المودة لذوي القربي ، ج2، ص93 ؛ تحف العقول، ص52 ؛ مناقب آل ابي طالب، ج 1، ص75 ؛ المستدرك، ج 2، ص598 ؛ شبهاي پيشاور، ص164 «سَلْمانُ مِنّا أهْلُ الْبَيت».
[3] . المستدرك، ج3، صص121 و 128 به نقل از الغدير، ج7، ص177 ؛ تاريخ مدينه دمشق، ج42، ص270 ؛ الكامل، ج 4، ص349 ؛ شبهاي پيشاور، ص164 «من أطاع عليّاً فقد أطاعني و من أطاعني فقد أطاع الله و من خالف علياً فقد خالفني و من خالفني فقد خالف الله».
[4] . شبهای پیشاور، ص26.
[5] . همان، ص 26 و 27.
[6] . براي تفصيل بيشتر به كتاب تاريخ تشيع در ايران، رسول جعفريان و كتابهاي مشابه مراجعه شود.

تنظیم و تدوین