ساختار سياسی و حكومتی ايران را در دوره ساسانی بنويسيد.

  • 1395/01/13 - 18:24
ساختار سياسي، بيانگر نظم و نسق مجموعه اي از اشياء، ‌اجزاء و نيروهايي است كه به نحوي كنار هم قرار گرفته­اند كه كلي خاصي را تشكيل دهند. با توجه به تعريف ساختار مي توان مجموعه نيروها و اجزاي سياسي كه تشكيل دهنده حكومت ساساني بوده­اند را به عنوان ساختار سياسي و حكومتي ساساني در نظر گرفت. با توجه به مطالب فوق مي­توان گفت: ساختار جامعه ساساني يك ساختار طبقاتي بوده است...

ساختار سياسي، بيانگر نظم و نسق مجموعه اي از اشياء، ‌اجزاء و نيروهايي است كه به نحوي كنار هم قرار گرفته­اند كه كلي خاصي را تشكيل دهند.[1] با توجه به تعريف ساختار مي توان مجموعه نيروها و اجزاي سياسي كه تشكيل دهنده حكومت ساساني بوده­اند را به عنوان ساختار سياسي و حكومتي ساساني در نظر گرفت. با توجه به مطالب فوق مي­توان گفت: ساختار جامعه ساساني يك ساختار طبقاتي بوده است. عبور از يك طبقه به طبقه بالاتر امري غير ممكن بوده است. اين ساختار با يك ديني همراه بوده است. «دو چيز موجب امتياز دولت ساساني از دولت متقدم (اشكاني) است: 1. تمركز قوي  2. ايجاد دين رسمي»[2] و بايد اين نكته را متذكر شد كه«ترتيب مقامات و طبقات، امري پيچيده و تاريك است».[3] و لذا در مورد تقسيم بندي طبقات دوره ساساني نظرات و تقسيمات گوناگوني وجود دارد. در رأس طبقات دوره ساساني«شاه» قرار داشت. طبقات اين دوره از بالا به پائين بر تعداد افراد افزوده مي­شد.»[4] شاه و يا شاهنشاه در جامعه ساساني برتر و بالاتر از طبقات بود و اصولاً جزء طبقات شمرده نمي­شد. شاهان ساساني بعضاً خود را از «خدايان» مي­دانستند و به نظر مي­رسد اين امر بيشتر براي مهار روحانيون زرتشتي بوده است. «اردشير بابكان كه به قدرت فزاينده روحانيون پي برده بود، با در دست گرفتن رياست مذهب و تثبيت مقام الوهي خاندان خويش در نزد مردم به مهار كردن روحانيت پرداخت ..... با تمام اين پيش­بيني ها و پيش گيريها در طول حكومت ساساني به نوعي رقابت مداوم و نهاني بين دستگاه سلطنت و طبقه روحانيت زرتشتي پي مي بريم.»[5]
بنابراين در زمان ساسانيان «خداشاهي» رواج پيدا مي­كند. تورج دريايي مي­نويسد:«در آن زمان اين انديشه كه شاهان از تبار خدايان بوده اند رواج داشته است.»[6] «اردشير خود را از تبار ايزدان مي دانست»[7] و «شاپور دوّم يكي از آخرين شاهاني است كه خود را داراي«چهره از ايزدان» مي دانست.»[8]
در كتيبه­ي نقش رستم، «نرسه» در حال دريافت نماد سلطنت از ايزد«ناهيد» مي باشد. اين امر نشان دهنده اين است كه شاهان ساساني بعضاً قدرت و پادشاهي خود را منسوب به خدايان مي دانستند و البته هدف آنها از اين اقدامات اين بود كه مردم از آنها اطاعت محض داشته باشند و لذا «شاهان ساساني خود را بر حق و دشمنان خودر«پيرامون ديو» مي ناميدند»[9]

طبقات دوره ساساني:
1. طبقات شاهزادگان و امراي بزرگ و كوچك: «كه در مقابل شناسائي قانوني سلطنت ايران، تاج و تخت آنان بديشان واگذار شده بود. و شاهزادگان خاندان سلطنتي كه ايالات بزرگ مانند سيستان و كرمان بر عهده ايشان بود، در اين طبقه جاي داشتند.»[10]
«شاهزادگاني كه احتمال مي رفت روزي براريكه قدرت تكيه زنند با قبول فرمانروايي ايالت خود را براي حرفه پادشاهي مهيّا و آماده مي كردند.[11]»
2. در پله پائين تر، هفت رئيس خاندان­هاي بزرگ قرار داشتند. وضع ملوك الطوايفي اينها ميراث مستقيم عهد پارت بود. ساسانيان در حالي اين گروه را پذيرفتند كه مساعي خود را براي تخفيف قوّت آنان به كار بردند.»[12]
3. سپس«آزادان» قرار داشتند، نجباي كوچك و مالك املاك يا رؤساي دهكده ها بودند و ارتباط بين روستائيان و حكومت مركزي را كه اعمال دولتي نماينده آن بودند تأمين مي كردند.»[13] روستائيان بزرگ­ترين توده ملت ايران را تشكيل مي­دادند و از نظر قانون آزاد بودند؛ ولي در عمل به صورت بردگاني وابسته به زمين درآمده بودند و با اراضي و دهكده­ها فروخته مي شدند.»[14] بنا به نوشته كريستن «در ازمنه نخستين عهد ساساني يك تقسيم اجتماعي (ساختار سياسي) ديگر وجود داشته است، نام اين طبقات طبق كتيبه«حاجي آباد» كه مربوط به شاپور است، اينگونه آمده است:
1. شهرداران(امراء دولت)    2. و اسپوهران(رؤسا يا به طور كلي افراد خاندانهاي بزرگ)   3. بزرگان.   4. آزاذان»[15] سپس مي نويسد:«در اين صورت فقط طبقات ممتاز ذكر شده است.»[16] همين نويسنده در جاي ديگري مي نويسد:«در دوره ساسانيان تشكيلات جديدي در جامعه پيدا شد كه مبتني بر چهار طبقه بود 1. روحانيان  2. جنگيان  3. دبيران  3. توده ملت»[17] كريستن سن معتقد است «ترتيب مقامات و طبقات امري بسيار پيچيده و تاريك است.[18] در كتاب «ايران از آغاز تا اسلام» آمده است: «ادارات ساساني تشكيل هرم ديگري را مي دادند كه در رأس آن صدراعظم يا نخست وزير قرار داشت و او عملاً زمام قدرت را در كف خويش داشت و آن را تحت نظارت شاه به كار مي برد.»[19] سپس از دبيران نام مي برد و مي نويسد: «دبيران كساني هستند كه استعداد بسيار در افشاي گزارشها، معاهدات سياسي و مكاتبات رسمي داشتند».[20] سپس روحانيون را ذكر مي كند و مي نويسد:« با وجود آنكه ديوان عدالتي وجود داشت عموماً روحانيون به كار داوري مي پرداختند.»[21] سلسله ساساني بر دو ركن مهم پي­ريزي شد؛ «اصل تمركز» و «دين واحد». بنيان گذار اين سلسله معتقد بود با اين دو ركن حكومتي ساخته است كه هزار سال دوام خواهد يافت.»[22]
در دوره ساسانيان «تمامي مقامات منحصر به طبقات اشراف و روحانيون و طبقات عاليه بود و باقي مردم جز پرداخت ماليات و شركت در جنگ ها وظيفه ديگري نداشتند.»[23]
پس مي توان نتيجه گرفت كه جامعه ساساني يك  ساختار سياسي طبقاتي داشته است و نفوذ به لايه هاي بالاتر غير ممكن بوده است. از طبقات بالاي جامعه ساساني مي­توان به شاهزادگان و روحانيون نام برد و از طبقات پائين جامعه ساساني به كشاورزان و اكثريت مردم كه يا صنعت گر بوده­اند يا پيشه ور و ..... نام برد.

معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. دين و دولت در عهد ساساني،نویسنده: شيرين بياني.
2. ايران در زمان ساساني ،نویسنده:  آرتور كريستن سن.

پي نوشت ها:
[1] . آقا بخشي، علي، فرهنگ علوم سياسي، تهران، چاپار، چاپ اوّل، 1379، ص 569.       
[2] . آرتور كريستين، ايران در زمان ساسانيان، مترجم رشيد باسمي، تهران، ابن سينا، چاپ چهارم، 1351، ص 117.
[3] . همان، ص 121.
[4] . رمان كريشمن، ايران از آغاز تا اسلام، ترجمه محمد معين، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ ششم، 1366، ص 37.
[5] . بياني، شيرين، دين و دولت در عهد ساساني، تهران، نشر جامي، چاپ اوّل، 1380، ص 41.
[6] . دريايي، تورج، شاهنشاهي ساساني، ترجمه مرتضي ثاقب فر، تهران، انتشارات ققنوس، چاپ اوّل، سال 1383، ص 160.
[7] . همان، ص 17.
[8] . همان، ص 35.
[9] . همان، ص 35.
[10] . رمان گريشمن، پيشين، ص 371.
[11] . آرتور كريستن، پيشين ص 122.
[12] . رمان گريشمن، پيشين، ص 372.
[13] . همان، ص 373.
[14] . همان، ص 373.
[15] . آرتور كريستن، پيشين ص 119 تا ص 121، هر يك از اين طبقات رئيسي داشت، همان، ص 119.
[16] . همان، ص 121.
[17] . همان، ص 118.
[18] . همان، ص 119.
[19] . رمان گريشمن، پيشين، ص 373، در كتاب «ايران در زمان ساسانيان» نيز آمده است: رئيس تشكيلات مركزي وزير بزرگ بود .... وظيفة او اداره كردن كشور در تحت نظارت پادشاه بود. ص 133.
[20] . همان، ص 373.
21] . همان، ص 373.
[22] . بياني، شيرين، پيشين، ص 10.
[23] . صفا، ذبيح الله، تاريخ ادبيات در ايران، تهران، انتشارات فردوس، چاپ 12، 1371،  ج1، ص 6.

بازنشر

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.