رمز پيروزي بهاءالله

رمز پيروزي بهاءالله در ادعاي من يظهره اللهي چند چيز بوده است، يكي اينكه وي برادر خليفه ي سيد باب بوده و از آغاز خلافت صبح ازل نزد بابيان داراي احترام و مورد توجه بوده است، و خود را معاون و همكار صبح ازل گردانيده بود و در آن زمان با نيكوئيها و احساني كه به سران بابي مي كرده آنها را متمايل به خود ساخته بود.
دوم اينكه، او مردي بوده باهوش و دورانديش و اشتباهات باب و عوامل پيروزي او را، مورد نظر خود قرار داده و خوب به اوضاع و احوال اجتماع و مذهب و زمان خود آشنا بود.
سوم اينكه، مركز خود را در جائي دور از مخالفان خود قرار داد و عكا را، كه داراي موقعيت بسيار مناسب بود، جاي فرمان روائي خود قرار داد و در آنجا با كمال آسودگي به كوشش پرداخت.
هم خود بهاءالله و هم جانشينانش نوشته اند كه خليفه ي اصلي سيد باب، بهاءالله بوده و براي مصلحت، ابتدا صبح ازل در ظاهر و به طور موقت بدان سمت به مردم معرفي شده بود، تا افكار و توجه مخالفان متوجه بهاءالله بنا شد. عبدالبهاء در اين باره چنين نوشته است.
«... و چون از براي بهاءالله در تهران شهرت عظيمه حاصل و قلوب ناس به او مايل بود، بهاءالله با ملا عبدالكريم[يكي از نزديكان باب] در اين خصوص مصلحت ديدند كه با وجود هيجان علماء و تعرض حزب اعظم ايران و قوه ي قاهره ي امير نظام، باب و بهاءالله هر دو در مخاطره ي عظيمه و تحت سياست شديده اند پس چاره بايد نمود كه افكار مخالفان متوجه شخصي غايب شود و به اين وسيله بهاءالله از تعرض ناس محفوظ ماند، و چون نظر به بعضي ملاحظات شخص بيگانه را مصلحت ندانستند، قرعه ي اين فال به نام برادر بهاءالله ميرزا يحيي زدند.
باري، به تائيد و تعليم بهاءالله او را مشهور و در لسان آشنا و بيگانه معروف نمودند و از زبان او، نوشتجاتي به حسب ظاهر به باب مرقوم نمودند، و چون مخابرات سريه در ميان بود اين راي را باب به نهايت پسنديد. باري، پس از باب ميرزا يحيي پنهان شد و فقط اسمي از او در زبانها بود و اين تدبير عظيم، تاثير عجب كرد، كه بهاءالله با وجود آنكه معروف و مشهور بود، محفوظ و مصون ماند، اين پرده سبب شد كه كسي از خارج تفرس ننمود و به خيال تعرض به بهاءالله نيفتاد، تا اينكه بهاءالله از تهران تبعيد و عازم سفر عتبات شد، چون به بغداد رسيد و هلال ماه محرم 1269 كه در كتب باب به سال «بعد حين» تعبير و وعده ي ظهور حقيقت امر و اسرار خويش نموده[در كتب باب چنين چيزي ديده نشده است] از افق عالم دميد، ولي از قرار معلوم اين سر، سربسته ميان داخل و خارج مشهود گشت... باري، بهاءالله به قسمي حركت نمود كه قلوب طايفه ي باب به او منجذب شد و اكثر اهالي عراق ساكت و صامت و بعضي متحير و برخي متغير بودند...» [1] .
از اين نوشته ي عبدالبهاء، كه نزديكترين كس به اسرار پدرش بهاءالله بوده درمي يابيم كه بهاءالله از هنگام كشته شدن سيد باب، داعيه ي «من يظهره اللهي» و نبوت را در سرش مي پرورانيده و چنانكه عبدالبها گفته، در بغداد، پنهاني به بعضي بابيان قصد خود را اظهار كرده است.
چنانكه بالاتر اشارت كرديم، بهاءالله چون به فلسطين، يعني - سرزمين پيامبرخيز - رسيد، موقعيت و فرصت بسيار مساعدي يافت و دور از رقيبان و دشمنانش به تشريع آئين تازه اي دست زد و براي رسيدن به اين منظور مدتي كتابهاي اديان و فلاسفه ي قديم و احكام و عقايد دين اسلام و زردشت را خواند و در نتيجه، ديني تلفيق شده از گفته هاي باب و گفتار فلاسفه و عقايد و احكام اديان گذشته به وجود آورد و خود را پيامبر مرسل آن آئين خواند.
پاورقي:---------------------------------------------------------
[1] مقاله ي شخصي سياح... تاليف: عبدالبها، ص 78.