چگونگي داستان معراج در كتاب ارتاويراف نامه

آن داستان در كتاب «ارتاويراف نامه» زردشتيان، كه در اوايل عهد ساسانيان توسط مغان زردشتي نوشته شده است، به تفصيل بيان شده است، كه آن را عبدالمسيح در كتاب «ينابيع الاسلام» چنين خلاصه و نقل كرده است:
داستانهاي معراج، يعني عروج شخصي به آسمانها كه در بيشتر كتابهاي ديني ملل قديم به گونه اي خاص ذكر شده است. در كتاب «ارتاي ويراف نامك» كه به زبان پهلوي در ايام اردشير بابكان تقريبا چهارصد سال قبل از هجرت تصنيف شده است و مي بينيم در آن كتاب چنين مندرج است كه:
چون دين زردشت در ايران، در تنزل افتاده بود و مجنوسان مي خواستند آن را در قلوب مردم تجديد نمايند، جواني زردشتي به نام آرتاي ويراف را برگزيدند و او را به آسمان فرستادند تا هر چيز را در آنجا نزد اهورامزدا ببيند و خبر آورد.
در آن كتاب، مكتوب است كه آن جوان به آسمان عروج نموده و در آسمان از طبقه اي به طبقه ي ديگر بالا رفت و همه چيز را ديد و به خدمت اهورامزدا رسيد. اورمزد به او فرمود كه به زمين مراجعت كرده و هر آنچه را ديده براي زردشتيان بيان كند و همه آنچه ديده بود، در آن كتاب به تفصيل مكتوب است.
اكنون، دو سه مورد از آن كتاب را در اينجا نقل مي كنيم و ببينيم آيا شباهتي ميان معراج حضرت محمد و معراج خيالي آرتاي ويراف است؟
در آرتاي ويراف نامه چنين نوشته است: گام نخست را در آسمان پيش مي نهم تا بستاره ي... مي رسم... در آسمان، روان آن پاكاني را مي بينم كه چون ستاره ي درخشان، روشني از آن همي افزايد، كه بروي تخت بلند نشسته اند، از سروش «جبرئيل» پرسيدم كه اينجا، كجا و اين اشخاص، كدام هستند؟...
و بعد از آن به ماه پايه كه آسمان دوم است و به خورشيد پايه، كه آسمان سوم است و به ساير طبقات آسمان نيز رسيد؛ و در آخر آسمان ايستاد و بهمن امشاسپند از روي سرير زرين، پائين آمد و دست او را گرفته در «خومت» «حوبست» و «هورست» آورد و در ميان او و اهورامزدا و امشاسپندان، گوهر زردشت سفيد منش و ديگر پاكان را، ايستاده ديد و بهين (جبرئيل) گفت اين است اورمزد، ارتاي ويراف گفته: خواستم در پيش او نماز ادا كنم او فرمود، اي آرتاي ويراف نماز تو، از آن دنياي فاني، درست آمد است و فرمود به سروش پاك و آذرايزد[فرشتگان]
كه آرتاي ويراف را ببريد و بهشت و دوزخ را به او بنمايانيد و سروش پاك و آذرايزد، دست مرا گرفتند و پيش بردند و آن امشاسپندان[ملائكه مقرب] و جايشان را ديدم. و بعد دست مرا گرفتند بردند به جاي تاريك و سهمگين پربيم[جهنم] و آنجا را هم، به من نشان دادند و از آنجا درآوردند و به مقام روشن و انجمن اورمزد و امشاسهندان[بهشت] بردند... [1] .
نكته اي كه در اينجا لازم به تذكر است، اين است كه در قرآن، داستان معراج بدانگونه كه در معراج نامه ها و روايات اسلامي آمده است، وجود ندارد، بلكه در قرآن فقط همين آمده است، كه خدا شبي پيامبر اسلام را از مسجدالحرام در مكه، به «مسجدالاقصي» در اورشليم سير داد.
پاورقي:---------------------------------------------------------
[1] عبدالمسيح: ينابيع الاسلام، چاپ بمبئي ص 190.