فلسفه ي مذهب شيخيه

در آغاز اين بخش يادآور شديم، كه: در زماني كه شيخ احمد احسائي به كوشش آغاز كرد، ميان اصوليها و اخباريها سخت اختلاف افتاده بود؛ و اخباريها گروهي از فقهاي محتاط و متعصب بودند و به هيچ وجه حاضر نبودند، در جائي كه حديث و اخبار باشد، به اصول عمليه و قواعد عقليه متوسل شوند.
شيخ احمد احسائي هم، كه عالمي متعصب و غالي بود، در آغاز به گروه اخباريها پيوست. ولي، از آن اخباريها نبود كه تنها به اخبار قناعت كند، از سوئي هم ذوق فلسفي داشت و مي خواست متن اخبار را با مسايل فلسفه تفسير كند.
از اين رو، در دوراهي قرار گرفت. چه آنكه اخباري بودن و ذوق فلسفي داشتن دو سليقه ي متضاد مي نمود - اگر چه مي شد در بيشتر موارد، اخبار را با فلسفه تفسير و تطبيق كرد، ولي اين امر خود خروج از شيوه ي اخباريها بود. در اينجا بود، كه شيخ «جمع بين الامرين» كرد، بدين معني كه: او مانند صوفيان و باطنيان، از راه و تأويل اظهار كرد، تضاد را به ائتلاف مبدل كرد، در نتيجه عقايد و نظريات تازه اي از اين ائتلاف و تأويل به وجود آورد.
مدرسي چهاردهي در اين باره نوشته: «... بعضي مطالب روحي از عبارات اخباريان مي فهميد، كه به نظر او حق و لازمه ي اعتقاد مي آمد، پس آنها را زينت داده به زبان جديدي اظهار كرد و مريدانش را دعوت به اعتقاد مي نمود و از مخالفت، آنان را بيم مي داد.
اين مطالب را كم كم جمع كرده و رسميت داد و جزء مذهب شيعه كرد و هر كس كه آنها را پذيرفت، از ساير شيعيان جدا شده و متخصص به آنها شد و آنها را، مذهب شيخ احمد ناميد و خود را «شيخي» دانست؛ فخر مي كرد و مي گفت: شيعه ي خالص منم و ديگران، گمراهند، پس تدريجا رياست شيخ احمد افزوده و علماي اصولي و اخباري بي طاقت شدند و پي بهانه گشتند، كه شيخ را از رياست و قبول عامه بيندازند، تا حوزه ي رياست مذهبي منحصر به خودشان شود، ولي جرئت نكردند و دلهايشان پر از كينه و زبانشان بسته شد...» [1] .
پاورقي:---------------------------------------------------------
[1] نگاه كنيد به: كتاب شيخ احمد احسائي، صفحه 19.